بیست و نه مرداد؛ بیست اوت، سالگرد برقراری آتش بس در پی جنگی هشت ساله میان ایران و عراق است؛ جنگی که اغلب با جنگ اول جهانی مقایسه می شود...
بیست و چهار سال پیش، وقتی چسبهای ضربدری شکل، پس از هشت سال از روی شیشه های پنجره جدا شد، از خیره شدن به شیشه های شفاف سیر نمی شدم. از یاد برده بودم شکل پنجره را زیر آن ضربدرها.
اگر شیشه ها می لرزیدند، می دانستیم که نزدیک شده اند و همین نزدیکی را بمباران می کنند. «دیدن مرگ در برابردیدگان» را در اوان نوجوانی و زیر بمباران و موشک باران مناطق مسکونی دریافتم. نه تنها دریافتم: که حس کردم.
قامتی بلند و شانه های پهن داشت. تازه از دانشگاه تهران دررشتۀ مهندسی معماری فارغ التحصیل شده بود. با نامزدش و خانواده و اعضای فامیل خداحافظی کرد و خدمت سربازی را آغاز کرد. اوایل جنگ بود.
چند هفته ای- شاید هم چند ماهی- سپری شد. درست یادم نیست چه مدت؛ اما می دانم زمانی کوتاه بود. صدای هق هق مادرم را شنیدم. با تلفن صحبت می کرد. زنده ماندن منصور، مایۀ دلگرمی بود، اما قطع شدن پایش از ران، سبب اندوه.
طولانی ترین جنگ غیراتمی قرن بیست
جنگ هشت سالۀ ایران و عراق را اغلب با جنگ اول جهانی قیاس می کنند. این جنگ هشت ساله، طولانی ترین جنگ غیراتمی قرن بیستم میلادی نام یافته است.
صدام حسین با حمله به ایران در سی و یک شهریور 59، نام جنگی را که با ادعای کشورگشایی آغاز کرده بود؛ «نبرد قادسیه» نهاد؛ نبردی که در دو کشور بیش از یک و نیم میلیون کشته و میلیونها زخمی، معلول، اسیر، قربانی موج انفجار، و بیمار روانی بر جای نهاد.
صدام حسین؛ رئیس جمهوری وقت عراق، مدعی مالکیت سه جزیرۀ تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی بود وخوزستان و اروند رود- که عراقیها به آن شط العرب می گفتند. بهانۀ دیگر وی برای حمله به خاک ایران، ترور نافرجام طارق عزیز- وزیر امورخارجۀ وقت عراق- بود که صدام، «عاملان جمهوری اسلامی» را مسئول آن قلمداد می کرد.
دراین حال، تحلیلگران سیاسی یکی از مهمترین اهداف عراق را از حمله به ایران چالشهای اقتصادی آن کشور عنوان می کنند.
سراشیب سقوط
آیت الله خمینی تمامی همت خود را به کار بسته بود تا جنگ با عراق را در هالۀ تقدیس نهد. جنگ را نه جنگ؛ که گاه «جنگ تحمیلی»، و اغلب«دفاع مقدس» نام نهادند. نام ژانر فیلم جنگی ایرانی نیز، الی الابد، «سینمای دفاع مقدس» شد.
آنان که کشته می شدند، شهید نام می گرفتند و آنان که به جای می ماندند، بداقبال؛ چرا که «شربت شهادت»ننوشیده بودند.
نوجوانانی که به لحاظ سنی واجد شرایط خدمت سربازی و اعزام به جبهه نبودند، گاه بدون آگاهی و اجازۀ والدین، خود را به بسیج محله معرفی می کردند و داوطلبانه راهی جبهۀ جنگ می شدند.
در پی کشته شدن حسین فهمیده- پسر سیزده ساله ای که خود را به زیر تانک انداخت- وی «رهبر» نام یافت.
سرودهایی که کوشش می شد همچون مارشهای حکومتهای سوسیالیستی، از ریتم و تصنیفهای شورآفرین برخوردار باشند، در داوطلب شدن هزاران جوان و نوجوان برای جنگ، و استقبال آنها از خطر مرگ، اثر عمیقی داشت. پس از آنکه خانواده ای فرزندی- گاه فرزندانی- را از دست می داد؛ به آنها«تبریک و تسلیت» می گفتند.
کشتار کردها و سرنگونی هواپیمای مسافری ایرباس
سازمان ملل متحد بارها از ایران و عراق خواسته بود تا با پذیرش میانجیگری، به جنگ خاتمه دهند. قطعنامۀ پیشنهادی سازمان ملل، قطعنامۀ شمارۀ پانصد و نود و هشت بود که هیچ یک از دو کشور حاضر به پذیرفتن آن نمی شدند.
طی بمباران شیمیایی روستای کردنشین زردان ایران توسط عراق، چهار ماه پس از بمباران شیمیایی روستای کردنشین حلبچۀ عراق، صدها تن همزمان جان سپردند، شمار زیادی از غیرنظامیان بی دفاع، مجروح شدند و بسیاری از آنها آسیب روانی دیدند. سازمان ملل در آن زمان به«استفاده از سلاحهای شیمیایی در جنگ ایران و عراق» اشاره کرد، اما هرگز به روشنی نگفت که کدام کشوربه این نوع سلاحها دست برده است.
دوازده تیر1367؛ هواپیمای ایرباس با شناسۀ پرواز مسافربری شمارۀ 655 شرکت هواپیمایی ایران ایر، که ازبندرعباس برفراز خلیج فارس به مقصد دبی درحال پرواز بود، هدف شلیک موشک نیروی دریایی آمریکا قرار گرفت و تمامی دویست و نود سرنشین و خدمۀ غیرنظامی آن کشته شدند.
دولت ایالات متحده- که بعداً بابت این حادثه ابراز تأسف کرد- به خانواده های قربانیان غرامت پرداخت.
به دنبال این رویدادها بود که آیت الله خمینی قطعنامۀ پانصد و نود وهشت را پذیرفت و پذیرش آن را معادل سرکشیدن جامی از زهر خواند.
عراق اما، اعلام کرد که حاضر نیست قطعنامۀ سازمان ملل را بپذیرد مگرآنکه آیت الله خمینی به روشنی قصد خود مبنی بر براندازی رژیم صدام حسین را پس بگیرد.
طی هفته های بعد، عراق، به چندین حمله به خاک ایران دست زد. همزمان، صدام حسین از سوی حامیانش- کشورهای حاشیۀ خلیج فارس- تحت فشار قرار گرفت که به جنگ خاتمه دهد.
عملیات مرصاد
سازمان مجاهدین خلق ایران درپی و به رغم پذیرش قطعنامۀ پانصد و نود و هشت از سوی دولت ایران، عملیاتی ده روزه را به نام مرصاد، علیه ایران- کشور خودشان- آغاز کردند.
نیروهای عراقی خوزستان را هدف گرفتند، و همزمان، مجاهدین به غرب ایران حمله کردند و به قصد تصاحب کرمانشاه، با نیروهای سپاه پاسداران جنگیدند.
عراق اما، تحت فشار بین المللی، ناگزیر به پس کشیدن ماشین جنگی خود شد و عملیات مرصاد نیز به شکست مجاهدین انجامید.
حامیان دو سوی تنش
رونالد ریگان- رئیس جمهوری وقت آمریکا؛ که طی جنگ هشت ساله، حامی بی شائبۀ عراق بود-گفته بود که کشورش، نمی تواند شکست عراق ازایران را بپذیرد.
آمریکا، کویت، کشورهای حاشیۀ خلیج فارس، و شماری دیگر از کشورهای غربی از عراق حمایت کردند و با فروش سلاح به دولت صدام حسین، تلاش کردند پیروزی عراق را در جنگ تضمین کنند.
در طول جنگ، اتحاد جماهیر شوروی همواره منبع اصلی تأمین سلاح برای دولت عراق بود.
فرانسه که از دهۀ هفتاد میلادی سلاح در اختیار عراق قرار داده بود، طی جنگ هشت ساله با ایران نیز همچنان به عراق و فروش تسلیحات به آن کشور وفادار ماند.
جمهوری خلق چین که تنها قصدش کسب سود اقتصادی بود، علناً به هر دوسوی جنگ سلاح می فروخت.
ایران، از کرۀ شمالی، سوریه و لیبی سلاح می خرید.
آخر کار، و آتشی که هنوز در دلها افروخته است
جنگ در ایران اقتصاد کشور را فلج کرد و از میان تمامی صنایع، فقط صنعت جنگ را سرپا نگاه داشت. کشور به سرعت به ورطۀ ورشکستگی می غلطید. درسال 1366، درآمد نفتی مملکت به تنها پنج میلیارد دلار رسید.
مهندس مهدی بازرگان- رهبر نهضت آزادی- طی نامه ای سرگشاده به آیت الله خمینی، جنگ را عامل سقوط اقتصادی ایران خواند و از ادامۀ آن انتقاد کرد.
آیت الله خمینی اما، پی در پی تکرار می کرد:«ما چه در این جنگ پیروز شویم، چه شکست بخوریم؛ پیروزیم.»
ایران در سال 1367 همان شرایطی را پذیرفت که در سال 1361- دو سال پس از آغاز جنگ- پذیرفتن آنها را رد کرده بود.
چنین شد که شش سال جنگ، بمباران و موشک باران شهرها، کشته و مجروح و معلول شدن نظامیان و غیرنظامیان بی شمار، بیهوده و بی حاصل ماند.
شماری از بازماندگان حملۀ شیمیایی(با گاز خردل) به کردها، طی سالهای اخیر در وضعی دردناک جان سپرده اند و شماری از آنها که زنده اند، درد دایم و جگرسوز روحی و جسمی را چاشنی ِ ناگزیر و ناخواندۀ زندگی روزمرۀ خود کرده اند.
خانواده های بی شماری درخلال، و در پی جنگ، متلاشی شدند. تعدادی از اسرا به خانه بازگشتند و همسرشان را همسر مردی دیگر یافتند. جوانان بسیاری مفقود شدند و کسانشان هرگز روی استخوانهایشان را هم ندیدند...
و این حکایت، باقی است، و این حادثه، زخم هر روز و هنوز بسیاری از ایرانیان است. آتشی است که هنوز در دل دشت و دمن، و در نهاد چند نسل ایرانی، برافروخته است.
اگر شیشه ها می لرزیدند، می دانستیم که نزدیک شده اند و همین نزدیکی را بمباران می کنند. «دیدن مرگ در برابردیدگان» را در اوان نوجوانی و زیر بمباران و موشک باران مناطق مسکونی دریافتم. نه تنها دریافتم: که حس کردم.
قامتی بلند و شانه های پهن داشت. تازه از دانشگاه تهران دررشتۀ مهندسی معماری فارغ التحصیل شده بود. با نامزدش و خانواده و اعضای فامیل خداحافظی کرد و خدمت سربازی را آغاز کرد. اوایل جنگ بود.
چند هفته ای- شاید هم چند ماهی- سپری شد. درست یادم نیست چه مدت؛ اما می دانم زمانی کوتاه بود. صدای هق هق مادرم را شنیدم. با تلفن صحبت می کرد. زنده ماندن منصور، مایۀ دلگرمی بود، اما قطع شدن پایش از ران، سبب اندوه.
طولانی ترین جنگ غیراتمی قرن بیست
جنگ هشت سالۀ ایران و عراق را اغلب با جنگ اول جهانی قیاس می کنند. این جنگ هشت ساله، طولانی ترین جنگ غیراتمی قرن بیستم میلادی نام یافته است.
صدام حسین با حمله به ایران در سی و یک شهریور 59، نام جنگی را که با ادعای کشورگشایی آغاز کرده بود؛ «نبرد قادسیه» نهاد؛ نبردی که در دو کشور بیش از یک و نیم میلیون کشته و میلیونها زخمی، معلول، اسیر، قربانی موج انفجار، و بیمار روانی بر جای نهاد.
صدام حسین؛ رئیس جمهوری وقت عراق، مدعی مالکیت سه جزیرۀ تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی بود وخوزستان و اروند رود- که عراقیها به آن شط العرب می گفتند. بهانۀ دیگر وی برای حمله به خاک ایران، ترور نافرجام طارق عزیز- وزیر امورخارجۀ وقت عراق- بود که صدام، «عاملان جمهوری اسلامی» را مسئول آن قلمداد می کرد.
دراین حال، تحلیلگران سیاسی یکی از مهمترین اهداف عراق را از حمله به ایران چالشهای اقتصادی آن کشور عنوان می کنند.
سراشیب سقوط
آیت الله خمینی تمامی همت خود را به کار بسته بود تا جنگ با عراق را در هالۀ تقدیس نهد. جنگ را نه جنگ؛ که گاه «جنگ تحمیلی»، و اغلب«دفاع مقدس» نام نهادند. نام ژانر فیلم جنگی ایرانی نیز، الی الابد، «سینمای دفاع مقدس» شد.
آنان که کشته می شدند، شهید نام می گرفتند و آنان که به جای می ماندند، بداقبال؛ چرا که «شربت شهادت»ننوشیده بودند.
نوجوانانی که به لحاظ سنی واجد شرایط خدمت سربازی و اعزام به جبهه نبودند، گاه بدون آگاهی و اجازۀ والدین، خود را به بسیج محله معرفی می کردند و داوطلبانه راهی جبهۀ جنگ می شدند.
در پی کشته شدن حسین فهمیده- پسر سیزده ساله ای که خود را به زیر تانک انداخت- وی «رهبر» نام یافت.
سرودهایی که کوشش می شد همچون مارشهای حکومتهای سوسیالیستی، از ریتم و تصنیفهای شورآفرین برخوردار باشند، در داوطلب شدن هزاران جوان و نوجوان برای جنگ، و استقبال آنها از خطر مرگ، اثر عمیقی داشت. پس از آنکه خانواده ای فرزندی- گاه فرزندانی- را از دست می داد؛ به آنها«تبریک و تسلیت» می گفتند.
کشتار کردها و سرنگونی هواپیمای مسافری ایرباس
سازمان ملل متحد بارها از ایران و عراق خواسته بود تا با پذیرش میانجیگری، به جنگ خاتمه دهند. قطعنامۀ پیشنهادی سازمان ملل، قطعنامۀ شمارۀ پانصد و نود و هشت بود که هیچ یک از دو کشور حاضر به پذیرفتن آن نمی شدند.
طی بمباران شیمیایی روستای کردنشین زردان ایران توسط عراق، چهار ماه پس از بمباران شیمیایی روستای کردنشین حلبچۀ عراق، صدها تن همزمان جان سپردند، شمار زیادی از غیرنظامیان بی دفاع، مجروح شدند و بسیاری از آنها آسیب روانی دیدند. سازمان ملل در آن زمان به«استفاده از سلاحهای شیمیایی در جنگ ایران و عراق» اشاره کرد، اما هرگز به روشنی نگفت که کدام کشوربه این نوع سلاحها دست برده است.
دوازده تیر1367؛ هواپیمای ایرباس با شناسۀ پرواز مسافربری شمارۀ 655 شرکت هواپیمایی ایران ایر، که ازبندرعباس برفراز خلیج فارس به مقصد دبی درحال پرواز بود، هدف شلیک موشک نیروی دریایی آمریکا قرار گرفت و تمامی دویست و نود سرنشین و خدمۀ غیرنظامی آن کشته شدند.
دولت ایالات متحده- که بعداً بابت این حادثه ابراز تأسف کرد- به خانواده های قربانیان غرامت پرداخت.
به دنبال این رویدادها بود که آیت الله خمینی قطعنامۀ پانصد و نود وهشت را پذیرفت و پذیرش آن را معادل سرکشیدن جامی از زهر خواند.
عراق اما، اعلام کرد که حاضر نیست قطعنامۀ سازمان ملل را بپذیرد مگرآنکه آیت الله خمینی به روشنی قصد خود مبنی بر براندازی رژیم صدام حسین را پس بگیرد.
طی هفته های بعد، عراق، به چندین حمله به خاک ایران دست زد. همزمان، صدام حسین از سوی حامیانش- کشورهای حاشیۀ خلیج فارس- تحت فشار قرار گرفت که به جنگ خاتمه دهد.
عملیات مرصاد
سازمان مجاهدین خلق ایران درپی و به رغم پذیرش قطعنامۀ پانصد و نود و هشت از سوی دولت ایران، عملیاتی ده روزه را به نام مرصاد، علیه ایران- کشور خودشان- آغاز کردند.
نیروهای عراقی خوزستان را هدف گرفتند، و همزمان، مجاهدین به غرب ایران حمله کردند و به قصد تصاحب کرمانشاه، با نیروهای سپاه پاسداران جنگیدند.
عراق اما، تحت فشار بین المللی، ناگزیر به پس کشیدن ماشین جنگی خود شد و عملیات مرصاد نیز به شکست مجاهدین انجامید.
حامیان دو سوی تنش
رونالد ریگان- رئیس جمهوری وقت آمریکا؛ که طی جنگ هشت ساله، حامی بی شائبۀ عراق بود-گفته بود که کشورش، نمی تواند شکست عراق ازایران را بپذیرد.
آمریکا، کویت، کشورهای حاشیۀ خلیج فارس، و شماری دیگر از کشورهای غربی از عراق حمایت کردند و با فروش سلاح به دولت صدام حسین، تلاش کردند پیروزی عراق را در جنگ تضمین کنند.
در طول جنگ، اتحاد جماهیر شوروی همواره منبع اصلی تأمین سلاح برای دولت عراق بود.
فرانسه که از دهۀ هفتاد میلادی سلاح در اختیار عراق قرار داده بود، طی جنگ هشت ساله با ایران نیز همچنان به عراق و فروش تسلیحات به آن کشور وفادار ماند.
جمهوری خلق چین که تنها قصدش کسب سود اقتصادی بود، علناً به هر دوسوی جنگ سلاح می فروخت.
ایران، از کرۀ شمالی، سوریه و لیبی سلاح می خرید.
آخر کار، و آتشی که هنوز در دلها افروخته است
جنگ در ایران اقتصاد کشور را فلج کرد و از میان تمامی صنایع، فقط صنعت جنگ را سرپا نگاه داشت. کشور به سرعت به ورطۀ ورشکستگی می غلطید. درسال 1366، درآمد نفتی مملکت به تنها پنج میلیارد دلار رسید.
مهندس مهدی بازرگان- رهبر نهضت آزادی- طی نامه ای سرگشاده به آیت الله خمینی، جنگ را عامل سقوط اقتصادی ایران خواند و از ادامۀ آن انتقاد کرد.
آیت الله خمینی اما، پی در پی تکرار می کرد:«ما چه در این جنگ پیروز شویم، چه شکست بخوریم؛ پیروزیم.»
ایران در سال 1367 همان شرایطی را پذیرفت که در سال 1361- دو سال پس از آغاز جنگ- پذیرفتن آنها را رد کرده بود.
چنین شد که شش سال جنگ، بمباران و موشک باران شهرها، کشته و مجروح و معلول شدن نظامیان و غیرنظامیان بی شمار، بیهوده و بی حاصل ماند.
شماری از بازماندگان حملۀ شیمیایی(با گاز خردل) به کردها، طی سالهای اخیر در وضعی دردناک جان سپرده اند و شماری از آنها که زنده اند، درد دایم و جگرسوز روحی و جسمی را چاشنی ِ ناگزیر و ناخواندۀ زندگی روزمرۀ خود کرده اند.
خانواده های بی شماری درخلال، و در پی جنگ، متلاشی شدند. تعدادی از اسرا به خانه بازگشتند و همسرشان را همسر مردی دیگر یافتند. جوانان بسیاری مفقود شدند و کسانشان هرگز روی استخوانهایشان را هم ندیدند...
و این حکایت، باقی است، و این حادثه، زخم هر روز و هنوز بسیاری از ایرانیان است. آتشی است که هنوز در دل دشت و دمن، و در نهاد چند نسل ایرانی، برافروخته است.