سامی یوسف: می‌خواستم کارم بیشتر به جنبه درونی دین بپردازد

مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند

سامی یوسف خواننده، ترانه سرا، آهنگساز و نوازنده ایرانی‌تبار، هفته گذشته برای نخستين بار در واشنگتن پایتخت ایالات متحده کنسرتی برگزار کرد؛ این برنامه برای حمایت از فعالیت‌های بنیاد مطالعات سنتی به سرپرستی دکتر حسن نصر ترتیب یافت.

بخش فارسی صدای آمریکا گفت وگویی اختصاصی با او داشت که در برنامه‌های تلویزیونی صدای آمریکا پخش شد. گفت وگوی بهنود مکری با سامی یوسف را در زیر می‌خوانید:

سامی یوسف در ایران و در خانواده‌ای آذری متولد شد و در کودکی همراه با خانواده به انگلستان مهاجرت کرد؛ با وجود این که سال‌هاست از ایران خارج شده، اما عشق و علاقه زیادی به آن سرزمین دارد.

صدای آمریکا: آیا خاطره‌ای از دورانی که در ایران بودید دارید؟ نکته‌ای هست که یادتان باشد؟

سامی یوسف: یک قایق یادم هست که روی میز یا تلویزیون خانه بود، مادربزرگم را هم به یاد دارم، یک خانم آذری سنتی که فارسی صحبت نمی‌کرد. ای کاش بیشتر یادم بود. امیدوارم بتوانم دوباره روزی به ایران برگردم؛ بزودی.
صدای آمریکا: چه احساسی نسبت به ایران دارید؟ نظرتان درباره آن کشور چیست؟

سامی یوسف: ایران در خون من است، دی‌ان‌ای (DNA) من است. حسی که به آن دارم غیرقابل توصیف است. چطور بگویم، عشق، تعلق، زادگاه، اصل، برایم خیلی مهم است. بخشی از وجودم است؛ چطور میشود شیرینی مزه عسل را توصیف کرد؛ ممکن نیست. چنین حسی دارم، عشق زیادی به ریشه‌ام دارم، من عاشق سنت هستم، عاشق ریشه‌ام هستم، عاشق فرهنگم هستم.

او که در خانواده ای سنتی وعرفانی پروش یافته است، در نوجوانی تحت تأثیر آموزه‌های اسلامی قرار گرفت و متحول شد. در این دوران بود که نام خود را به سامی یوسف تغییر داد.

صدای آمریکا: چه زمانی اسم خود را تغییر دادید؟ و چرا؟

سامی یوسف: اسم واقعی خودم را به شما نمی‌گویم، مایل نیستم خیلی درباره زندگی شخصی خودم صحبت کنم؛ اما نامی که با آن بزرگ شدم سیامک بود، در انگلیس تلفظ این نام برای بچه‌ها سخت بود، سیامک به «بیگ مک» شبیه است، یکی از همبرگرهای مک دونالد. مطمئنم تو هم چنین تجربه‌ای داشتی بهنود، چون تلفظ اسم تو هم برای اینها سخت است، به همین دلیل اسمم را به «سام» تغییر دادم، خیلی ساده و راحت. بعد از مدتی شد «سامی». وقتی اسلام را شناختم و بیدار شدم، می‌خواستم نامی اسلامی داشته باشم، برای همین یوسف را هم به آن اضافه کردم و شدم سامی یوسف. چهارده، پانزده سال است که از این نام استفاده می‌کنم.

صدای آمریکا: متوجه شدم که چرا سیامک شد سامی، ولی چرا یوسف را به آن اضافه کردی؟

سامی یوسف: یوسف معانی زیادی برایم داشت. اول از همه این که پیامبر بود؛ در انجیل با نام ژوزف از او یاد می‌شود. شیفته این شخصیت هستم. دشواری‌هایی که در هجران داشت. مطمئنم شعر معروف یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور را خوانده‌اید. خیلی طبیعی این نام را انتخاب کردم؛ تلاش می‌کنم مثل یوسف سیرت زیبایی داشته باشم، چون از همه چیز مهم‌تر است. این اصلی است که در عرفان و معرفت هم خیلی اهمیت دارد و تأکید زیادی درباره آن وجود دارد.

سامی یوسف ضمن افتخار به فرهنگ و هویت و پیشینه‌ای که دارد، خود را هنرمندی «فراوطنی» توصیف می‌کند که شنونده‌های زیادی در کشورهای مختلف جهان دارد.

صدای آمریکا: درباره هویتی که دارید توضیح بدهید؛ ایرانی، بریتانیایی، آذری یا مسلمان. چگونه هویت خود را تعریف می‌کنید؟

سامی یوسف: از نظر فرهنگی ایرانی هستم، ملیت من بریتانیایی است، از نظر قومی آذری هستم، و البته مسلمانم. هویت من مجموعه‌ای از تمام این عوامل است؛ هیچ مشکلی ندارم اگر کسی از من به عنوان یک ایرانی یاد کند. به ریشه‌هایم افتخار می‌کنم. در جهانی زندگی می‌کنیم که خیلی‌ها نمی‌دانند چه هستند؛ ریشه‌ها گم شده‌اند. یک کاهن بودایی هویت و ریشه خود را می‌شناسد، ولی بسیاری از ما سرگردان هستیم. زمانه عجیب و غریبی است. ملیت من بریتانیایی است، ولی نمی‌خواهم انگلیسی باشم؛ چرا بخواهم چیزی باشم که نیستم، از هویتی که دارم خوشحالم. ایرانی بودن دریچه‌های ارتباط با فارسی زبان‌های منطقه را میسر کرده، مثلا افغانستان یا کشورهای آسیای میانه. آذری بودن هم همینطور؛ می‌توانم با ترک زبان‌ها ارتباط داشته باشم. به همین صورت با عرب‌ها و کردها هم ارتباط دارم. خوشحالم که همه این هویت‌ها را دارم.

سامی یوسف فرزند بابک رادمنش، نوازنده و آهنگساز مشهور ایرانی است. او از کودکی نزد پدرش آموزش دید و با موسیقی و سازهای ایرانی آشنا شد. سامی، دانش‌آموخته آکادمی سلطنتی موسیقی بریتانیا است و با تلفیق موسیقی شرق و غرب، سبک تازه‌ای را پدید آورده است. او در ترانه‌هایش از اشعاری با مضامین اخلاقی، مذهبی و عرفانی استفاده می‌کند، سبکی که با استقبال فراوانی از سوی مسلمانان و جوانان کشورهای اسلامی همراه شده است.

صدای آمریکا: چرا ترانه‌هایی که می‌خوانی مضمونی اسلامی و مذهبی دارند؟ آیا مأموریتی دارید؟ یعنی احساس می‌کنید باید در این چارچوب فعالیت کنید؟

سامی یوسف: در اشعارم از مضامین مذهبی و عرفانی استفاده می‌کنم، اما به این معنا نیست که مثلأ از موسیقی استفاده ابزاری می‌کنم، یا مأموریت تبلیغاتی دارم. موسیقی بخشی از وجود من است، معرف باورهای من است. قصد مقایسه ندارم، ولی اگر از مولانا بپرسید که چرا شعر میگویی، خوب این سئوال درستی نیست، چون شعر، زندگی مولانا است. همین داستان درباره من و پدرم هم صادق است. ما هنرمند هستیم، موسیقی زندگی ماست؛ البته من هنوز شاگردم و همچنان در حال یادگیری هستم. موسیقی من معرف من است، احساسات و افکارم را منعکس می‌کند، عقاید سیاسی و اجتماعی که دارم را بازتاب می‌دهد. البته علاقه‌ای به سیاست ندارم و فقط در مواردی که خیلی تحت تأثیر جریانی قرار بگیرم درباره آن نظر می‌دهم، ولی بطور کلی موسیقی من، عرفانی و معنوی است؛ این حس و حالی است که دارم.

نام پنجمن آلبومی که سامی یوسف منتشر کرده، «مرکز» یا The Center است، که مجموعه‌ای از ترانه‌های تازه این هنرمند را در بر می‌گیرد؛ ترانه‌هایی به زبان‌های انگلیسی، عربی، فارسی و آذری. مرکز، یکی از پرفروش‌ترین آلبوم‌های بریتانیا است و با استقبال فراوانی از سوی هواداران سامی یوسف روبرو شده است.

صدای آمریکا: اشاره کردید که این آلبوم عرفانی‌تر از آلبوم‌های قبلی است. در این باره توضیح بدهید؟

سامی یوسف: درباره آلبوم قبلی که در سال ۲۰۰۵ یا ۲۰۰۶ منتشر کردم، نظرات متفاوتی بیان شد. برخی گفتند، راک اسلامی، برخی گفتند پاپ اسلامی، یا مثلأ در زبان‌های عربی و ترکی با عبارات مختلفی آن را توصیف کردند. ولی من از اصطلاح «اسپریتیک» استفاده می‌کنم که معرف باورها و موسیقی من است. آلبوم مرکز همان ویژگی‌های آلبوم‌های گذشته را دارد، همان خمیرمایه و عصاره، ولی شاید تفاوتش این باشد که درونی‌تر است؛ به جنبه‌های شخصی ایمان می‌پردازد. در زبان عربی، در ارزش‌های اسلامی، خدواند ۹۹ اسم یا صفت دارد، یکی از آنها الظاهر است یا ظاهر؛ یکی دیگر از این اسامی الباطن است یا باطن. بیشتر تحقیقات ارزشمند دینی که در طول سده‌ها صورت گرفته است، به همین جنبه ایمان می‌پردازد، یعنی باطن یا درون. من هم در این آلبوم تلاش کردم روی همین جنبه تمرکز کنم که مقوله‌ای جهان‌شمول است.

سامی یوسف در این آلبوم از سازهای ایرانی هم استفاده کرده است؛ سازهایی چون سنتور، تار، تنبک، دف و کمانچه. آلوم مرکز، حال و هوایی ایرانی دارد، تجربه‌ای برای نزدیکی بیشتر با ریشه‌های ایرانی.

صدای آمریکا: چرا این آلبوم حال و هوای ایرانی دارد؟ چه دلیلی دارد که به این سمت رفتید؟

سامی یوسف: می‌خواستم این آلبوم به ریشه‌هایم نزدیک باشد. مرکز خیلی ایرانی است؛ حتی ترانه ساری گلین که آذری است، در ایران طرفداران زیادی دارد. نمی‌توانم بگویم چرا تصمیم گرفتم آلبوم حال و هوای ایرانی داشته باشد؛ حسی بود که درونم بود. در روزگاری هستیم که اطراف ما را بنیادگرایی و افراطی‌گری احاطه کرده، متأسفانه این جریان، ارزش‌های راستین و جنبه‌های معنوی دین را زیر سایه خود گرفته است. می‌خواستم کارم بیشتر به جنبه درونی دین بپردازد. وقتی شنونده به این آلبوم گوش می‌کند – حالا هر دینی داشته باشد یا اصلا هیچ اعتقادی نداشته باشد – بالاخره چیزی پیدا می‌کند که از شنیدن آن لذت ببرد.
«جان جانان» یکی از ترانه‌های آلبوم است که سامی آن را به زبان فارسی خوانده است. قطعه‌ای در چارچوب موسیقی سنتی ایرانی.

صدای آمریکا: درباره جان جانان توضیح بدهید.

سامی یوسف: وقتی بچه بودم خواننده‌ای را یادم هست به نام بیژم بیژنی که ترانه «نوایی نوایی» را می‌خواند. خیلی این تصنیف را دوست داشتم؛ همیشه دلم می‌خواست چنین قطعه‌ای داشته باشم. همین شد که رفتم سراغ جان جانان، البته تصنیف من کمی شاد و ریتمیک از آب در آمد، که اشکالی هم ندارد، اما همه چیز سنتی است، سازها، اجرا و حتی تنظیم. تلاش کردم به آثار استاد مشکاتیان نزدیک باشد، روحش شاد. در عین حال می‌خواستم جان جانان برای امروزی‌ها هم جذاب باشد. واقعیت این است که آثار سنتی خیلی ارزشمند هستند، اما هواداران کمتری دارند، موسیقی سنتی هر فرهنگ و کشوری آئینه‌ای است برای کشف گنجینه‌ها و ارزش‌های فراموش شده. من خیلی به موسیقی سنتی ایرانی علاقه دارم.

«خراسان» یکی دیگر از ترانه‌های این آلبوم است، ترانه‌ای به زبانهای انگلیسی و عربی. سرمنزل و مقصود سفری نمادین برای کشف جوهر وجود، سفری به خراسان، که گنجینه معنوی و اسرارآمیز ایران زمین است.

صدای آمریکا: خراسان یکی دیگر از ترانه‌های این آلبوم است. چه داستانی دارد؟ چگونه شکل گرفت؟
سامی یوسف: الهام‌بخش این ترانه، قصه بغداد است، اثر مشهوری از مولانا. جالب است که پائولو کوئیلو هم داستان کیمیاگر را بر همین اساس نوشت. مردی در جستجوی گنج بود و برای پیدا کردن آن به قاهره رفت؛ پس از سختی‌های بسیار به قاهره رسید، ولی گنجی پیدا نکرد. فهمید گنج در همان شهری است که در آن زندگی می‌کند. تمثیلی است برای یافتن جوهر وجود؛ یعنی نباید برای پیدا کردنش راه دوری رفت. گنج وجود درون خود ماست. این داستان را خیلی دوست دارم و این ترانه به این صورت شکل گرفت. اما مشکل این بود که نمی‌شد در غالب ترانه از کلمه قاهره استفاده کرد، با وزن و قافیه ترانه جور نبود. در آن دوران هم شاهد انقلاب مصر و رویدادهای شهر قاهره بودیم؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم به جای قاهره از کلمه خراسان استفاده کنم. خراسان سرزمین بسیار مهمی است، هر چند که امروز در کشورهای مختلفی پراکنده شده، اما در گذشته سرزمین بزرگی بود، بستر فرهنگ، دانش و روشنفکری جهانی بود که امروز ما میراث‌دار آن هستیم. به نظرم استفاده از خراسان در این ترانه تصمیم درستی بود، به ویژه این که من را به نوعی به ایران هم مرتبط می‌کرد.