سکوی نفتی دریائی «دیپ واتر هورایزن»، در فاصله ۷۰کیلومتری ساحل لوئیزیانا و آلاباما، روز ۳۰فروردین ۱۳۸۹ به جهنمی روی آبهای خلیج مکزیک تبدیل شد که لوله های نفت زیر آن، طی شش ماه، به برآورد دولت آمریکا نزدیک به ۵میلیون بشکه نفت، به آبهای ساحلی سرازیر کردند. آلودگی محیط زیستی ناشی از این فاجعه، در تاریخ صنعت نفت جهان، سابقه نداشت.
کارگردان «پیتر برگ» انفجار و آتش سوزی مهیب در سکوی نفتی «دیپ واتر هورایزن» را به یک فیلم نفسگیر تبدیل کرده، که تمرکز آن، بر چگونگی نجات سریع جان انسانها است.
قبل از رونمائی فیلم در جشنواره تورنتو، هنرمندان و تهیه کنندگان فیلم مراسمی در «نیو اورلئان» لوئیزیانا ترتیب دادند تا بازماندگان قربانیان فاجعه، کارگران نفتی و همچنین صاحبان مالباخته کسبوکارهای ساحلی، نخستین تماشاگران فیلمی باشند که بخشی از عایدی آن، برای کمک به صندوقهای خیریه محلی اختصاص یافته است.
کارگردان پیتر برگ می گوید: «در باره نشت نفت و مصیبت محیط زیستی بسیار شنیده بود، هر چند سبب آن را نمی دانست. ولی وقتی داستان ۱۲ ساعت قبل از آن را شنید، دید داستانی تکان دهندهای است که می خواهد آن را بازگو کند.»
او میگوید جای تاسف و شگفتی دارد که داستان قهرمانی کارگران روی سکو، از دید رسانههائی که پیامدهای نشت نفت را پوشش گسترده دادند، پنهان ماند.
در فیلم «دیپواتر هورایزن» بازیگر «مارک والبرگ» نقش مهندس مخابرات سکو را بازی میکند که هنگام آغاز فاجعه، با زن و بچهاش، از طریق اسکایپ در تماس بود. در نخستین صحنههای فیلم، همسر او با بازی «کیت هادسن» برای یک لحظه، نفوذ شعلههای آتش به دفتر شوهرش را شاهد میشود.
والبرگ می گوید به عنوان سینماگر، همیشه نگران مسئولیت بزرگ صداقت در بازگو کردن واقعه است و اینکه ۱۱ نفری که جان خود را از دست دادند، چنانکه شایسته آنهاست، مورد تقدیر قرار گیرند.
او میگوید به محض اینکه موافقت بازماندگان جلب شد، تلاش فیلمسازان این بود که با نمایش واقعیت، آنها را مغرور کند.
او میگوید به خاطر توجه رسانهها به فاجعه زیست محیطی، داستان قربانیان فاجعه، ناگفته مانده بود.
بازیگر کرت راسل نقش سر کارگر سکوی نفتی را بازی می کند، که به ناگاه با مسئولیت نجات جان زیردستان خود روبرو شد.
آقای راسل می گوید ساختن این فیلم، کار ساده ای نبود. داستان سختی بود و شرم آور است که ماجرای آدمهای درگیر، هیچوقت گفته نشده است.
او میگوید، این فیلم در باره کابوس آن شب آنها نشان میدهد که این فاجعه، فقط فاجعهای زیستمحیطی نبود بلکه فاجعهای انسانی هم بود.
بیشتر منتقدها، کارگردان پیتر برگ را شایسته تحسین می دانند که فیلمی ساخته تقریبا بدون دیالوگ، که سودجوئی شرکت بریتیش پترولیوم را به صراحت عامل اصلی این فاجعه نشان می دهد.
بحران محیط زیست
بعضی از منتقدها، از جمله «سم فراگوسو» در نشریه «رپ» از اینکه در این فیلم به پیامدهای زیستمحیطی فاجعه توجه نشده، انتقاد کرده اند.
او نوشته در این فیلم، نه از پرندههای پوشیده از نفت خبری هست، نه از ماهیهای مرده، و نه اشارهای هست به هزاران ماهیگیر و صاحب کسبوکارهای ساحلی، که انفجار و نشت نفت، نانشان را برید.
این منتقد، این فیلم را مقایسه کرده با فیلم دیگری از پیتر برگ، فیلم «کشتی جنگی» Battleship براساس یک بازی رومیزی جنگی برای پسربچه ها. او نوشته «آن فیلم سرگرم کننده بود، دقیقا به این خاطر که یک بازی بود اما «دیپ واترهورایزن» و فاجعه ای که در خلیج مکزیک روی داد، بازی نبود.»
اما باید گفت بی انصافی است که فیلمی را به خاطر آنچه ندارد، و نیست، محکوم کنیم. اما این فیلم، در باره قهرمانی آدمهای واقعی است: داستان ساده و روشن و سرراستی را تعریف میکند در باره انسانهای خط مقدم حادثه، که ناگهان در معرض شدیدترین لطمات قرار گرفتند. دلمشغولی اصلی فیلم، آن ۱۲۶ نفر روی سکوی سوزان، در ۶۰ کیلومتری ساحل است.
از همان آغاز فیلم، خبیث اصلی معرفی می شود: مقام بلندپایه شرکت «بریتیش پترولیوم» مالک سکوی نفتی، آدمی به نام «دانالد ویدراین» Vidrine که جان مالکوویچ نقش او را بازی کرده.
چون پروژه از برنامه عقب افتاده، او اصرار دارد که بعضی آزمونها، علیرغم تردید در باره امکان پذیر بودن شان، حتما انجام بشود. سناریو، روسای سودجوی شرکت را در مقابل کارگرها قرار می دهد و کسانی که در آن زمان خبرها را دنبال می کردند، به یاد دارند که در واقعیت هم همینطور بود.
به قول تاد مککارتی، منتقد هالیوود ریپورتر، کارگردان پیتر برگ و همکاران اش، با وسواس و دقت در جزئیات، سراسیمگی، اغتشاش، تلاش و تقلا، قضاوتهای صحیح، و قهرمانی ناشی از آن را تصویر می کنند که به طرزی معجزه آسا، منجر شد به اینکه به جای ده ها کشته، شمار قربانی های این فاجعه، از ۱۱ نفر تجاوز نکند.
نصف بیشتر فیلم، برای توصیف همین موضوع، وقت می گذارد، عملیات نجات، با هر وسیله ممکن، از هلیکوپتر گرفته تا قایق های سریع، در حالیکه جهنم روی اقیانوس، در پسزمینه همه صحنه ها، حضور دارد.
با اینکه از نقاشی کامپیوتری برای تصویر کردن انفجارها و آتشسوزی ها، خیلی استفاده شده اما پیتر برگ اصرار داشته که بخش هائی از سکوی عظیم نفتی، در اندازه تریبا واقعی، در مقیاس ۸۵ درصد، ساخته شود و از دید منتقدها، حاصل این تصمیم گران قیمت در تولید فیلم، را در باورپذیری و حس واقعی فیلم، مشهود می بینیم.
پیتر برگ، سه سال پیش، با بازیگر «مارک والبرگ» فیلم موفق «تنها بازمانده» را ساخت در باره مقاومت جوخه کوچک تفنگداران دریائی آمریکا در کوهستانی دورافتاده در افغانستان.
والبرگ، که به خاطر خاستگاه کارگری خودش در جنوب شهر باستون، شخصیتهای طبقه کارگر را بدون زحمت تصویر میکند، در این فیلم هم بازی درخشانی دارد، اما بار اصلی فیلم، روی دوش «کرت راسل» است، در نقش سرکارگر جدی جنوبی.
«استیون ویتی» منتقد دیلی نیوز نیویورک، ، مینویسد درست است که «برگ» آشکارا عاشق مردهای فیلماش است، و از نظر توجه به فمینیسم و پرهیز از اغراق، امتیازی نمیگیرد، اما در ساختن فیلم حادثهای عظیم، کارآمد است و ساعت پایانی این فیلم، با شعلههای آتشفشانی، وانفجارهای زلزلهآسا، و کمین مرگ در هر گوشه، به قلمروی حادثه و مصیبت خالص، وارد میشود.