درایو این سینمای آمریکا ٧٨ ساله شد، اما فقط چند صد فیلم زیرسقف آسمان دوام آوردند

درایو این سینمای آمریکا ٧٨ ساله شد، اما فقط چند صد فیلم زیرسقف آسمان دوام آوردند

این هفته هم زمان است با سالگرد گشایش نخستین «درایوین سینما» در آمریکا که در شهر «کمدن» در ایالت نیوجرسی و در روز۶ ژوئن ١٩٣٣ اتفاق افتاد.

تا سال ١٩۵٠ بیش تراز ۴٠٠٠ «درایوین سینما» یا سینماهای هوای آزاد برای تماشای فیلم در زیرسقف آسمان شب در سراسر ایالات متحده آمریکا گشایش یافتند. امروزه یعنی حدود ٨٠ سال بعد، تنها در حدود دویست سینمای درایوین در این کشور باقی مانده است.

در «درایو این سینما» که شباهت های زیادی با رستوران های «درایوا ین» جایی که پیشخدمت ها سینی غذایی را به شیشه اتومبیل مشتریان وصل می کردند داشت، مردم به جای آن که توی یک سینمای تنگ و تاریک روی صندلی های ناراحت درکنار تماشاگران حراف و مزاحم بنشینند و از صدای گریه بچه های شیرخوره و حضور یک آدم قدبلند در صندلی جلویی عذاب بکشند، می توانستند در داخل ماشین خود به تماشای فیلم که روی یک صحنه بسیار بزرگ به نمایش در می آمد بنشینند. در این پارکینگ سینمایی بزرگ، اتومبیل های دیگری هم در در ردیف های اطراف درکنار آن ها قرار می گرفت.

صاحبان اتومبیل ها پس از پرداخت بهای بلیت سینما به متصدی گیشه سینما که در یک کیوسک نشسته بود، وارد محوطه سینما می شدند و درکنار یک بلندگوی پایه دار که به صورت رج های پشت سرهم در محوطه جلوی پرده سینما قرار گرفته بود پارک می کردند. اغلب خانواده ها بچه های شیرخوره خود را هم به همراه خود می آوردند. بسیاری از طرفداران «درایو این سینما» را نوجوانان آمریکایی تشکیل می دادند که تاریکی رومانتیک و بدون مزاحمت آن را دوست داشتند. تا جایی که در نخستین سال های شروع کار «درایو این سینما» به آن لقب «خندق های عشق» داده شده بود!

نوع فیلم هایی که دراین درایو این سینماها نشان داده می شد هم اغلب از نوع فیلم های خانوادگی یا فیلم های علمی تخیلی، اکشن تریلر و گاه ترسناک و هیولایی بود. اما کیفیت صدایی که از طریق یک بلند گوی کوچک که روی پنجره داخل اتومبیل وصل می شد به هیچ وجه تعریفی نداشت وغالبا همراه با خش خش و پارازیت های ناهنجار بود. گاه صدای بلند گو خیلی کم بود و گاه اصلا صدایی از آن خارج نمی شد که در این صورت مشتری بایستی دنبال جای پارک تازه ای بگردد.

بوفه درایو این سینما به خصوص در سینماهای معروف آن زمان «استارلایت» و «سانست» که شعبه هایی در سراسر آمریکا داشتند از یک فهرست غذای مفصل شامل خوراک های سرخ شده از جمله سیب زمینی سوخاری و ذرت بوداده و «سودا پاپ» یا نوشیدنی های توی بطری مثل کوکا کولا و پپسی کولا تشکیل می شد. بسیاری از مشتریان سینمای درایوین غذای خود را به همراه می آوردند که این کار درواقع «ممنوع» بود چرا که بیشتر عواید این سینماها از فروش تنقلات در بوفه آن به دست می آمد. بعضی ها هم گاه برای صرفه جویی و عدم پرداخت وجه بلیت های اضافی، هنگام ورود به سینمای درایو این، یک یا دونفر را در صندوق عقب ماشین خود قایم می کردند.

اغلب مواقع، پیش از نمایش پیش پرده ها و کارتون های کوتاه و خنده دار، عکس های اشتها آوری از اغذیه موجود در بوفه سینما به نمایش گذاشته می شد تا مشتریان را تشویق به خرید از بوفه کنند.

سال ها بعد، با آغاز تغییراتی که با عقب و جلو بردن ساعت های روز در تابستان و زمستان انجام شد، چند ماه درسال رفتن به سینمای درایو این تا ساعت ٩ شب و تا پیش از زمانی که هوا کاملا تاریک می شود امکان پذیر نبود. به همین جهت هم کم کم با رواج تلویزیون رنگی و بعدها کرایه فیلم ها از طریق ویدیو، مردم ماندن درخانه های خود را به رفتن به درایو این سینما ترجیح دادند.

با رکود روزافزون درایو این سینما، برخی از صاحبان سینماهای «درایو این» به ناچار تصمیم گرفتند تا با فیلم های ریسکی به فروش گیشه خود کمک کنند. اما همسایه های این سینماها، والدین بچه های کم سن و سال و پلیس جلوی این کار را گرفتند. بعضی دیگر از صاحبان درایوین سینماها هم ناچار زمین سینمای خود را به خریداران املاک فروختند که بسیاری از آن ها بعدها تبدیل به فروشگاه های بزرگ و ساختمان های مسکونی چند طبقه شد.

امروزه بسیاری از شهرهای ایالات متحده آمریکا می کوشند تا با تاسیس سینماهای هوای آزاد، یاد دوران «درایو این سینما» را زنده کنند. از جمله این کارها، نمایش فیلم ها در پارک و باغچه های مجاور فروشگاه های بزرگ است. اما تماشاگران دیگر نخواهند توانست تماشای این فیلم ها را ضمن نشستن در شورلت ها دهه پنجاه میلادی خود تجربه کنند یا هنگام ورود به داخل درایو این سینما به یاد ترانه معروفی به همین نام از گروه «بیچ بویز» زمزمه کنند:

«هروقت که با دختری قرار ملاقات دارم

..فقط به یک مکان فکر می کنم..

به سینمای درایو این..

چه جای با حالی

برای حرف زدن…

و شاید هم

کمی

فیلم تماشا کردن!»