عزیمت به جبهه – با قلم به جای سلاح

به جبهه برو ولی این بار تفنگت را با قلم تاخت بزن: این کاری بود که دو مستند ساز در سفر به افغانستان کردند. نگاهی به مخاطرات خبرنگاری جنگی
به جبهه برو ولی این بار تفنگت را زمین بگذار و به جایش قلم بردار: این کاری بود که دو مستند ساز در سفر به افغانستان کردند. اما به نوشته نیویورکر خبرنگارانی که آموزش نظامی ندیده و تجربه حضور در جبهه را نداشته باشند، ممکن است جان خود را بر سر کارشان بگذارند.

در صفحه اینترنتی نیویورک تایمز، ستون ثابتی هست با عنوان «یادداشت های خط مقدم جبهه». توماس جی برنان، کهنه سرباز دو جنگ عراق و افغانستان در این ستون نوشته است دو مستندساز، سباستین یونگر و تیم هدرینگتون، چند سال پیش با مأموریت واحدی به افغانستان رفتند: آنها می خواستند جنگ در افغانستان را مستند کنند. آن دو نزدیک به یکسال در کنارنیروهای آمریکایی در افغانستان خطر مرگ را به جان خریدند، تا آن که توانستند فیلم مستندی از واقعیت های جنگ در افغانستان بسازند. نتیجه کارشان فیلمی بود به نام «رسترپو» که جایزه هیأت ویژه داوران جشنواره فیلم ساندنس را در سال ۲۰۱۰ از آن خود کرد، و در سال ۲۰۱۱نامزد دریافت جایزه اسکار شد.

نیویورک تایمز نوشته است وجه مشترک سباستین یونگر و تیم هدرینگتون، علاوه بر اشتیاق به گزارش کردن جنگ، این بود که هیچکدام سرباز نبودند.

او می نویسد سال های سال، غیرنظامیان در مورد امور نظامی نوشته اند؛ و کار بسیاری از آنها واقعاً عالی بوده است. اما به ویژه در حلقه های نظامیان این پرسش مطرح است که آیا برای پوشش خبری جنگ، نظامیان کارکشته بر غیرنظامیان برتری دارند؟

جیم مایکلز، خبرنگار یو اس ای تودی، و کهنه سرباز نیروی دریایی، می گوید تجربه نظامی برای او در پوشش خبری امور نظامی نقش بزرگی داشته، و به او در درک ریشه ای عملکردها کمک کرده است: «میان شهروندان غیرنظامی و نظامی شکافی وجود دارد که امروز عمیق تر از همیشه است. تجربه ای که من دارم به من اجازه می دهد که این شکاف را پر کنم.»

جیم مایکلز می گوید: «ارتش، از افراد بسیار متفاوتی تشکیل شده. خدمت کردن در ارتش به من کمک کرده تا مسائل نظامی را بهتر درک کنم و درباره اش بنویسم. می دانید، وقتی که کهنه سرباز باشید، خودتان دنیای نظامی را درک می کنید، و ممکن است آن را برای مردم عادی بیش از حد ساده توصیف کنید. ولی در مقام یک ژورنالیست همیشه باید از دیدگاه های فردی از بیرون حلقه نظامی را به مردم ارائه کنید.»

آقای برنان می نویسد مایکلز پیشتر به چندین مأموریت نظامی رفته بود، و هنگامی که به عنوان خبرنگار جنگی با سربازان همراه می شد، فوراً به عنوان کهنه سرباز در میان آنان پذیرفته می شد. او می گوید چون خدمت سربازی کرده بود، با سربازان همدلی داشت: «همه چیز در یک کلام خلاصه می شود: کهنه سرباز بودن یعنی برخورداری از حوزه تجربیات گسترده تر.»

توماس برنان می نویسد وقتی سرباز بودم و به جنگ می رفتم با گزارشگران مستقیماً در ارتباط بودم، گزارشگرانی که هیچکدامشان سرباز جنگ نبوده اند. باید بگویم خیلی هیجان داشتم از این که این همه ژورنالیست را همراه خودم به جبهه ها می بردم. اما در گفتگو با آنها به این فکر می کردم که آنها چه خطری به جان می خرند تا راجع به سربازان مطلب تهیه کنند؛ همین مرا واداشت به این که حرفه ژورنالیسم را دنبال کنم. برای کسانی که جانشان را به خطر انداخته اند، عکس، ویدیو و واژه ها غالباً تنها چیزی است که آنها را دلداری می دهد.

سال ۲۰۰۴ که در عراق مستقر بودیم، پال وود خبرنگار بی بی سی همراه ما آمد و از نزدیک شاهد عملیات موسوم به «خشم اشباح» بود. به خاطر حرفه ای بودنش، به راحتی می توانستیم او را با خود به عملیات ببریم. آنچه که از او به خوبی در ذهنم نقش بسته رفتار دوستانه، لحن طنزآمیز و روحیه عالی اش بود.

بعد ها، در مأموریت افغانستان با فینبار اورایلی – خبرنگار و عکاس – رابطه ای بسیار نزدیک و شخصی پیدا کردم. او هیچ آموزش نظامی ندیده بود؛ ولی توضیح داد که در پوشش خبری جنگ تجربه دارد، و آموزش حرفه ای برای کار کردن در منطقه جنگی را دارد. طولی نکشید که مثل یک عضو گروه ما شد. آقای اورایلی دریافت که غیرنظامی بودن، حرفه اش را به عنوان خبرنگار جنگی با چالش های بیشتری همراه می کرد؛ اما به هیچ وجه به معنی این نبود که او برای این کار واجد شرایط نیست: «باید مطالعه و تحقیق کنید تا نیروهای درگیر جنگ را به خوبی بشناسید. اما اگر سابقه خدمت نظامی داشته باشید، چندان نیاز به تحقیق و مطالعه نخواهید داشت.»

آقای اورایلی پیش از عزیمت به افغانستان مأموریت پوشش خبری جنگ نداشت. او می گوید یک بار در آفریقا با وضعیت جنگی رو به رو شده بود؛ ولی در افغانستان با محیط و شرایط کاملاً متفاوتی رو به رو بود. او می گوید:

«بدترین قسمتش انتظاری است که قبل از وقوع حادثه می کشید. اولین باری که به جبهه می روید، نمی دانید چطور به آتش دشمن واکنش نشان بدهید، کجا بروید و چکار کنید. البته بالاخره یاد می گیرید؛ ولی کهنه سربازان جنگ این مشکل را ندارند.»

به گفته آقای اورایلی، مشکلترین قسمت اعتماد کردن به سربازان بود. باید یاد می گرفت که با گروه سربازان قاطی شود: «نمی دانید وقایع چطور پیش می رود؛ وقتی در آن شرایط زندگی کردید، می فهمید که همه چیز غیرقابل پیش بینی است، ولی با آهنگ مشخصی پیش می رود و یاد می گیرید که در آن محیط چطور کار کنید.

اگر آقای اورایلی یک سرباز جنگ آزموده بود، شاید با سربازان احساس برادری می کرد. اما در نهایت، اهمیتی نداشت که احساس برادری نکند. به هر حال دوستی ای بین ما ایجاد شد که تا همین امروز ادامه دارد. او و آقای وود به من یاد دادند خبرنگار جنگی خوب، با داشتن تجربه نظامی یا بدون آن، دشواری های جنگ را روایت می کند.

سال ۲۰۰۴شاهد بودم که یک تفنگدار دریایی، به یک اسیرجنگی شلیک کرد و او را کشت. خبر این ماجرا به سرعت در سراسر جهان سرخط خبرها شد. اما چیزی که دوربین های خبری ثبت نکردند – و دنیا آن را ندید – لحظه های پیش از وقوع تیراندازی بود: آن زندانی به چند تفنگدار تیراندازی کرده و آنها را از پا درآورده بود.

من احساسات جنگی را تجربه کرده ام و با تفنگدار دریایی که به آن زندانی شلیک کرده بود همدردی می کنم. گاهی با خودم فکر می کنم آیا می توانستم آن واقعه را به صورتی عینی گزارش کنم؟

بعد از پایان خدمت در ارتش و حال که به حرفه ژورنالیسم رو آورده ام، فکر می کنم نمی توانم تجربیات نظامی ام را پشت سر بگذارم. ممکن است تلاش زیادی کنم تا دیدگاهی عینی داشته باشم؛ و ارزش های بنیادینی را که آقای اورایلی به آن اشاره کرد، در خبرنگاری کنار بگذارم. ولی در لحظاتی که تردید به سراغم می آید، امیدوارم آنچه را که تیم هدرینگتون و ژوائو سلیوا برای ما به یادگار گذاشتند، بتوانم به یاد بیاورم. آقای هدرینگتون سال ۲۰۰۱ هنگامی که در لیبی گزارش تهیه می کرد، در یک انفجار کشته شد. آقای سیلوا، عکاس نیویورک تایمز، سال ۲۰۱۰ در افغانستان هدف یک بمب کنارجاده ای قرار گرفت و هر دو پایش را از دست داد.

داستان این دو خبرنگار، به من یادآوری می کند که خبرنگاران جنگی، چه شهروندان غیرنظامی باشند و چه نظامیان جنگ آزموده، در مقام گزارشگر جنگی به یکسان با خطر مرگ رو به رو هستند – و جاذبه های زندگی، نفس کشیدن و ارتشی که در حال تغییر و تحول است، برای هر دو یکسان است.

همچنین، برای خبرنگاران جنگ آزموده یا غیرنظامی، چالش نهایی این است که وضعیت جبهه ها، و حال و هوای جبهه جنگ را به بیننده یا خواننده منتقل کنند. ارنی پایل، ژورنالیست سرشناس آمریکایی در دوران جنگ جهانی دوم، که سال های زیادی از جنگ را در جبهه های مختلف اروپا گذرانده بود، در نامه ای به دوایت آیزنهاور، ژنرال وقت ارتش آمریکا، نوشت هر چند این سالها را در اروپا بوده ام، ولی گزارش کردن از جنگ کار بسیار دشواری است. آقای پایل عاقبت در عملیات جنگی در اقیانوس آرام کشته شد. او نوشته بود: «دریافته ام که هر قدر بنویسی یا عکس بگیری، باز هم کسانی که در جنگ نبوده اند، نمی توانند تصویری واقعی از جنگ داشته باشند. من کمک کرده ام تا مردم آمریکا درمورد سربازان خط مقدم آگاهی و سمپاتی پیدا کنند. اما نتوانسته ام این احساس را که سربازان در چه شرایطی قرار دارند، به مردم منتقل کنم.