از بحران گروگانگیری نزدیک ۳۶ سال گذشته است. در ۱۳ آبان سال ۵۸، دانشجویان موسوم به پیروان خط امام، به محل سفارت آمریکا حمله کردند و بعد با حمایت آیت الله روح الله خمینی از آنها، تا ماهها این بحران ادامه داشت. هرچند رابطه آمریکا و ایران بعد انقلاب سال ۵۷ چندان هم خوب نبود، اما گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در تهران، سرفصلی برای قطع رابطه دو کشور شد. قطع روابطی که هنوز ادامه دارد.
با اینکه ایران و آمریکا در قالب مذاکرات ایران و پنج بعلاوه یک، مذاکرات فشرده و مستقیمی در دوسال اخیر داشته اند، اما هنوز چشم اندازی برای عادی سازی روابط دو کشور وجود ندارد. بتازگی هم آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران تاکید کرده که توافق هسته ای، به معنی عادیسازی رابطه با آمریکا نیست.
صدای آمریکا در سالگرد گروگانگیری دیپلمات های آمریکا در تهران، از تعدادی از فعال سیاسی، کارشناس و تحلیلگر، نظر آنها را درباره آینده روابط ایران و آمریکا پرسیده است. گروگانگیری سرفصل قطع رابطه بود؛ حال چه اتفاقاتی باید بیفتد، تا روابط دو کشور عادی شود:
علی افشاری، تحلیلگر مسایل سیاسی
توافق هسته ای اگرچه از زاویه ای تابو شکنی بود اما میزان آن بالا نیست. در واقع تغییری در راهبرد آمریکا ستیزی نظام ایجاد نشده است.
رهبری وبخش مسلط قدرت می کوشند که برجام تنها یک استثنا باشد و تغییری بزرگ در قاعده روابط تیره ایران و آمریکا ایجاد نکند. دولت روحانی نیز بعید است بتواند خواست خود مبنی بر گسترش تنش زدایی به حوزه های فراهسته ای را عملی سازد. چشم انداز برای بهبود رابطه مبهم است. حتی تضمینی وجود ندارد که اختلافات دو کشور در مرحله اجرای برجام بالا نگیرد.
توافق یک سرفصل است اما زمانی این سرفصل می تواند به تغییر پایدار منجر شود، که سیاست خارجی ستیزه جو از دستور کار نظام خارج شود. در شرایطی که مسئله نفوذ آمریکا در عصر پساتوافق هسته ای بزرگترین تهدید ارزیابی می شود و بخش اصلی قدرت اصرار دارد که مبارزه با شیطان بزرگ باید محور گفتمان روابط خارجی باقی بماند، جایی برای خوشبینی نیست.
در خصوص گروگانگیری باید تمایز ملت و دولت را در نظر داشت. اکثریت ملت ایران مخالفتش با تسخیر سفارت آمریکا را اعلام کرده است اما حکومت از گروگانگیری دفاع می کند. بنابراین سخن از ارائه راهکار زدودن تاثیرات منفی ماجرای گروگانگیری موضوعیت ندارد.
مهدی خانبابا تهرانی، فعال سیاسی
توفان نابهنگامی که در بهمن ۱۳۵۷ هم نظام شاهنشاهی و هم اپوزیسیون رنگارنگ آن رژیم را غافلگیر ساخت، بعد از طرح اشغال سفارت آمریکا، به فرادستی نیروهای اسلامی و رهبری کامل خمینی انجامید. تا آنزمان نیروهای غیرمذهبی، ملیون، چپ ها هرچند همراه نیروهای اسلامی و خمینی بودند اما صرفنظر از خواست سرنگونی نظام پادشاهی، کم و وبیش روی ارزشهای آزادیخواهانه و دمکراتیک پافشاری می کردند.
اشتباه نیروهای غیراسلامی از آنجا آغاز شد که به ارزشهای مدرن و مدرنیته پشت کردند و دنباله روی ارزشهای گروههای سنتی و سنت گرا شدند و در حقیقت خط فاصل سنت و مدرنیته را از میان برداشتند تا جایی که وقتی برخی از گروههای چپ مانند فدائیان و چپهای مستقل دورخیز کردند که مبارزه ضد امپریالیستی را آغاز کنند، و در مقابل خمینی پرچم جدیدی را برافرازند، آنها (خمینی و نیروهای اسلامی) متوجه این نکته شدند و به سرعت، گروههای چپ را از محوطه ی سفارت آمریکا که دوبار در آن نفوذ کرده بودند خارج ساختند. سرانجام عده یی از جوانان اسلامی که متوجه خطرِ ازدست دادن رهبری جنبش توده ها شده بودند به سرگردگی خوئینی ها و پس از چند روز با تأیید آیت الله خمینی، با اشغال سفارت آمریکا علَم مبارزه ضد آمریکایی را به دوش گرفتند.
در این مرحله بود که کلیه ی نیروهای به اصطلاح ضد امپریالیستی موسوم به چپ (مانند حزب توده) و حتی مجاهدین خلق در دام این فریب بزرگ تاریخی گرفتار آمدند بدون آن که لحظه یی به این واقعیت پی برده باشند که خمینی و روحانیت از موضع ماقبل سرمایه داری یعنی شبانی با مدرنیسم و سرمایه داری به مخالفت برخاسته اند. این درهم آمیزی ، یک خطای تاریخی جنبش چپ اردوگاهی و رادیکالیسم چشم و گوش بسته ایدئولوژیکی ایران بود. و نتیجه اش سرکوب خونین ۳۷ ساله، خسران مالی، محاصره اقتصادی و خرابی و اضمحلال فرهنگی کشوری ست که می توانست در صورت تفاهم تاریخی با جهان امروز، و آشتی ملی و تعامل و آزادی سیاسی – فرهنگی، به الگوی مردمان آسیای میانه بدل شود.
حال، پس از ۳۷ سال، تفاهم ۵+۱ در زمینه مساله اتمی، گام سودمندی ست که ایران در جهت خروج از بن بست تاریخی برداشته است.
بدون شک، گامهای بعدی به همت نسل جوان ایران و خواست مردم ایران پیموده خواهد شد.
مهدی خزعلی، ناشر و فعال سیاسی
اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلمات ها یک حرکت محکوم و غیر قابل قبول است و نتیجه آن هشت سال جنگ و یک میلیون شهید و مجروح و هزاران میلیارد دلار خسارت و تحریم و ... بود.
اولاً باید دانشجویان پیرو خط امام و مسئولین ذیربط وقت از مردم عذرخواهی کنند و دیگر مردم اجازه این ماجراجویی ها را به مسئولین ندهند.
اما برجام یک اقدام ناگزیر عاقلانه بود که مسئولین در ته بن بست تن به آن دادند و هر چند ناگزیر بودند، اما باز هم باید قدر فرصت بدست آمده را دانست و به قول شجونی در سال های جنگ:" اگر بناست زیر بار تحمیل برویم، چرا زیر بار جنگ تحمیلی برویم، خوب زیر بار صلح تحمیلی برویم!"
این تنها سخن عاقلانه شجونی است!
علی اصغر رمضانپور، روزنامه نگار
من حداقل در کوتاه مدت و یا شاید به تعبیری تا زمان بر سر قدرت بودن آقای خامنه ای دورنمایی برای از سر گرفتن روابط دو طرف نمی بینم. البته این به معنی نفی دورنمای ادامه همکاری های ایران و امریکا در باره مسایل منطقه ای و جهانی تا زمان ادامه سیاست فعلی در دولت امریکانیست.
روند مذاکرات غیر رسمی و پشت پرده نیز همچنان ادامه خواند داشت. در باره اشغال سفارت امریکا باید آن را به عنوان نشانه ای از پایان یافتن دوره ای از بدبینی در ایران نسبت به امریکا همواره به خاطر سپرد. مردم ایران خسارت های آن اقدام را لمس کرده اند و دیگر خواهان تکرار آن نیستند. حتی آقای خامنه ای نیز در سخنرانی سالگرد اشغال سفارت امریکا ناگزیر شد توضیح بدهد که شعار مرک بر امریکا برعلیه مردم امریکا و یا فرد خاصی نیست.
حشمت الله طبرزدی، دبیرکل جبهه دمکراتیک ایران
به نظر من پرسش علمی نیست. اول این که گفته است "توافق اتمی یک تابو شکنی بود". این یک گزاره غیر واقعی ، کلی و مبهم است که به مضمون روشن، ارجاع نمی دهد.
دوم این که این گزاره غیر علمی با یک پدیده ی سیاسی تاریخی ربط داده می شود که این امر نیز منطقی نیست.
سوم ، نتیجه گیری می شود: «ایرانی ها برای زدودن ماجرای گروگانگیری چه باید بکند؟»؛ به نظر من ذهنیت طراح پرسش به کلی خام است.
۳۷ سال پیش کسانی کاری کردند که آن روز در اکثریت بودند و امروز در اقلیت محض. چرا پرسش کننده از مردم ایران انتظار نا صواب دارد؟ امروز مردم ایران تریبون ندارند. انچه از زبان مردم گفته می شود، دیدگاه اقلیت حاکم است.
حسین علیزاده، دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی ایران
در کلیت نظام ایران، امریکا دیگر "شیطان بزرگ" نیست؛ تردیدی نیست که توافق هسته ای ایران و ۱+۵ آثار و پیامدهای گوناگونی دارد. نگارنده بر این باور است که مهم ترین پیامد این توافق را باید قرار گرفتن ایران و امریکا در "کوچه تنگ آشتی کنان" دانست.
در حالی که در ادبیات رایج دو کشور تا پیش از توافق هسته ای، یکی "شیطان بزرگ" و دیگری کشوری "بنیادگرا" توصیف می شد، پس از سه دهه و نیم اینک طرفین با اتخاذ سیاستی نوین، رویکرد "تعامل" را به جای "تقابل" برگزیده اند.
با روی کار آمدن دولت روحانی، سیاست خارجه "تعامل سازنده" او و سیاست خارجه "تعامل نوین" اوباما (New Engagement) در نقطه ای از تاریخ با یکدیگر تلاقی یافته اند. نخستین برآیند این نقطه تلاقی، تا اینجا، توافق هسته ای است همچنان که گمان می رود دیگر برآیند آن حل بحران سوریه باشد. با این توصیف، پرونده هسته ای، بستری شد که دو کشور در "کوچه تنگ و باریک آشتی کنان هسته ای" به یکدیگر برسند.
هیچ استبعادی ندارد که رایزنی هایی که به بهانه هسته ای آغاز شده و در ادامه مسیر به چاره اندیشی برای حل بحران سوریه رسیده، پس از این به چاره اندیشی برای بحران داخلی عراق، افغانستان، قاچاق مواد مخدر، تروریسم و.. منتهی نشود به شرط آنکه نیروهای تندروی دو کشور و منطقه موفق به تخریب این فرآیند نشوند. بی دلیل نبود که در فرآیند شکل گیری توافق هسته ای، شاهد مخالفت تندروترین صداهای داخلی در ایران، امریکا و منطقه بودیم.
در مسیر تعاملی که آغاز شده، فائق آمدن بر بحران گروگانگیری سفارت امریکا که درغیاب نیروهای خرد ورز و به ترفند نیروهای تندرو در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ نقطه واگرایی تهران- واشنگتن شد، به دشواری هیچ یک از بحران های یاد شده نیست. گواه این مدعا بازگشایی سفارت اشغال شده بریتانیا در تهران در ماه های اخیر است.
استبعادی ندارد اگر بگویم همانطور که بریتانیا دیگر "انگلیس خبیث" نیست، امریکا نیز دیگر "شیطان بزرگ" نیست. می توان به جرأت مدعی شد که پس از ۳۷ سال از گروگانگیری، تغییری بنیادین در ایران رخ داده است.
پویان فخرایی، روزنامه نگار و فعال سیاسی
برخلاف فرض مطرح در سؤال، وضعیت فعلی رابطه ایران و آمریکا نتیجه مستقیم گروگانگیری آبان ۱۳۵۸ نیست و نگارنده دو سویه برای آن متصور است.
وضعیت این رابطه از یک سو نتیجه طبیعی رویکرد آمریکا بعد از پایان نقش حکومت پهلوی بهعنوان مهره قابلاتکا بلوک غرب بحبوحه جنگ سرد در خلیجفارس و خاورمیانه در خط مقدم مقابله با اتحاد جماهیر را شوروی است. سویه دیگر ماجرا جایگاهی است که حکومت نوپای انقلابی ایران بعد از پایان دولت میانهروهای اهل تعامل با دنیا، با حمایت از اشغال سفارت آمریکا، در جهان دو قطبی آن روز برای خود تعریف کرد. اما حکومت انقلابی ایران با شروع جنگ هشت ساله با عراق و دیدن نتایج رفتار خلاف عرف بینالمللی خود بر اقتصاد و پیشبرد جنگ به تغییر استراتژی مجاب شد.
این تغییر نگاه منجر به تلاشهای موفقی برای تغییر روابط با اروپا شد. تلاش برای آزادی گروگانهای آمریکایی و کمک به پیشبرد جنگ در افغانستان نمو.نه تغییر استراتژی از سوی ایران در رابطه با آمریکا بود که به خاطر نگاه یکجانبه و افراطی و عهدشکنی تصمیم گیران وقت آمریکا به شکست منجر شد.
الگوی سیاست آمریکا در خاورمیانه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تفاوت معناداری با قبل از آن ندارد. در این الگو عربستان بهعنوان مهمترین متحد منطقهای آمریکا بعد از انقلاب ایران مطرح است و نگاه به ایران در واقعه گروگانگیری متوقف مانده است در حالی که عربستان به خاطر ایدئولوژی وهابی خود مهمترین تهدید دنیای غرب است و ایران همچنان میتواند طبیعیترین متحد آمریکا در منطقه باشد.
در این بین توافق هستهای یک تنفس در حدود چهار دهه رابطه خصمانه است. این توافق به خاطر ماهیت برد-برد آن تنها نمونه قابلاتکا در تاریخ روابط بعد از انقلاب ایران و آمریکا برای تغییر در شکل روابط این دو کشور محسوب میشود. نمونهای که در آن میتوان رگههای جدی از تغییر الگوی نگاه آمریکا و آمادگی ایران برای قبول نقشی متفاوت را یافت.
همچنان که این توافق حتی بعد از تصویب در دو کشور در معرض خطر رفتارهای ناپخته احزاب و جناحهای داخلی است، روابط دو طرفه ایران و آمریکا هم دچار همین آفات است. چنانکه در سیاست دوست و دشمن دائمی وجود ندارد، و منافع دائمی هستند، باید به این رابطه درصحنه سیاست داخلی دو کشور فراتر از رویکردهای حزبی و جناحی و در چهارچوب منافع ملی نگریسته شود و با تغییر الگو، بهعنوان پیشنیاز جدی تغییر وضعیت رابطه، منافع دائمی دو طرف در یک بازی برد-برد تأمین شود.
سيامك قادری، روزنامه نگار
تقريبا از انچه كه قانون أساسي جمهوري إسلامي خوانده شده و بخشي از حقوق ملت محسوب مي شود ، چيزي باقي نمانده است ولي بند ٥ و ١٦ اصل ٣ قانون اساسي مبني بر جلوگيري از نفوذ بيگانگان و حمايت از مستضعفان جهان ، دو موردي است كه همچنان بر ستيز با قدرتهاي جهاني و سياست هاي بين المللي تاكيد دارد.
دشمني با امريكا و سياست هاي اين قدرت جهاني همچنين نماد و نشان استقلال تلقي مي شود و رهبري ايران از اين تاكتيك به عنوان اخرين ابزار باقي مانده از سازوكارهاي مندرج در قانون براي مشروع نشان دادن جايگاه و عملكرد خود استفاده مي كند.
از سوي ديگر وضعيت منطقه اي خاورميانه و گرايش هاي نئوتزاريسم روسي بر تشديد اين رويكرد جمهوري إسلامي مؤثر است و به اين حكومت نامشروع و غير مقبول ، وجهه اي مستقل نما در عين وابستگي و فساد همه گير مي دهد.
سلطه گروههاي نظامي - امنيتي و از بين رفتن پايگاه مردمي جمهوري إسلامي موجب افزايش قدرت كساني شده است كه از دشمني با امريكا و جهان ارتزاق كرده و فلسفه وجودي خود را تداوم مي بخشد.
تضاد چنين ساختار راديكالي با سأختارهاي شبه قانوني منتخب مردم كه تمايل به عادي سازي شرايط با جهان دارد در همين مذاكرات مربوط به برجام نيز كاملا مشهود است و وقتي گروههاي نظامي و افراطي توافق را تمام شده تلقي كرد، با عيان كردن و حتي بزرگنمايي دست اندازي هاو دخالت هاي خود در منطقه سعي دارد نشان دهد، دشمني با سياست هاي جهاني أصلي پايان ناپذير است. به همين دليل است كه جمهوري إسلامي سالها پس از گروگانگيري ديپلمات ها همچنان به اين تاكتيك براي جلوگيري از عادي سازي شرايط كشور ادامه داده و سپاه پاسداران و بخش هايي از نهادهاي امنيتي به گروگانگيري اتباع امريكا ادامه مي دهند تا در بده بستانهاي اينده كارتي براي بازي داشته باشند.
ميزان كاميابي و شكست سياست جبران و بهبود روابط با جهان و امريكا نسبت مهمي با اين ستيز قدرت در جمهوري إسلامي دارد و بِنَابر اين نبايد انتظار داشت روندي كه دولت كنوني براي بهبود روابط در دستور كار دارد بدون منازع به پيش رود و قطعا كارشكني هاي بيشتري در راه خواهد بود و گروگانگيري اتباع بيشتري از امريكايي ها در دستور كار قرار دارد كه نمونه اخير ان را در بازداشت سيامك نمازي مي توان ديد.
اگرچه برجام مي تواند يك چشم انداز جديد در اين ميان بأشد اما نياز ايالات متحده بيشتر از انكه خوشبيني به روند كنوني باشد - كه تاريخ تحولات ايران نشان داده است در خوش بينانه ترين احتمالات بدترين اتفاقات رخ داده است - تاكيد بر سياست هاي منطبق بر قانون أساسي امريكا و التزام به مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر به جاي چانه زني با مقامات نظامي و امنيتي ايران است .
مهران مصطفوی، کارشناس هستهای و مسائل سياسی در پاريس:
توافق وین تابوشکنی نبود، بلکه ادامه دو تجربه گروگانگیری و جنگ ایران و عراق است. گروگانگیری نیز با امضای "قرارداد الجزایر" از سوی ایران و امریکا "پایان" یافت. طبق آن قرارداد ایران هزینه بسیار سنگینی به امریکا پرداخت چنانچه آقای کارتر در کتاب خاطراتش گفت "ایران را نقره داغ کردیم". اما با قرارداد الجزایر سیاست "بحران سازی و دشمن بازی" رژیم ولایت فقیه پایان نیافت.
در جریان بحران هسته ای نیز ایران نشان داد که ترجیح می دهد زمانی که نیاز دارد به دول خارجی باج دهد و از خطوط فرمز خود عبور کند اما تسلیم مردم نشود.
ماجرای گروگانگیری زدوده نمی شود مگر اینکه حقایق آن از سوی دو دولت ایران و امریکا گفته شود. چنین کاری از سوی هیچیک از دو دولت صورت نگرفته است از افتضاحهای اکتبرسوپرایز و ایران گیت در ایران کوچکترین سخنی در میان نیست و در امریکا داده های زیادی نشان از تلاش برای باز نشدن حقایق می باشد.
قبل از هر چیز رژیم ایران باید از مردم بخاطر گروگانگیری، ادامه جنگ با عراق و سیاست هسته ای اش پوزش بخواهد و با آمریکا و دیگر کشورها رابطه سالم و عادی داشته باشد. اما طبیعت رژیم جمهوری اسلامی اجازه چنین کاری را به او نمی دهد.
رژیم ایران برای ادامه حیات به بحران نیاز دارد در نتیجه اگر هم رابطه ای بین ایران و امریکا برفرار شود رابطه یدون بحران و سالمی نخواهد بود.
یوحنا نجدی، عضو شورای مرکزی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران
توافق اتمی، اگرچه به تعبیر شما یک "تابوشکنی" بود، اما این توافق بر اساس منافع ملی و درایت مسئولان جمهوری اسلامی صورت نگرفت، بلکه حکومت ایران در نتیجه رژیم تحریمها و شدت فشارهای جهانی، "ناچار" بدان تن داد آنچنانکه هنوز هم پذیرش آن، برای بخشهای متعددی از هسته اصلی قدرت (همچون سپاه، افراد نزدیک به بیت رهبری، نمایندههای مجلس و امامان جمعه) آسان نیست.
باری؛ به نظرم اساسا در جمهوری اسلامی نه تنها ارادهای برای پاک کردن خاطره گروگانگیری وجود ندارد بلکه سی و یک سال بعد از گروگانگیری و همگام با تغییر زمانه، جمهوری اسلامی هنوز هم شکلهای نوینتری از گروگانگیری را به کار میبندد.
نگاهی به فهرست شهروندان ایرانی-امریکایی که طی سالهای اخیر به بهانههای واهی امنیتی-عقیدتی به زندانهای بلندمدت در ایران محکوم شدهاند و هر از گاهی اعترافهای آنها مبنی بر جاسوسی برای دولت امریکا منتشر میشود (همچون جیسون رضائیان، امیر حکمتی و سعید عابدینی) گویای آن است که حکومت تهران همچنان از ابزار گروگانگیری به شکل جدیدتری استفاده میکند هرچند که دولت امریکا متاسفانه از جدیت لازم برای پیگیری حقوق شهروندان زندانیاش در ایران برخوردار نیست.
"آشتیناپذیری با ایالات متحده" بیتردید یکی از بنیانهای نظام جمهوری و از فصول مشترک پررنگ در رفتار و گفتار دو رهبر پیشین و کنونی این نظام به شمار میرود؛ از این رو، عادیسازی روابط دو کشور تنها در صورت "مجموعهای بسیار گستردهتر" از تغییرات در ساختار حکومت ایران قابل تصور است. دست شستن از نفوذ در کشورهای منطقه، خودداری از ایجاد بیثباتی در خاورمیانه، پایان منازعه با اسراییل، باز کردن درهای کشور به روی انواع محصولات غرب، کوتاه شدن دست سپاه از اقتصاد و ایجاد فضای باز برای گردش اطلاعات تنها بخش کوچکی از این تغییرات است.
اگر بپذیریم که در عالم سیاست، هیچ امری، نشدنی و غیرممکن نیست درباره این تغییرات بنیادی هم میتوان خوشبین بود اما قطعا، در صورت تحقق این تغییرات، نظام حاکم بر ایران را نمیتوان "جمهوری اسلامی" –با ساختار حقوقی و حقیقی کنونی آن- نام نهاد.
اسماعیل نوری علاء، فعال سیاسی
از نظر من، بايد ديد "تابو" چه بود که اکنون توافق اتمی آن را، به زعم اين پرسش، شکسته است. همه می دانند که انقلاب با موافقت و کمک امريکا به سامان رسيد. انتخاب خمينی برای رهبری انقلاب از آن جهت به نفع امريکا بود که خمينی می توانست، به نمايندگی از خدا، چپ ها را (که ضد «امپرياليسم به سرکردکی امريکا» بودند) قلع و قمع کند.
حتی در گروگانگيری بوسيله چپ های اسلامی بيشترين استفاده را هم ضد چپ ها بردند و هم دولت در انتظار ريگان. پس تابو فقط شعار بود و نه واقعيت. شکستن آن هم در وقت لازم چندان مشکل نبوده است. پس نبايد "تابو" را عمده کنيم تا اهميت توافق اتمی را بزرگ کنیم.
تابو اگر تابو بود توافق اتمی به اين آسانی به دست نمی آمد. روزی هم که لازم شود و اسنادش به دست آيد که اين رژيم در گوهر خود ضد امريکائی نبوده است خاطره گروگانگيری نيز به همان آسانی زدوده خواهد شد. مهم آن است که ببينيم امريکا تا کی می خواهد با سرمايه گزاری روی چپ های اسلامی، که حالا اصلاح طلب شده اند، اين بازی را ادامه دهد و به نفع خود بداند.