کارگردان:
ژيانگ ايمو
بازيگران: گانگ لی، لی لائو شنگ، ليو پی کی
چين، ۱۹۹۳، رنگی، ۱۰۰ دقيقه
اين فيلم همکاری خارق العاده ای است بين استاد مسلم سينمای چين، ژانگ ايمو، و ستاره درخشان فيلم های او، گانگ لی، که در داستان مدرنی درباره رابطه لغزنده بين قانون و عدالت، آنطور که در نبرد زنی فوق العاده مصمم با لايه های متفاوت سيستم قضايی چين آشکار می شود، تبلور می يابد. يکبار ديگر قصه گوی پرقدرت سينمای چين به نبرد قدرتی که تا پايان تلخش ادامه دارد می پردازد، اما اين بار فضای داستان با لودگی و خوشمزه بازی و سرزندگی پويايی توام است که در آن سبک سينمای واريته ای و نئورآليسم فضای باز (با برشمردن اتفاقی جزئيات) جای تنگی فضا و سنگينی درام های پيشين او را می گيرد.
گانگ لی در نقش کيو جوی داستان همسر باردار يک روستايی ساده لوحی است در شمال چين. در منازعه ای با کدخدای دهکده شان، شوهر کيو جو لگدی را که به پايين تنه اش حواله شده بود دريافت می کند و بر اثر اين لگد بدفرجام عضو تناسلی اش از کار می افتد و او ديگر قادر به انجام وظايف زناشويی نيست. يک دادگاه محلی با مجبور کردن کدخدا به پرداخت مبلغی جزيی قضيه را فيصله می دهد، اما برخلاف شوهرش که از قرار دادگاه راضی است، کيوجو حکم دادگاه محلی را قبول ندارد و راهی شهر می شود تا به مراجع عالی تر شکايت برده و حقش را بگيرد.
اين کوشش برای ارايه يک سری بازخواست ها جستجويی است اسطوره مانند در پيمودن پله های نردبان سرگيجه آور بوروکراسی چين. در سرتاسر اين فيلم سبک و بی آزار، يک کاراکتر بد نمی بينيم. تقريبا همه مقامات قضايی و دولتی که کيوجو با آنها برخورد پيدا می کند با او با احترام و مهربانی رفتار می کنند و احساس همدردی نشان می دهند، اما هيچکدامشان نمی توانند خواسته او را برآورده سازند.
پس از صحنه های متوالی وقتی که بيچارگی کيو جو را می بينيم و با لاعلاج بودن موقعيتش آشنايی پيدا می کنيم، تازه باورمان می شود که اين سيستم قضايی بصورتی که نشان داده می شود دست کمی از بوروکراسی خرد کننده کافکا ندارد. ماشين عظيمی که کيو جو به انگولک کردن آن می پردازد بسيار بزرگتر و بی احساس تر از آن است که به ندای يک زن مستاصل و در مانده به لرزه درآيد. بالاخره با نمايش بی رودروايسی استيصال کيوجو، داستان به طرف پايان محتومش کشيده می شود و به نتيجه گيری ويرانگر طرفه آميزی می انجامد.