علی صالحی: شیرکو بیکس، شبنم و صخره توامان بود

شیرکو بیکس شاعر نام آشنای کرد، زاده سلیمانیه عراق در ۷۳سالگی در بیمارستانی در سوئد درگذشت. او نقش بزرگی در ترجمه و شناساندن شعر معاصر ایران در میان مخاطبان کردزبان و معرفی ادبیات کردی در میان مخاطبین فارسی زبان در حوزه شعر داشت.
سیدعلی صالحی شاعر و نویسنده در گفتگو با پیام یزدیان از صدای امریکا به ویژگی های ادبی و جایگاه ادبی شیرکو بیکس در میان اهل ادبیات پرداخته است.

سیدعلی صالحی: شیرکو بیکس به اعتقاد من یکی از امپراطوران واژه شعر در سطح آسیا بود. متاسفانه خیلی دیر این شاعر بزرگ برای حداقل کشورهای همجوار با «اقلیم کردستان» شناخته شد. بنده هم حدود ۲۵ سال پیش با همراهی دو، سه مترجم توانستم شیرکو بیکس و دیگر شاعران کردستان عراق را به فارسی زبانان معرفی کنم. عجیب این که شیرکو بیکس به صورت بسیار مشهودی مورد حمایت و استقبال مخاطبین فارسی زبان ما در حوزه شعر شد. شیرکو بیکس را من بارها گفتم، می توان در سلسله جبال شاعرانی مثل ناظم حکمت، پابلو نرودا، احمد شاملو، و محمود درویش قرار داد. او جایگاه کم نظیری دارد در حوزه ادبیات ما و بعد از ۱۹۹۱ که به کردستان، وطن خودش باز گشت، واقعا تلاش کرد که دو جریان را سامان بدهد؛ یکی تشکیلاتی برای دفاع از حقوق زنان کرد و دیگری، راه اندازی و توسعه صنعت سینما و فیلمسازی.

صدای آمریکا: همانطور که شما هم اشاره کردید زنده یاد شیرکو بیکس تعلق خاطری به شعر شاعران ایرانی داشت، و از جمله برخی از آثار شما را به کردی ترجمه کرد، ترجمه این آثار به زبان کردی چه تاثیری داشت؟
سید علی صالحی: ریشه های تاریخی، ریشه های مشترک ملت کرد و دیگر قوم های ساکن درون ایران به گونه ای بوده که ما از حیث بینش و نگاه به جهان، به اشیاء و نگاه به انسان، نه اینکه نقاط مشترکی داشته باشیم، بلکه یکی بودیم. تنها فاصله ای که میان ما و شاعران کل کردستان وجود داشته، همین عدم دریافت «مکالمه» بوده که این به اعتقاد من هنگام ترجمه، کاملا زدوده شد، کنار گذاشته شد و شعر شیرکو بیکس وقتی ترجمه می شود به زبان فارسی، اگر مترجم قویدست باشد، چیره باشد بر زبان فارسی و زبان کردی را هم خوب بداند، مخاطب پیش از آن که کتاب را تمام کند حتما به این باور خواهد رسید که شیرکو بیکس یک شاعر فارسی زبان است. من فکر می کنم واقعا، صخره و شبنم توامان بود. این برادر بی نظیر ما بود شیرکو بیکس. و همیشه هم امید این را داشتم که مثل گذشته، باز یکبار دیگر همدیگر را در سلیمانیه، استکهلم و یا تهران ببینیم. دریغا که مثل شاملو شد و باز نیامد. از سرطان حنجره رنج می برد اما در استکهلم به علت سکته و نارسایی قلبی درگذشت. ایشان زخمی ترین گلوی گهواره ای به نام کردستان بود.... در همه ادوار و آوارگی ها و تبعیدهای پیاپی، شیرکو بیکس، دست از کلمه عظیم انسان و شعر بر نداشت و در این هفتاد و دو سال [بزرگوار ] و مستقل بود. درود بر روان او. تنها اندوه من از این بابت است مبادا شیرکو بیکس بی جانشین رفته باشد.