وسترن امروزی «هفت دلاور» با شرکت «دنزل واشینگتن» برنامه اختتامیه جشنواره فیلم ونیز، و برنامه افتتاحیه جشنواره فیلم تورانتو بود و انعکاس جهانی گسترده ای پیدا کرد، اما روز دوشنبه، حضور هنرمندان فیلم در موزه هنر مدرن نیویورک روی فرش قرمز، به مناسبت آغاز اکران سراسری فیلم در آمریکا، مقارن شد با پیامد انفجار تروریستی در یکی از خیابانهای اصلی شهر، که فرصت های رسانه ای را به کلی، بلعید.
ایتن هاک با یادآوری افتتاح فیلم های «پسربچگی» از ریچارد لینکلیتر و «قبل از آنکه شیطان بداند مرده ای» از سیدنی لومت، که در موزه هنر مدرن» بود، می گوید از این محل خاطره خوبی دارد، و به انتوان فوکوا افتخار می کند که موزه هنر مدرن را برای افتتاح وسترن اش، انتخاب کرده.
تنوع نژادی دلاوران
در بازسازی امروزی «هفت دلاور» که خودش روایت وسترن، فیلم کلاسیک ژاپنی «هفت سامورائی» از اکیرا کوراساوا، بود، بازیگران نقش های اصلی، از رنگ ها و نژادهای گوناگون هستند. هفت «دلاور» قانونگریزان منفردی هستند که به عنوان تفنگدار مزدور، در خدمت اهالی شهرک مرزی «روز کریک» در می آیند که از شهر در برابر زورگیری یک معدن دار بیرحم، حمایت کنند.
برخلاف فیلم شصت سال پیش «جان استرجس» که تبهکار اصلی، صاحب معدن، یک مهاجر مکزیکی بود، در فیلم جدید، نقش سرمایه دار خبیث را «پیتر سارزگارد» سفیدپوست بازی می کند و هفت مرد، از جمله یک کره ای و یک سرخپوست و یک مکزیکی زیر نظر فرمانده سیاهپوست، از اهالی شهر که همه سفیدپوست هستند دفاع می کنند. منتقدها در این گزینش نقش ها، پیامی در باره آمریکای امروز می بیند.
روی فرش قرمز در مرکز فیلم موزه هنر مدرن نیویورک، کارگردان «انتوان فوکوا» می گوید، در این فیلم، به مبنا و زیبائی های وسترن های کلاسیک وفادار بوده، ولی از نظر کثرت گرائی، نزدیک تر است به آنچه به نظر او باید می بود.
کریس پرت، بازیگر، بر کثرت نژادی قهرمان های فیلم تاکید می کند و می گوید هر چند فوکوآ وسترنی ساخته که شبیه وسترن های سابق نیست، ولی احتمالا ترکیب نژادی آدمهای غرب آمریکا در قرن نوزدهم، به این فیلم شبیه تر بود چون همه در مرز تازه وارد بودند.
آینده آفتابی
بعضی منتقدها شکایت دارند از این که کثرت گرائی در این فیلم، فرصتی تباه شده است، چون از سطح فراتر نمی رود و سناریو تلاشی نمی کند که به شخصیت های چندگونه فیلم، عمق بخشد.
نکته ای که منتقدها به اشاره کرده اند، پیام فیلم است که لزوما از قصد هم نبوده، بلکه حاصل همان تغییر در ترکیب نژادی بازیگرهاست. فیلم هفت سامورائی کوروساوا، در باره سنت هائی بود که ادامه نیافتند. در باره از دست رفتن هویت و تاریخ بود. این تعبیر به وسترنی که درهالیوود بر اساس آن ساخته شد، هم قابل تعمیم بود. آن مردانگی و ایستادگی برای حق، در برابر زورگوئی، سنتی بود که وسترن دهه 1960 در باره از دست رفتن اش هشدار می داد.
اما وقتی هفت دلاور، ترکیبی رنگین از نژادهای مختلف عرضه شوند، به راحتی می شود آنها را بازتابی از آمریکای امروز دانست، به خصوص که شخصیتی که مردم شهر را متحد می کند، هم یک زن است: بیوه موسرخی با بازی «هیلی بنت.»
فیلم «هفت دلاور» در عصری ساخته شده که آمریکا در آستانه اتنخاباتی قرار دارد که برای اولین بار، یکی از نامزدهای ریاست جمهوری، زن است.
به قول منتقد «دیوید ارلیش» در نشریه «ایندی وایر» وسترن «هفت سامورائی» 1960 در باره پایان یک سبک زندگی بود، و بنابراین، نومید و یاس آلود. در حالیکه روایت جدید کارگردان «انتون فوکوا» به یک آغاز اشاره دارد، آغازی که آمریکائیان با همکاری یکدیگر، می توانند آینده جدیدی روی گذشته ی مشترک، بنا کند.
بر این بینش آفتابی در باره آینده را یکی از هفت دلاور در جمله مشهوری از فیلم، تاکید می کند، وقتی می گوید: «آنچه در آتش باخته ایم، در خاکسترها می توانیم پیدا کنیم.»
از جهات دیگری هم «هفت دلاور» بازسازی متقاوتی از وسترن های قدیمی است، مثلا، برخلاف وسترن های «غیرمتعارف» جدید، آسمان شهر «رز کریک» ابری و تیره نیست، بلکه آفتابی است.
کارگردانی
آقای فوکوآ بعد از ساختن «روز کارآموزی» Training Day با «دنزل واشینگتن» و «ایتن هاک» کاری نکرد غیر از ساختن فیلم حادثه ای هیجانی تجاری، یکی بعد از دیگری، از جمله فیلم The Equalizer با شرکت دنزل واشینگتن.
کاری که در این فیلم ارائه کرده هم حتی به نظر منتقدهائی که آن را دیدنی می دانند، چندان چشمگیر نیست، با این تفاوت که صحنه های تیراندازی را اینطور که نوشته اند، خوب از آب درآورده و بیننده را مغشوش نمی کند.
مشکل اصلی فیلم را باید در سناریست ها پیدا کرد که سعی نکرده اند از حضور بازیگران رنگارنگ فیلم، برای بازگو کردن عمیق تر داستانی مرزی در قرن نوزدهم، استفاده کنند.
مثلا، شخصیت ایتن هاوک، که سربازی بازمانده از جنگ داخلی است، وشخصیت خود دنزل، سیاهپوستی که برای بازسازی زندگی اش به غرب و مرز، آمده، خیلی جای کار داشتند و این را به این دلیل می توان گفت که قبل از این، فیلمی مثل «جنگوی زنجیر گسسته» از سناریست و کارگردان «کوئنتین ترنتینو» بر پرده آمد که گفتنی های بسیاری را در وسترن تجدیدنظر شده، گنجانده بود، هم در باره جنگ داخلی و برده داری، و هم در باره وضع سیاهپوستان در دوران بلافاصله بعد از جنگ داخلی.
جشنواره ها
هفت دلاور در سال 1960 در آمریکا ناموفق بود، ولی فروش جهانی خارق العاده ای داشت و برای همین، حتی دنباله آن هم ساخته شد.
بازیگرهای آن که حالا ستاره های افسانه ای هستند، به خصوص استیومککوئین، چارلز برانسون، جیمزکوبرن و رابرت وان، آن موقع شهرت چندانی نداشتند، برعکس چهره های هفت دلاور جدید.
شرکت سونی از جشنواره ها استفاده کرد برای آغاز کردن اکران سراسری فیلم در جهان.
جشنواره های ونیز و تورانتو، با نمایش «هفت دلاور» به فاصله یک روز از یکدیگر، یکی در برنامه اختتامیه و دیگری در برنامه افتتاحیه، از این فیلم استفاده کردند برای ستاره باران کردن فرش قرمز.
حضور ستارگانی مثل دنزل واشینگتن و کریس پرت و ستاره بزرگ سینمای «کره» «بیونگ - هان لی» روی فرش قرمز، خبرنگارها را طبعا به پوشش جشنواره کشانید.
اما این فیلم و به طور کلی کارهای «انتون فوکوا» را نمی توان فیلم جشنواره ای دانست.