آکادمی علوم و هنرهای سینمایی، اسامی نامزدهای نود و سومین مراسم اهدای جوایز اسکار را اعلام کرد. امسال رامین بحرانی سینماگر ایرانی آمریکایی برای فیلم«ببر سفید» نامزد جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی شده است.
او فیلمنامه را با اقتباس از کتابی با همین عنوان، اثر آراویند آدیگا نویسنده هندی نوشت که جایزه بوکر گرفت و مدتها در فهرست پرفروشهای نشریه نیویورک تایمز قرار داشت. داستان درباره یک جوان فقیر به نام بالرام است که به عنوان راننده یک خانواده ثروتمند استخدام میشود، و برای پیشرفت و ترقی دست به هر کاری میزند.
رامین بحرانی علاوه بر کارگردانی ببر سفید، یکی از تهیهکنندگان این اثر نیز هست.
او در گفتوگویی با صدای آمریکا، درباره این فیلم و دستاوردهای خود توضیحاتی داد.
چرا به داستان علاقمند شدید و تصمیم گرفتید تا با اقتباس از این کتاب، یک فیلم سینمایی بسازید، چه انگیزهای داشتید ؟
من بیش از پانزده سال در انتظار این پروژه بودم، میخواستم فیلمنامه را بنویسم و فیلم ببر سفید را بسازم. پوشهای روی لپتاپم هست که نوشتههای آراویند را در آن گردآوری میکنم، پیشنویس اولیه داستان به سال ۲۰۰۴ بازمیگردد، یعنی چهار سال پیش از انتشار کتاب. همان پیشنویس اولیه هم به صورت شگفتآور، داستانی گیرا، پرتحرک، کنایهآمیز و تکاندهنده بود. همان موقع به آراویند آدیگا گفتم که مطمئن هستم که بالاخره یکی، نخستین کتابش را منتشر خواهد کرد.
آراویند یکی از نزدیکترین دوستان من در دانشگاه و در مقطع کارشناسی بود. گروهی از ما ایرانیها، هندیها، سوریها، افغانها، و لبنانیها بودیم که دور هم جمع میشدیم. من میخواستم فیلمساز شوم، و آراویند نویسنده.
این آغاز گفتوگوی تقریبا سهدههای بود با محوریت چگونگی ساخت یک اثر داستانی سرگرمکننده با ریشه در مسائل اجتماعی، و حضور شخصیتها و صداییهایی که اغلب در سینما و ادبیات نادیده گرفته میشوند.
یکی از نکات قوت فیلم، هنرنمایی بازیگران، به ویژه آدارش گوراو در نقش بالرام است، او نامزد دریافت جایزه بفتا نیز شده است، درباره گزینش این بازیگر توضیح دهید، چه ویژگیهایی مورد نظر شما بود ؟
آدارش یک استعداد جدید و منحصر به فرد است. برای انتخاب بازیگر در بمبئی، دهلی و سایر شهرهای هند جستجو میکردیم. امیدوار بودم تا برای نقش اصلی، یک بازیگر ناشناخته پیدا کنیم. وقتی آدارش از در وارد شد، او اولین کسی بود که راه رفتن، حرکات، و ظاهرش دقیقا همان چیزی بود که در ذهن داشتم. با دمپاییهای ارزان وارد شد، آنها را در آورد، و روی زمین نشست.
هیچ بازیگر دیگری این کار را نکرد. من این شیوه نشستن را در ایران دیده بودم. احساس اصالت داشت، بیشتر شبیه یک روستایی بود. شوخطبعی و فروتنی داشت. چهره او سرشار از احساسات و عواطف بود. او یک شنونده عالی است، و به نظر میرسد که همیشه در حال تفکر است. لبخند دلنشین، و چهرهای گرم و جذاب داشت. به سرعت به آدارش علاقمند میشوید.
تعدادی از ستارگان سینما، و ستارههای بینالمللی بودند که کارشان را تحسین میکنم و علاقمند به همکاری با آنها هستم، و این نقش را در نظر گرفتند، ولی در همان لحظه که آدارش را دیدم، فهمیدم نقش مال او بود.
آدارش به دهکدهای شبیه به محل زندگی بالرام، شخصیت اصلی فیلم رفت و یک ماه آنجا زندگی کرد تا با شیوه زندگی، گویش و سایر جزئیات آشنا شود. او به عنوان خدمتکار استخدام شد و ظرف میشست تا این نقش را بهتر بشناسد. روزی از او پرسیدم که یک ارباب و یک خدمتکار چگونه راه میروند، یک هفته بعد برگشت و دوازده شیوه مختلف راه رفتن را به من نشان داد. یک روز تهیه کننده ما، او را در یک مرکز خرید لوکس و بزرگ دیده بود که با رانندههای افراد ثروتمند صحبت میکند تا با زندگی آنها بهتر آشنا شود، و این شخصیت را بیشتر جذب کند.
هندوستان کشور بینظیری است، چگونه با جنبههای مختلف فرهنگی یا اجتماعی آن آشنا شدید، این تجربه را چگونه توصیف میکنید ؟
بهترین کاری کردم، استخدام عوامل و دستاندرکاران هندی بود. من فقط تعداد اندکی از آمریکا و ایتالیا را با خود به هندوستان بردم، و تقریبا ۹۹ درصد گروه هندی بودند، و آنها خیلی به اصالت پروژه کمک کردند.
پیش از نگارش نسخه نهایی فیلمنامه، به مرحلهای میپردازم که علاقه زیادی به آن دارم، یعنی پژوهش. عاشق یادگیری درباره دنیاها و شخصیتهایی هستم که نمیشناسم. وقتی به هند رفتم، آراویند توصیه مهمی به من کرد، از من خواست تا با اتوبوس سفر کنم، یا پیاده در خیابانها راه بروم و از خودروی راحت و با تهویه مطبوع استفاده نکنم، یعنی این کشور را مثل یک خدمتکار ببینم. من تمام مکانهایی که در کتاب هست، با پای پیاده طی کردم.
به دهلی، گورگاون، دنباد، آگرا، و منطقه بیهار رفتم که من را به یاد روستاهای ایران انداخت که پدرم در آنها بزرگ شده است، و من هم بعد از پایان تحصیلاتم در دانشگاه، سه سال آنجا زندگی کردم. همه چیز درباره روستای بالرام برای من جنبه شخصی داشت.
وقتی از دهلی قدیمی عبور میکردم، هوا ۱۱۰ درجه فارنهایت بود. یک خروس را کنار مسجد جامع دیدم. با رانندگان ریکشاو، و رانندگانی که در پارکینگ مرکز خرید کونات پلیس، منتظر اربابان خود بودند، صحبت کردم. آنجا نسخههای تقلبی کتاب ببر سفید را که در کنار آثار بزرگی مانند هری پاتر ۷ فروخته میشود، رفتار و حرکات افراد تأثیرگذار، والبته شادی حاصل از رابطه جنسی را نظاره کردم، همه اینها به من احساسی از شخصیتها و دنیای الهامبخش آراویند میداد.
هنگامی که به دنبال برجهای آپارتمان لوکسی بودیم که ارباب بالرام در آن زندگی میکند، مستقیم به پارکینگ رفتم تا رانندگان و خدمتکاران افراد ثروتمند را پیدا کنم. ساعتها به داستانهای آنها گوش کردم. از آنها پرسیدم که آیا راهی برای زندگی بهتر میبینند ؟ یکی از رانندگان مسن که در حال خواندن روزنامه بود، گفت سیاست، و همه خندیدند. مرد جوانی به آرامی گفت، جرم. تا اینکه شخصی صدای موسیقی بالیوود را بلند کرد و آنها دوباره به ورق بازی، و بازی با گوشیهای همراه خود پرداختند.
شما با فرهنگ ایرانی و شرقی آشنا هستید، این موضوع چقدر به شما در این پروژه سینمایی کمک کرد ؟
پدر من از روستایی در منطقه جنوبی برازجان میآید که شبیه خانه بالرام در این دهکده است. من زمانی که در دهه سوم زندگی بودم، به آنجا رفتم و مدتی با خانوادهام در این منطقه زندگی کردم. مطمئنم که سه سالی که آنجا بودم، و با داستانهایی که از زندگی پدرم در روستا، و مهاجرت به شهرهای بزرگ با ساختمانهای بلند مانند شیراز و تهران شنیدم، به من برای ترسیم شخصیت بالرام کمک کرد.
مثلا تعارف که در فرهنگ ما ایرانی ها هست، بسیار شبیه رفتاری است که بالرام با ارباب خود دارد، و این برای من خیلی طبیعی بود.
من قدردان هستم و خود را فرد خوش شانسی میدانم که که با فرهنگ ایرانی بزرگ شدم، و پیش از اینکه انگلیسی صحبت کنم، فارسی حرف زدم. سه سال اقامت در ایران، مهمترین تجربه زندگی من بود.
منتقدین هنری فیلم را تحسین کردند، و از آثار پربیننده در نتفلیکس است، انتظار چنین موفقیتی را داشتید ؟
هیچ کسی نمیداند که باید چه انتظاری از منتقدین داشت، و بنابراین من این موضوع را خیلی جدی نمیگیرم. بیشتر خوشحالم که تماشاگران در سراسر جهان از فیلم استقبال کردند. در ماه نخست نمایش فیلم، بیش از شصت میلیون نفر ببر سفید را تماشا کردند، و در ۶۴ کشور، پربیننده ترین بود. من از دنیای فیلمهای مستقل میام و چنین موفقیتی را تصور نمیکردم، عالی است.
شما برای فیلمنامه ببر سفید نامزد جوایز اسکار، بفتا، و انجمن نویسندگان آمریکا هستید، چه احساسی از این موفقیتها دارید ؟
از آراویند سپاسگزارم که به من اعتماد کرد تا این فیلم را بر اساس کتاب درخشانش بسازم. از تمامی همکارانم به ویژه بهاره عظیمی، که یکی از تهیهکنندگانم هست، و فیلمنامه بسیاری از آثارم را همراه با او نوشتم، قدردانی میکنم. او یک نویسنده و تهیه کننده ایرانی ساکن فرانسه است.
پدر شما اهل شیراز است و از دوران جوانی شما را با حافظ و سایر شعرای ایرانی آشنا کرد، این موضوع چه نقشی در زندگی وعلاقه شما به هنر داشت ؟
خوشبختانه پدر و مادرم از کودکی، من و برادرم را با حافظ، فردوسی، و بسیاری دیگر از شعرا و آیینهای ایرانی آشنا کردند. ما با عشق و علاقه عمیق ایرانیان به شعر، خانواده، و طبیعیت بزرگ شدیم.
وقتی پدر و مادرم شنیدند که میخواهم فیلمساز شوم، به من گفتند که امیدوارند تا مانند سینماگرانی مثل عباس کیارستمی، امیر نادری، یا دیگران فیلمهای هنری بسازم. آنها همیشه میگفتند که ترجیح میدهند تا فقیر باشم ولی فیلم هنری بسازم، تا اینکه ثروتمند باشم ولی آثار سرگرمکننده و بیارزش هالیوودی بسازم. توصیه آنها را با جان دل پذیرفتم.