«جزیره آهنی» دومین فیلم محمد رسول اف، کارگردان جوان شیرازی، در جشنواره های معتبری چون کن، تورنتو، و واشنگتن به نمایش درآمده و جایزه طاووس طلایی جشنواره بین المللی فیلم هندوستان را بدست آورده است. جزیره آهنی یک سال است از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران مجوز نمایش گرفته اما، کماکان اکران آن در داخل کشور با مشکلاتی روبرو است.
سیامک دهقانپور:
«جزیره آهنی» اثری نمادین است که از پس پرده ای آهنین مسائل حساس امروز جامعه ایران را به نمایش می گذارد. ناخدا نعمت یک نفتکش متروک، چون صخره ای در گوشه ای از خلیج فارس، را به خانه گروهی بندرنشین بی خانمان از اقلیت عرب جنوب ایران مبدل کرده است. اقلیت محروم، نشسته بر دریای نفت، نه فقط به نان شب محتاج است بلکه عشق نیز بر او حرام شده است.
رسول اف با زیرکی هر جا توانسته الگوی تاریخی رفتار حکومت های خودکامه ایران از جمله جمهوری اسلامی را با اقلیت های قومی و مذهبی به کنایه و اشاره مورد انتقاد قرار داده است. برخورد نگاه معصوم، حیران و جستجوگر جوانان محروم عرب محو تماشای تلویزیون های ماهواره ای با نگاه غضبناک ناخدا نعمت زمانی که آنان را مورد اهانت قرار داده و بشقاب ماهواره را به داخل دریا پرتاب می کند اوج نمادپردازی آشکار رسول اف است.
ناخدایی که گرچه از بندرنشینان عرب برای سکونت در کشتی اجاره نمی گیرد اما، مالک جان و مال آنان است. او که از جهاتی رفتاری ابراهیم گونه دارد برای اثبات نقش ولایی اش حتی از شکنجه یک جوان عاشق در انظار عمومی ابایی ندارد.
احمد، کارگر ناخدا، دل در گرو دختری برقع بر چهره در کشتی بسته است. برادرش از ماجرا سر درمی آورد و پس از گلاویز شدن با احمد به پدرش که جاشوی کشتی دیگری است خبر می دهد. پدر متعصب به قصد ریختن خون دختر و پسرش به کشتی بازمی گردد. ناخدا نعمت پا درمیانی می کند و قائله را می خواباند اما، پدر را مجاب می کند تا دخترش را به عقد مرد متمولی در بیاورد تا هم یک نان خور کمتر شود و هم چیزی دستش را بگیرد. پدر ناچار اختیار تام به ناخدا نعمت می دهد.
ناخدا سرانجام جشن عروسی را بر عرشه کشتی برپا می کند. احمد که تاب شنیدن صدای ضرب و پایکوبی را ندارد با بغض در گلو سوار بر قایق ناخدا به دل شب می زند.
نمای بعد؛ صبح زود؛ دو گماشته ناخدا را می بینیم که احمد را دست بسته بر روی آسانسور نفتکش می گذارند. سپس ناخدا نعمت در فصلی هولناک احمد را به دفعات در برابر چشم مخاطب چندین بار تا مرز خفه شدن زیر آب فرو می برد تا به زبان خود بگوید غلط کردم. وقتی معلم کشتی لب به اعتراض باز می کند می گوید اگر ولش کنم برود سنگ روی سنگ بند نمی شود.
انتخاب علی نصیریان برای ایفای نقش ناخدا نعمت بسیار سنجیده است. او با استادی کم نظیری به حسین فرضی زاده، بازیگر نقش احمد، فرصت خودنمایی در کنار خود داده است و در هارمونی با مجموعه بازیگران غیرحرفه ای پیرامون خود بر روی عرشه به یک رهبر ارکستر می ماند.
«جزیره آهنی» در خلق فصول مفرح نیز موفق است. معلم مدرسه که علیرغم مخالفت ناخدا اصرار دارد به شاگردانش این واقعیت را بیاموزد که نفتکش متروکه روز به روز بیشتر در آب فرو می رود؛ و پیرمردی که در انتظار رویدادی یک سر به افق چشم دوخته است؛ از جمله اجزای دلنشین تابلوی رنگارنگ شخصیت پردازی رسول اف است. تبحر کارگردان در توجه دقیق به جزئیات جلوه می یابد.
در تمام فصول فیلم گاه در پس زمینه گاه در بطن صحنه شاهد تلاش ناخدا برای فروش قطعه قطعه نفتکش هستیم. وقتی در پایان او با ترفندی همه را به وعده سرزمینی موعود از نفتکش به یک بیابان لم یزرع می برد در می یابیم که رسول اف با شجاعت بر مشکلات اقوام ایرانی، چون کوچ های اجباری و وعده های تحقق نیافته، انگشت گذاشته است.
فیلم سه نسل جامعه ایران را کالبد شکافی می کند: ناخدا نعمت، نماد نسلی که زمانش سرآمده؛ احمد، نماد نسل سوخته؛ و بچه ماهی، نوجوانی که ماهی هایی را که از حفره های کشتی به داخل کشتی آمده و گیرافتاده اند به دریا بازمی گرداند؛ او نماد نسل بعد و امید رسول اف است.
رسول اف در انتخاب مکان بخش عمده رویدادها بر عرشه کشتی به ریسک موفقی دست زده است. ارتفاع نفتکش از سطح آب برای او امکان کادربندی های متفاوت با زوایای بدیع و غریبی را فراهم آورده است که در زمینه درخشش آفتاب و مهتاب بر امواج طلایی و نقره ای خلیج فارس چشم را خیره می کند.
فیلم بی تردید در مراحل مختلف دستخوش ممیزی شده است تا بار سمبلیک و گزنده داستان کمرنگ تر شود. فصل پایان فیلم به نوعی ابراز ارادت رسول اف به امیر نادری، فیلمساز خوب سینمای ایران، است و در یک کلام «جزیره آهنی» اثری است در کمال سادگی به صراحت شعر.