والتر راسل مید مطلب تحلیلی خود برای وبسایت آمریکن اینترست را با نقل قول از روزنامه ساندی تایمز آغاز می کند: در نامهای تند از سوی منتقدانی که مدعیاند اعضای ارشد آل سعود هستند، امیر محمد بن سلمان ۳۰ ساله به "معایب شخصیتی عمده" متهم شده و برای مقام ارشد "نامناسب" توصیف شده است.
این نامه که نسخهای از آن توسط ساندی تایمز دیده شده است همچنین امیر محمد بن سلمان را که نفر بعدی برای رسیدن به تخت سلطنت است به "حماقتهایی از سر جوانی" در دست زدن به حملات نظامی "علیه مردم بیدفاع" در یمن- همسایه فقرزده در جنوب- متهم میکند."
این ماجرا شگفت آور نیست. آل سعود هزاران عضو دارد و همه با هم اتفاق نظر ندارند و بسیاری از تصمیمهایی که اخیرا گرفته شد مانند مداخله نظامی عربستان در جنگ داخلی یمن جنجال برانگیز بودهاند.
اما اصل ماجرا این است که عربستان سعودی این روزها فشار کمسابقهای را تجربه میکند. فشارهای منطقهای ایران پیشاپیش نگرانیهایی را در ریاض موجب شده بود. فشار بر حکومتی که مشروعیت خود را در دفاع از اسلام اهل سنت میبیند و با سقوط بهای نفت در سایهی تزریق هر چه بیشتر آن به بازار درگیر است، همه چیز را برای این پادشاهی دشوارتر میکند. (هر چند سعودیها امیدوار بودند این امر برای ایران و روسیه مشکلاتی ایجاد کند.)
کندی حرکت اقتصاد جهانی متاثر از کند شدن آهنگ رشد اقتصاد چین را به این مشکلات اضافه کنیم، روشن میشود که حکومت عربستان با وجود کاهش درآمدهایش باید از اقتصاد خود حمایت کند. سعودیها پیشاپیش برای تامین هزینهها دست به سوی ذخایر ارزیشان بردهاند و ممکن است اقدامات بسیار بیشتری هم نیاز باشد.
عربستان سعودی سالها بازیگری محتاط در صحنه بینالمللی بود. حکومت سعودی ممکن است مروج یک ایدئولوژی مذهبی افراطی باشد اما به لحاظ ژئوپولتیک محافظه کار بوده است. جای تعجب نیست؛ یک کشور فوق العاده ثروتمند با ذخایر نفتی عظیم و سراسر صحرا و مرزهایی آسیبپذیر قدرتی متمایل به حفظ وضع موجود میشود.
سعودیها و خصوصا خاندان سلطنتی علاقهای به تغییر نداشتهاند؛ تغییر خطرناک است. برای همین روابط آمریکا و عربستان با وجود اختلافات مکرر بر سر مسائلی از اسرائیل تا حقوق بشر هفتاد سال دوام آورده است. ایالات متحده برای اطمینان از حفظ ثبات ژئوپولتیک در همسایگی عربستان به آن کشور کمک کرده و خاندان سلطنتی هم در ازای آن عمدتا از آمریکا حمایت کرده است.
معضل اصلی پیش روی ملک سلمان و حامیانش، مشکلی است که هر حاکم سعودی در مقابل خود خواهد دید: ایالات متحده به نظر دیگر تمایلی به حفظ وضعیت موجود در منطقه ندارد. آمریکا با امضای توافق هستهای با ایران در واقع به توان اقتصادی ایران برای پیشبرد تسلط منطقهایاش افزوده است. هر چند دولت اوباما وعدههایی برای تسکین نگرانی سعودیها داده است اما اعتماد کمتر و کمتری وجود دارد که آمریکا تعامل منطقهای خود را با هدف مقابله با سرمایه جدیدی که به ایران داده است افزایش دهد.
پس یک سلطنت وهابی ثروتمند از نفت چه میکند؟ ملک سلمان و اطرافیانش تصمیم گرفتهاند راه فعال بودن را برگزینند. آنها در تقابلی نادر با آمریکا از تصاحب قدرت ارتش مصر حمایت و در یمن مداخله نظامی کردند. آنها در تلاشی برای متحد کردن سنیها زیر رهبری سعودی، ائتلافی را علیه جریان مشترک قطر-ترکیه-حماس-مصر در دوران مرسی جلو بردند که عملا اخوان المسلمین را در هم شکست و تلاشهای حزب عدالت و توسعه در راستای تغییر مرکز ثقل رهبری اهل سنت را عقیم گذاشت. از آن زمان، حکومت ملک سلمان درگیر بازسازی یک جبهه متحد سنی علیه ایران خصوصا در سوریه بوده است. آنها همچنین در حال همکاری با ارتش پاکستان هستند تا در صورت وخامت اوضاع ارتش سنی و اسلامگرای پاکستان برای ایجاد تعادل در مقابل ایران پا به صحنه بگذارد. سعودیها تشکیل یک جبهه مشترک با اسرائیل علیه ایران را سبک و سنگین میکنند. همزمان، آنها در داخل عربستان درگیر سرکوب و تقویت روابطشان با نهاد روحانیت هستند و هر نشانهای از مخالفت را به ویژه از سوی اقلیت شیعه در نطفه خفه میکنند.
این مجموعه از سیاستها پر هزینه هستند و مخارج حکومت را در زمان بهای پایین نفت افزایش میدهند. این هزینهها بسیاری از منافع مهم داخلی از جمله درآمد بسیاری از اعضای آل سعود را هم که وضع اقتصادیشان بسته به بهای نفت است تحت الشعاع قرار میدهد. اجرای چنین سیاستهای مهم و پر تحرکی نیازمند یک تحول اساسی در بروکراسی سعودی است. بسیاری در نتیجه ورود وفاداران به سلمان به حاشیه رانده شدهاند و بسیاری از امیران تصمیم ملک سلمان به ارتقاء درجه فرزند محبوبش به عنوان وزیر دفاع را تهدیدی برای موقعیت خود میبینند.
تمام این موارد به چالشهای پیش رو میافزاید: روشن نیست که نظام سعودی بتواند وزن یک سیاست خارجی پر تحرک را تحمل کند اما بسیاری از شخصیتهای بلندپایه سعودی معتقدند بدون این رویکرد آل سعود در شکل فعلیاش دوام نخواهد آورد.
دور از انتظار نیست که با ناامنتر و آسیب پذیرتر شدن موضع سیاست خارجی خاندان سعود فضای سیاسی داخلی آن کشور هم استرسهای جدیدی را نشان میدهد. این خبر خوبی برای ایران و روسیه است؛ سردرگمی و نفاق داخلی در جهان اهل سنت همیشه مفید است. در واقع، بسیاری در تهران باید امیدوار باشند که جناحی در آل سعود که از توافق هستهای با ایران حمایت میکند قدرت بگیرد.
تا اینجا، از منظر بقیه جهان این مهم است که آشوب و خشونت برآمده از جنگ کنونی که خاورمیانه را چنین متشنج کرده بر جریان نفت تاثیری نگذاشته است. در واقع، با افزایش پمپاژ نفت از سوی روسیه و عربستان سعودی برای به حداکثر رساندن درآمدهای کوتاه مدت قیمت نفت در دوران جنگ پایین آمده است. به عبارت دیگر، با وجود ذوب شدن خاورمیانه مابقی جهان از تحرک اقتصادی ناشی از بهای پایین نفت بهره میبرد.
اما تصور کنید که جنگ به جریان تولید و انتقال نفت لطمه بزند و قیمت نفت به بشکهای ۲۰۰ دلار یا بیشتر برسد. اروپا، چین، و ژاپن در رکود غرق خواهند شد. بازار مالی ناآرام از حال خواهد رفت و بهای دیگر کالاها با وجود افزایش بهای نفت سقوط خواهد کرد. موج پناهجویی از سوریه و لیبی هم بزرگتر میشود.
آشفتگی سیاسی درون عربستان سعودی هشداری پیش از وقوع است: مناقشه در خاورمیانه در فاصله بین چاههای نفت رخ میدهد و بیثباتی ناشی از جنگ بر وضعیت داخلی تولید کنندگان بزرگ نفت تاثیر میگذارد. ما امیدواریم هرگز جهان شاهد یک بحران نفتی نباشد اما برای آنهایی که فکر میکنند خاورمیانه دیگر اهمیت چندانی ندارد و آمریکا میتواند به سادگی کنار بکشد و بگذارد متعصبین فرقه گرا با هم بجنگند بیثباتی اقتصاد جهانی در نتیجه یک بحران نفتی بزرگ میتواند زنگ بیدارباش مهمی باشد.