یازده سپتامبر، دوازده سال بعد

۱۲ سال از حملات تروریستی به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک می گذرد. آنچه در زیر می آید، خاطره فرانک رازانو، یکی از بازماندگان این حمله است. او شاهد فرار مردم و فروریختن هتل ماریوت مرکز تجارت جهانی بود.

فرانک رازانو، وکیل است و در واشنگتن مشغول به کار است. او یکی از افرادی است که توانستند پس از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر سال ۲۰۱۱ میلادی و فروریزی برج های دوقلوی، از مرکز تجارت جهانی نیویورک گریخته و جان سالم بدر بَرد.

در هنگام حمله او در هتل ۲۲ طبقه ماریوت اقامت داشت. یکی از ده ساختمانی که بر اثر حملات ویران شد.

یکشنبه گذشته آقای رازانو در نیویورک بود، تا با چند تن از مهمانان و کارکنان هتل ماریوت و آتش نشانانی که پس از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر توانسته بودند بطور معجزه آسایی از ساختمان هتل بگریزند، ضمن صرف ناهار تجدید دیداری داشته باشد.
او گفت که بازماندگان و اعضای خانواده قربانیان نیز از دو مرکز یادبودی که برای حدود ۵۰ تن از قربانیان حادثه در هتل که اغلب ماموران آتش نشانی بودند، دیدن کردند.

در بامداد روز یازدهم سپتامبر، هنگامی که دو هواپیمای مسافری ربوده شده به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی نیویورک برخورد کردند، آقای رازانو در طبقه نوزدهم هتل ماریوت در خواب بود، و قرار بود که در آن روز خود را برای محاکمه ای در نیویورک آماده کند. او گفت که با صدای اولین انفجار از خواب پرید، ولی پس از آنکه از پنجره به بیرون نگاه کرد و تنها تعدادی کاغذ را در هوا پراکنده دید، دوباره به تخت خواب خود بازگشت.

رازانو می گوید:«تلویزیون را روشن کردم. آنها می گفتند که دو هواپیما به برج شمالی و برج جنوبی برخورد کرده است. در ابتدا باورم نمی شد که چنین اتفاقی صورت گرفته است و کمی گیج شده بودم. این اتفاق بنظرم احمقانه می آمد، ولی من واقعاً زیاد نگران نبودم. این اتفاقی بود که در ۸۰ طبقه بالاتر از جایی که من اقامت داشتم، صورت گرفته بود. فکر می کردم که مأموران آتش نشانی به زودی می آید و آتش را خاموش می کند.»

رازانو گفت: هنگامی که دوش می گرفتم، فکرم بیشتر متمرکز بر دیداری بود که قرار بود آن روز صبح داشته باشم. لباسهایم را پوشیدم و سرگرم جمع آوری وسائلم شدم. ولی ناگهان فروریختن برج جنوبی مجاور هتل همه چیز را عوض کرد.

«احساس می کردم که ساختمان در حال فروپاشی است انگار که بمب افتاده باشد. از پنجره به بیرون نگاه کردم، از مقابل پنجره کوهی از سیمان و تیرآهن فرو می ریخت، انگار زمان متوقف شده بود و همه چیز به آهستگی حرکت می کرد، درست مثل این که در سینما نشسته ام. فکر می کردم که آخرین دقایق زندگی من است.»

رازانو می گوید: «در آن حال با خودم فکر می کردم که ازدواج دخترم را که تازه نامزد کرده بود، هرگز نخواهم دید. در آن لحظه می دانستم که خواهم مرد، و آرزو می کردم که چیزی به سرم اصابت کند و بلافاصله مرا بکشد. ولی ناگهان همه چیز متوقف شد.»

رازانو گفت که در را باز کردم و در سرسرای هتل فریاد زدم «کسی اینجا هست؟ از فاصله دو متری صدایی شنیدم که می گفت بیا این طرف. کف راهرو، و زیر آوار و خرابه های باقی مانده یک مآمور آتش نشانی را دیدم. از او سوال کردم آیا سالمی؟ او گفت نگران من نباش، فقط هر چه زودتر از پله ها برو پایین.»

فروپاشی برج جنوبی شکاف عمیقی در میان ساختمان هتل ایجاد کرد بود، ولی نردبان نجات جنوب ساختمان صدمه ای ندیده بود. رازانو موفق شد خود را با نردبان نجات به طبقه سوم برساند. در آنجا با یکی دیگر از مسافران و یک کارمند هتل، و دو مأمور آتش نشانی با خزیدن از داخل سوراخی خود را به طبقه دوم رساندند.

«لحظه ای بعد، برج شمالی فروریخت و باعث شد غیر از چند طبقه در سمت جنوبی هتل، که من و سایر بازماندگان در آنجا بودیم، مابقی ساختمان را ویران شود.»

او گفت: «در آن هنگام تنها فکری که داشتم این بود که چطور می شود باور کرد ظرف یک روز دو بار در خطر مرگ بوده ام. دیگر نمی توانستم نفس بکشم و فکر می کردم که خواهم مرد. هنگام تنفس گرد و خاک وارد ریه هایم می کردم. به خاطر دارم که همه مان به شدت سرفه می کردیم. پس از چند دقیقه سرفه های شدید، سرانجام گرد و غبار فرونشست و ما توانستیم نفس بکشیم.

با کشف سوراخ دیگری در دیوار ساختمان، رازانو و سایرین موفق شدند به استفاده از تکه ای از فرش هتل خود را به پایین ساختمان برسانند. او از ناحیه سر دچار خونریزی بود و بلافاصله به بیمارستان منتقل شد.

رازانو گفت که در نظر دارد در بیست و نهم همین ماه، در مراسم یادبود و جمع آوری کمک های مالی به افتخار روبن کوری، یکی از مأموران آتش نشانی جان باخته در هتل ماریوت در نیویورک شرکت کند. او گفت که شجاعت مأموران آتش نشانی و پرسنل پلیس در ١١ سپتامبر بمراتب مهم تر از خاطرات شخصی وی است، قهرمانانی که سزاوارند نامشان همیشه زنده بماند.