حكيم عمر خيام در نوروزنامه که مهمترین اثر پارسی قرن پنجم است، درباره جشن نوروز ميگويد:
«سبب نام نهادن نوروز از آن بوده است كه آفتاب در هر ۳۶۵ شبانهروز و ربعي به اول دقيقه حمل بازآيد و چون جمشيد از آن آگاهي يافت آن را نوروز نام نهاده پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان به او اقتدا كردند و آن روز را جشن گرفتند و به جهانيان خبر دادند تا همگان آن را بدانند وآن تاريخ را نگاهدارند و بر پادشاهان واجب است كه آيين و جشن و رسم ملوك را بهجاي آرند از بهر مباركي و خرميكردن. در اول سال هركسي در نوروز جشن كند تا نوروز ديگر عمر در شادی گذراند.»
حکیم عمر خیام درباره منشأ نوروز نوشته است: «چون گیومرث اول ملوک عجم به پادشاهی بنشست، خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند، بنگریست که آن روز بامداد، آفتاب به اول دقیقه حمل آید. موبدان عجم را گِرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند. موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند… و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ نگاه دارند.... پس گیومرث این مدت (دوازده ماه سال) را بدین گونه به دوازده بخش کرد و ابتدای تاریخ پدید کرد و پس از آن چهل سال بزیست. چون از دنیا برفت، هوشنگ به جای او نشست… و از پس او طهمورث نشست و آفتاب را پرستید… و از پس او پادشاهی به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ هزار و چهل سال گذشته بود… چون از مُلک جمشید چهار صد و بیست و یک سال بگذشت و جهان بر وی راست گشت جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود، آن روز جشن کنند… آفریدون از تخم جمشید بود. ..چون صد و شصت و چهارسال از ملک آفریدون بگذشت دور دوم از تاریخ گیومرث تمام شد و او دین ابراهیم پذیرفته بود… و مهرگان هم او نهاد و همان روز که ضحاک را بگرفته مُلک بر وی راست گشت جشن سده بنهاد… و از جهت فال نیک، آن روز را جشن کردندی و هر سال تا امروز آئین آن پادشاهان نیک عهد، در ایران و توران به جای می آرند… و چون روزگار او بگذشت آن دیگر پادشاهان که بعد از او بودند تا به روزگار گشتاسب. چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد و گشتاسب دین او پذیرفت و بر آن [می رفت] و از گاه جشن آفریدون تا این وقت نُهصد و چهل سال گذشته بود. و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز آفتاب به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگه دارید و نوروز کنید… و بفرمود که هر صد و بیست سال کبیسه کنند. تا سال ها بر جای خویش بماند… پس آن آئین تا به روزگار اسکندر رومی بماند و تا آن مدت کبیسه نکرده بودند و مردمان هم بر آن می رفتند تا به روزگار اردشیر بابکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز [را نوروز] بخواند. و هم بر آن آئین می رفتند تا به روزگار نوشین روان عادل. چون ایوان مداین تمام گشت نوروز کرد و رسم جشن به جا آورد…»