علی نادرزاد، گزارشگر سینمایی - کن در فرانسه تعداد روز افزونی از کارگردان مشغول تهیه فیلمهای قابل توجهی هستند که قرار است در جشنوارههای کن، برلین، و ونیز معرفی شوند. از این میان اسامی ژولیا دوکرنو (فیلم «گراو»)، هفسیا هرزی (فیلم «مادر خوب»)، و اوا اوسن (فیلم «مادرینگ ساندی») قابل ذکر است، که هر سه امسال با فیلم هایشان در کن حضور دارند.
«اوا اوسن» چهارمین فیلم خود را با عنوان «مادرینگ ساندی» کارگردانی کرده است. فیلم سابقش با عنوان «دختران خورشید» نظرم را جلب نکرد، زیرا با وجود سوژه ای مهم درباره مبارزه زنان سرباز کرد علیه داعش، از نظر محتوا سبک وزن بود. گلشیفته فراهانی هم نقشی نه چندان قابل ملاحظه در آن فیلم ایفا میکند. فیلم تا اندازهای ادعای فمینیستی دارد با طرح بحثی درباره مردسالاری، و تا حدودی تبلیغاتی است.
فیلم جدید را کلین فیرت، با حضور جاش اکانر، اولیویا کلمن، و ادسا یانگ هنرپیشه استرالیایی در نقش رمان نویس آینده، که فعلا پیشخدمت خانوادهای بورژواز- انگلیسی در زمان جنگ جهانی اول است، بر اساس رمان گراهام سویفت، فیلمی است با منتهای حساسیت های هنرمندی، پر معنی، آرام و دلپذیر.
جین فرچایلد (یانگ) در بدو تولد به فرزندخواندگی در آمده بود. حال به عنوان پیشخدمت در خانواده نیون در بیچوود هاوس مشغول به کار است. داستان فیلم رابطه اوست با تنها پسر خانواده متمول همسایه (شرینگم) که برخلاف آنچه انتظار می رود، بی نتیجه خواهد ماند. نقش جوان را جاش اکانر بازی میکند که به موقع با کسی از کلاس اجتماعیَ خودش ازدواج خواهد کرد.
در دور و ور هر دو خانواده شرینگم و نیون مرگ نقش اساسی دارد. پسران دو خانواده که با هم دوست بودند هر دو به جنگ رفتند و باز نگشتند. تنها فرزندی که زنده مانده، پل است. در صحنهای جین دارد بانو نیون را کمک میکند تا آماده خواب شود ـ بانو نیون که همیشه غصه دار پسر از دست رفته است می گوید: «چه قدر راحت است انسانی که هیچکسی را نداشته باشد و از بدو تولد بیکس باشد.» این جمله او از فیلم در ذهنم باقی ماند، هم بخاطر متن زیبای آن و هم به خاطر حسادتی که در آن هویداست.
داستان جین با جوان خانواده شرینگم گویی به صورتی اتفاقی، با صحنه هایی از پیک نیک خانواده در کنار دریاچه، یا صحنهای از بار نخستی که دو جوان همدیگر را نزدیک بازار شهر می بینند، و یا جین در سالهای بعد زندگی و آشنایی او با فیلسوف خوش قامتی به نام سوپه دیریزو بیان می شود.
«مادرینگ ساندی» با پَرش از زمانی به زمانی دیگر، به آینده و بازگشت به گذشته، احساسی به وجود می آورد و به صحنه ها شکستگی خاصی میبخشد که بیان آن جرات می خواهد و در واقع بسیار در بیننده موثر است.
درست است که داستان اصلی اولین عشق جین است، ولی ادیتور فیلم، امیلی ارسینی، که قبلا با اوسن در چندین فیلم همکاری کرده است، شجاعانه صحنهای تصویری مربوط به زمان دیگری را در زندگی جین اضافه میکند که روشی است بسیار گویا و توالی عادی داستان نمیتوانست چنین اثری باقی بگذارد.
این فیلم هم چون رمانی که داستان اصلی را نقد میکند خیلی امروزیست. جین فرچیلد قدرت خود را در زندگی درونی غنی خود می یابد. او به سوی مسائل کشیده می شود که طبیعت سن اوست، اما بیشتر توجه او در داستان به دنیای فکری و ادبیات است.
گرچه داستان عاشقانه او با پل شرینگم اساس فیلم است، اما قسمت دوم فیلم هم اهمیت خاصی دارد. در این قسمت جین تبدیل به نویسنده شده است و دیگر کارگر خانه و در خدمت خانواده متمول نیست؛ بلکه تبدیل شده است به یک خالق آثار هنری، کسی که عاشق کلام است و همچنان دارای آرزوها و هدفهای والا.
فیلم مادرینگ ساندی، داستان کسانی است چون جین فرچایلد که زنده میمانند و داستانها را روایت می کنند.
این فیلم اولین فیلم انگلیسی زبان اوسن است.
* این گزارش تنها به منظور آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاماً بازتاب دیدگاه صدای آمریکا نیست.