مسعود ده نمکی محسن مخملباف نخواهد شد

مسعود ده نمکی محسن مخملباف نخواهد شد

به بهانه پخش سریال «دارا و ندار» به کارگردانی مسعود ده نمکی از شبکه پنج سیما

آقای ده نمکی!

شما جزو کدام دسته اید؟

دارا یا ندار؟

خلاصه داستان :

تیمور ۷۰ ساله و تنهاست. همسرش از او جدا شده و فرزندانش هم در خارج از کشور زندگی می ‌کنند. او دو خواهر به نام‌ های سیمین و نسرین دارد که به شدت او را دوست دارند و به تبع آن دو شوهر خواهر او اتابکی و منوچهری هم ارادت خاصی به او دارند. تیمور مردی ثروتمند اما خسیس و بد اخلاق است و با زبان تندش همه را می ‌آزارد. اتابکی از او وکالتنامه‌ ای دارد تا امر او درباره یکی از املاک او که خانه‌ای است قدی می و ۵ طبقه در غرب تهران را انجام دهد.

کارگردان: مسعود ده ‌نمکی

نویسنده: رضا مقصودی

تهیه‌کننده : سید امیر پروین‌ حسینی

بازیگران: فتحعلی اویسی، رضا رویگری، علیرضا خمسه، شهره لرستانی، نگار فروزنده، مرجانه گلچین، سام درخشانی، رضا توكلی، بهنوش بختیاری، نفیسه روشن، مریم سلطانی، سید جواد هاشمی، مریم كاویانی، یوسف صیادی، یوسف تیموری، رامین راستاد، شهاب عباسی، رضا بنفشه‌خواه، علیرضا اویسی، عباس محبوب، فاطمه طاهری، شهرزاد كمال‌زاده، ماشاالله شاهمرادی ‌زاده، فرهاد بشارتی، نسرین ابركوه، ساقی زینتی، آرش آب‌ پرور، بهزاد رحیم‌خانی، مجید شهریاری، ابراهیم بحرالعلومی، الناز كیانلو، شهربانو موسوی، ملكه رنجبر، علی هدایت ‌نیا.

اگر شان خود را نادیده گرفتیم، دیگر حق نداریم از بی شأنی گله کنیم

«لئو بوسکالیا»

به جرأت می توانم بگویم که من منتقد سینمایی نیستم و نقد فنی سریال «دارا و ندار» را به اصحاب قبیله منتقدان فیلم می سپارم تا با گرایشات خودی، نخودی و بیخودی شان نسبت به خالق اثر او را به عرش اعلی ببرند یا به زمین سفلی بزنند.

گر چه برای «سید امیر پروین حسینی»، تهیه کننده سریال که دور زمانی همکار اینجانب بوده احترامی خاص قائلم و برای بازیگران سریال «دارا و ندار».

در نظر ماركس مفهوم انتقاد تنها بطور ساده نوعی قضاوت ذكاوت آمیز منفی در باب دستگاه های ایدئولوژیكی اندیشیده نبود، بلكه فعالیتی بود كه صفات عملی و انقلابی داشت.

ماركس بنای بسط این عقیده را گذاشت كه انتقاد فلسفی برای آنكه موثر باشد لازم است به صورت ابزاری متعلق به طبقه كارگر در مبارزه انقلابی او بر ضد بورژوازی در آید. لذا انتقاد در مفهوم ماركسی آن با پراكسیس ملازمه پیدا كرد و این بدان معنا ست كه انتقاد هوشمندانه تنها ضمن فعالیت انسانها در جامعه می تواند فعالیت كامل پیدا كند .

نظریه پردازان مكتب انتقادی برداشت عمیق تری از مفهوم انتقاد در شكل هگلی آن را ارائه نمودند. از نظر آنها مشرب انتقادی باید خصلت «از خود انتقاد كنندگی» نیز داشته باشد.

اما این نقد را به دور از انواع نقد اعم از تاریخی، فنی، اخلاقی، اجتماعی، توصیفی، تطبیقی و غیره یک نقد غیر متعارف روانشناختی می توانید تلقی کنید.

در نقد روانشناختی جریان باطنی و احوال درونی خالق اثر مورد توجه قرار می گیرد.

«در حقیقت نکته ای نهفته است

اگر انسان حقیقت را برای نیکوکاری نخواهد

هیچ نخواهد یافت»

حال مروری داشته باشیم بر احوالات جناب مسعود ده نمکی

مسعود ده نمکی سال ۱۳۴۸ در شهرستان اهر آذربایجان شرقی به دنیا آمد. وی که دانش آموخته رشته علوم سیاسی از دانشگاه آزاد اسلامی است، سردبیر و مدیر مسئول روزنامه های جبهه، شلمچه و صبح بود.

مسعود ده نمکی از موسسان و رهبران سازمان شبه نظامی انصار حزب الله ملقب به لباس شخصی‌ها یا گروه فشار و از عاملان وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ (حمله به خوابگاه دانشجویان) است.

خانواده عزت ابراهیم نژاد برخی اطلاعات خود پیرامون قتل فرزندشان را منتشر کردند که حاکی از دست داشتن ده نمکی و مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر در قتل وی است. پرونده قتل عزت ابراهیم نژاد در دستگاه قضایی ایران هیچگاه به فرجا می نرسید.

با وجودیکه گروه‌های دانشجویی حضور ده نمکی در حمله به کوی را عنوان کرده‌اند، وی اتهام حضور در شب اول درگیری ها را تکذیب کرد و آن را به خصومت روزنامه ایران نسبت داد.

ده نمکی درباره حمایت صریح از کشتن روشنفکران در جریان قتل های زنجیره ای گفته است: «حذف معاندین جزو برنامهٔ نظام‌های مختلف دنیاست که از راه‌های گوناگون صورت می ‌گیرد. در مورد افرادی که نامشان در پرونده قتل های زنجیره‌ای مطرح است متهمان نیز به دور از گرایش های سیاسی باید گفت به وظایف قانونی خود یعنی حذف معاندین عمل کرده‌اند. در یک سیستم، همان طور که عده‌ای مشغول جمع‌آوری اطلاعات هستند، عدهٔ دیگری هم مامور حذف دشمنان می ‌باشند و معمولا از دستهٔ دوم که زحماتشان بیشتر از سایرین است، کمتر تقدیر و تشکر می‌شود».

وی معتقد بود که مسئولان در اولویت بندی معاندین اشتباه کرده و دشمنان بی خطر را حذف کرده‌اند، که آن هم قابل توجیه ‌نیست چون اشتباه در سایر سازمان ها هم روی می ‌دهد.

وی با زوال دوران اصلاح طلبان که از آن به عنوان دورانی تلخ یاد می ‌کند، دو فیلم مستند به نام های «فقر و فحشا» و «کدام استقلال؟ کدام پیروزی؟» ساخت.

مسعود ده نمکی، همزمان با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد موفق به ساخت فیلم‌های سینمایی اخراجی‌ ها شد. این فیلم‌ ها با آزادی عمل ارائه شده به وی برای ارائه کلمات و شوخی‌ های بی سابقه، تبلیغات گسترده صدا و سیما (دعوت از عوامل فیلم برای شرکت در برنامه تحویل سال ۱۳۸۸) به فروش بالایی دست یافت، گرچه وی از سوی منتقدان به عنوان بدترین کارگردان انتخاب شد و فیلم وی علیرغم فشارهای وارده به هیأت داوران (به گفته کمال تبریزی از اعضای هیات داوران) جایزه‌ای دریافت نکرد.

این فیلم همچنین با انتقاد خانواده شهیدی که ده نمکی اخراجی‌ها را بر پایه زندگی وی ساخته بود روبرو شد و نیز فیلم اخراجی‌ های ۲ که به فروش خوبی هم دست یافته بود با اعتراض یک نویسنده مبنی از کپی برداری از کتابش روبرو گردید. همچنین وزارت آموزش و پرورش نیز به مدارس ابتدایی و راهنمایی بخشنامه کرد تا دانش آموزان را با هزینه خودشان برای دیدن فیلم اخراجی‌ها به سینما ببرند.

فیلم اخزاجی های ۳ نیز در دست اقدام است.

ده نمکی توبه نامه ای در وبلاگش نوشت که چند ساعت بیشتر بر روی وبلاگش نماند و خیلی سریع محو شد.

سیاستمدار انسان‌ها را به دو دسته تقسیم می ‌کند:

ابزار و دشمن.

یعنی فقط یک طبقه را می ‌شناسند

و آن هم دشمن است.

نوروز ۱۳۸۹ است و ده نمکی به یمن خدماتش با سریال دارا و ندار این بار از طریق رسانه ملی آمده است تا یکه تازی کند.

وی در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس گفته است: «در ساخت این سریال تنها چیزی كه دخالت نداشت گروه گرایی و سیاست‌ بازی بود و از همه گروه‌ها و با هر نوع تفكر سیاسی درون انقلاب در ساخت این اثر مانند اخراجی‌ها همكاری داشتند.

سال گذشته مردم در همین ایام با استقبال تاریخی خود از اخراجی‌ها نشان دادند كه درک آنها از طنز و فهم آنها از محتوا بسیار عمیق است وگرنه كسانی كه پارسال همین ایام آسمان را به ریسمان می ‌بافتند كه استقبال از اخراجی‌ ها مصنوعی است، امسال در سالن‌ های سوت و كور سینما بق كرده‌اند و همان مردم را مقابل جعبه جادو می ‌بینند و این یعنی لطف خدا.

دغدغه آنها چیزی ورای این حرف‌های روزمره بود و آن ارزشی بود به نام عدالت و معنویت. مشتركاتی كه همه ما را كنار هم قرار داد تا دارا و ندار ساخته شود. از اشعار دوست خوبم خلیل جوادی گرفته تا گروه زیادی از بازیگران و عوامل پشت دوربین و تولید و امروز كه مخاطبان چند ده می لیونی را با خود به همراه دارد. مخاطبانی كه همراهان خالص و رو راست و صادق آثار ما هستند و بی‌ غرض هم نقد می ‌كنند و هم پیشنهاد می ‌دهند و عیب‌ها و حسن‌ها را با هم می بینند و حرفهایشان چراغ راه آینده ماست».

نگاهی به رمان دارا و ندار نوشته ایروین شاو و سریال دارا و ندار نسخه آمریکایی

ایروین شاو

حقیقت این است که نباید دروغ بگوئیم

اما

واقعیت این است که دروغ می گوئیم.

«ایروین شاو» در بیست و هفتم فوریه ۱۹۱۳ در بخش برانکس شهر نیویورک زاده شد. در ۱۹۷۰، رمانی به نام دارا و ندار به دست شاو خلق می شود.

دارا و ندار به روایت زندگی خانواده ای آمریکایی به نام جورداش، از سال های پس از جنگ دوم جهانی تا چندین دهه پس از آن می پردازد. «آکسل جورداش» پدر خانواده، مهاجری از خیل مهاجران است که در سال های بعد از جنگ اول، از آلمان به امید یافتن زندگی بهتر، به آمریکا مهاجرت می کند، با کیفی پر از پول که از قتل یک انگلیسی مست به دست آورده است.

«ماری پیز جورداش» مادر خانواده، کودکی و نوجوانی را در یتیم خانه می گذراند و دوران جوانی را با اندوه و حسرت طی می کند. در جوانی، پیری را حس می کند و در سال های پایانی عمر، در جستجوی جوانی از دست رفته بر می آید. اما ناکام.

«رودلف جورداش»، چهره محبوب داستان، چهره ای که پایبند اخلاقیات است، پدر را یار است و مادر را غمخوار. در دبیرستان کوشاست و در دانشگاه موفق و پا به بیغوله ها نمی نهد. در محیط کار، بیشترین کوشش را می کند و زندگی را از زلال پاکی ها می بیند و سرانجام فردی دارا و ثروتمند می شود.

«گرتچن جورداش»، دختر خانواده که به قول مادرش، خون کثیف پدرش در رگ هایش جاری است و فحشا را از تبار پدر به ارث برده است، جز سرخوردگی و تنهایی و درماندگی، نصیبی نمی یابد و حتی یگانه فرزندش، او را به حال خود وا می رهاند.

آخرین و کوچکترین عضو خانواده جورداش، «توماس» است: پرخاشجو و عصیانگر. مشت زن حرفه ای می شود و آنگاه فراری از جامعه و بالطبع زمانیکه شناختی می یابد، متنفر از جامعه ای که در آن پرورده شده است.

نویسنده، با نگاهی نقاد، «توماس» را تصویر می کند. توماس پرخاشجو، زمانی که به بلوغ فکری می رسد، واکنش های آگاهانه دارد، تنها پسرش را از محیط پر تلون آمریکا بیرون می کشد و به پهنه آب های آزاد می برد و «گرتچن» به خاطر پسرش که در آن محیط پر کشاکش مانده و به فردی ضعیف النفس بدل شده، تآثر و تأسف می خورد.

در سال ۱۹۷۵، بر اساس این رمان، یک سریال تلویزیونی کوتاه با بازی «نیک نولتی» در نقش «توماس» و «پیتر استراوس» در نقش «رودلف» ساخته می شود که موفقیت بی نظیری کسب می کند و سه جایزه «امی» را از آن خود می کند: برای «ادوارد آزنر» در نقش آکسل جورداش و «فیونولا فلاناگان» که نقش «کلوسیلد» (زنی که معشوقه توماس بود) را بازی می کرد و نیز برای کارگردان «دیوید گرین» که قسمتهای ۱، ۲، ۷ و ۸ را کارگردانی کرده بود.

کسانی که مردم از آنها به صاحبان اخلاق یاد می کنند

اگر ما اشتباهشان را ببینیم

از ما به بدی یاد خواهند کرد

حتی اگر دوست ما باشند.

مسعود ده نمکی، شاید وزیر ارشاد اسلامی آینده باشد. بی شک این جنس از دوستان به شدت و سرعت از هر لحاظی می توانند در این مملکت گل و بلبل پیشرفت کنند.

کسی که یک شبه راه صد ساله مجوز کارگردانی فیلم آن هم از نوع سینمائی اش را به دست آورد، می تواند توانایی های دیگری نیز داشته باشد.

بازیگران تلویزیون هم این روزها به فکر غم نان هستند. حضور که نداشته باشند کاملا فید می شوند.

پس چه کسی بهتر از مسعود ده نمکی؟

مسعود ده نمکی به خوبی می تواند همه چیز را انکار و یا تکذیب کند و یا هر مطلبی را که علیه او نوشته می شود خصومت و تنگ نظری بخواند، اما نمی تواند خودش را انکار کند.

من فعال سیاسی نیستم. وقتی در کشور ما گوجه فرنگی و سیب زمینی و پیاز هم سیاسی است، ترجیح می دهم سیاسی نباشم.

بعد از جریان انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ نمایشنامه «چوب به دست های ورزیل» زنده یاد غلامحسین ساعدی «گوهر مراد» به ذهنم آمد.

«در یک روستای تمثیلی به نام ورزیل، اهالی ده با مشکل حمله گراز به مزارع مواجه می شوند.

با مشورت کدخدا و پیشنهاد اهالی ده چند نفر به شهر می روند و برای از بین بردن گرازها تفنگچی اجیر می کنند.

تفنگچی ها به ورزیل می آیند و گرازها را از بین می برند اما خودشان کنگر می خورند و لنگر می اندازند.

وجود دو تفنگچی برای مردم آبادی معضلی می شود.

با مشورت دوباره کدخدا، بار دیگر چند نفر به شهر می روند و دو تفنگچی دیگر را برای بیرون کردن تفنگچی های سابق اجیر می کنند.

تفنگچی های جدید می آیند و در برخوردی ر ودر رو با تفنگچی های سابق، در حالی که مردم در میدان ده جمع شده اند، تفنگ ها را به سوی یکدیگر نشانه می روند.

اما در لحظه آخر در عین ناباوری، هر چهار تفنگچی، تفنگ هایشان را به سوی مردم نشانه می روند.»

القصه...

مسعود ده نمکی هیچ وقت و در هیچ زمانی محسن مخملباف نخواهد شد.

و باید از ده نمکی سوال کرد:

جناب ده نمکی!

شما جزو کدام دسته هستید؟

دارا یا ندار؟

تهران – نوروز ۱۳۸۹