امروز داشتم با تیم "روی خط" راجع به موضوعات هفته آینده صحبت میکردم، بحث به خاطراتمان از تاکسی گرفتن در تهران کشیده شد، مخصوصا پدیده رایج و متداول "ولنگ و واز نشینی" برخی از آقایان.
نمیدانم چرا برخی از آقایان همشهری تصور میکردند در صندلی تنگ عقب تاکسی که مشترکاً با دو مسافر دیگر شریک بودند، این حق را داشتند که پاهایشان را با زاویه حداقل ۴۵ درجه باز بگذارند، بدون هیچ توجهی به عذابی که این مدل نشستن به دو مسافر دیگر تحمیل میکرد. اصلا ً ابعاد "گشاد نشینی" در تاکسی به حدی بود که از هر نوع "راحت نشینی" روی مبل منزلشان هم فراتر میرفت. گویی واجب بود که در تاکسی حداکثر فضای ممکن را اشغال کنند و اگر چنین نمیکردند، خدای ناکرده کلاهی سرشان رفته بود.
یک پدیده ناپسند دیگر که متاسفانه تابستانها در اتوبوسهای شرکت واحد تجربه میشد، در آوردن کفش توسط برخی از آقایان و انتشار بوی بد پا در کل اتوبوس شلوغ بود. بویی که ناگهان مثل یک بمب شیمیایی نفس همه را میبرید. اگر هم اعتراضی میشد، آن همشهری که راحت نشسته بود و داشت به پاهایش فرصت هواخوری میداد، میگفت "خوب شخصی میگرفتی داداش"، به این تعبیر که اگر شما از بوی پای من ناراحتی، باید تاکسی "دربست" میگرفتی، و حالا که سوار اتوبوس شدهای، باید این بو را به جان بخری.
یکی از تفریحات سالم! برخی از رانندگان زحمتکش تاکسی هم، جنگ اعصاب دائم با مسافران درباره شدت بستن درهای تاکسی بود. از لحظهای که سوار میشدید و در را میبستید، بحث معمولا اینطور آغاز میشد: "داداش در ماشینه، در طویله که نیست اینجوری میبندی، ... ۲۵ تومان کرایه میدی، ۲۵۰ تومان خسارت رگلاژ میزنی، ... این درو با انگشت هم اشاره کنی بسته میشه..."
این سلسله گفتار دلنواز ادامه مییافت تا مسافر بیچاره بعدی سوار میشد، و مرتکب فعل قبیح و گناه کبیر بستن محکم در میشد. آنوقت بود که مسافر اول از زیر ضربه نجات پیدا میکرد و این مسافر دوم بود که در معرض نوازشهای کلامی جناب راننده قرار میگرفت.
آیا این سنتهای دیرین هنوز ادامه دارند؟ یا ظرف این سالهایی که من دور از وطن بودهام، اصلاح یا منسوخ شدهاند؟ امیدوارم هفته آینده نظراتتان را در این باره در برنامه روی خط بشنوم.