ادبیات خشونت در کلمبیا

ادبیات خشونت در کلمبیا

«خوان گابریل واسکوییز» رمان نویس کلمبیایی در سومین رمان تازه انتشاریافته اش به نام «صدای سقوط چیزها» به بررسی پدیده دیرپای خشونت اجتماعی در کشورش پرداخته است.

این نویسنده کلمبیایی در این رمان که برخورد سرنوشت ساز یک استاد دانشگاه با یک سوداگر موادمخدر در کلمبیا را روایت می کند.

خوان گابریل واسکوییز که ماه گذشته جایزه ادبی «آلفاگورا» بزرگترین جایزه ادبی آمریکای لاتین را دریافت کرده، از سوی مخاطبان ادبیات بعنوان گابریل گارسیا مارکز جوان شناخته می شود. گابریل گارسیا مارکز خالق صدسال تنهایی و برنده جایزه نوبل ادبیات شهروند کلمبیاست که در اعتراض به استبداد و خشونت دیرپا در کشورش سالها به حالت تبعید در خارج از میهنش زندگی کرد و هم اینک نیز ساکن مکزیک است.

خوان گابریل واسکوییز، خشونت دیرپا در کشورش را تنها در بعد اطاعت از قانون و مبارزه با باندهای موادمخدر محدود نکرده و معتقد است زودودن خشونت از رفتار اجتماعی مردم کلمبیا نیازمند فداکاری همگانی از حکومتیان گرفته تا مردم عادی و مخالفان دولت است.

این نویسنده کلمبیایی در مصاحبه ای در می گوید: «گابریل گارسیا مارکز گفته است اخبار مربوط به دادوستد موادمخدر در کشور چنان به ما ارائه می شود که گویی بزرگترین مشکل اجتماعی در کلمبیا عدم اطاعت از قانون است.»

خوان گابریل واسکوییز که پدرومادر و خواهرش دادستان دادگاه هستند، و خود نیز در دانشگاه درس حقوق خوانده است، بسیار محتاطانه با این موضوع برخورد می کند و می افزاید: «تنها راه کاهش قدرت موادمخدر آزادکردن آن است؛ اما باید به مردم هشدار داده شود که مصرف آن نه برای نظم و قانون؛ بلکه برای تندرستی افراد زیان آور است.»

این نویسنده کلمبیایی با توجه به سختگیریهای دولتیان علیه اعتراضات عمومی می گوید:«هرگونه حرکت مردمی خطرناک ارزیابی می شود. اگر شما برای دفاع از مردم فقیر بپاخیزید و همانگونه که پدرم انجام داد، و در خیابانها دست به اعتراض بزنید، پس کمونیست هستند، اگر شما برای دستیابی به حداقل حقوق شهروندی از جمله برخورداری از آب آشامیدنی سالم، واکسن کوبی همگانی یا سرپناهی برای همگان مبارزه کنید، شما نظم عمومی را به چالش گرفته اید.»

رمان «صدای سقوط چیزها» زندگی صلح آمیز و بدون خشونت دهه ۱۹۶۰ در بوگوتا پایتخت کلمبیا را به تصویر کشیده است که مردمش برخوردار از صلح و آرامش زندگی می کردند.

خوان گابریل واسکوییز می افزاید: «وارگاس یوسا نوشته بود ما نویسندگان همانند لاشخورهاییم که خوراکمان خشونتهای زمانه در بدترین چشم اندازهای جامعه مان است.»

خورخه لوییس بورخس یکباره در یادداشتهایش پیرامون زمانه سرایش شعر گفته بود: زمان خلق شعر هنگامه عاشق بودن شاعر نیست؛ بلکه به دوران یادآوری عشق است که شعر اتفاق می افتد.»