نقد فیلم آرگو با بازی و کارگردانی بن افلک در نیویورک تایمز
فیلم آرگو به کارگردانی بن افلک این روزها روی پرده سینماهای آمریکای شمالی است. نیویورک تایمز نوشته است فیلم آرگو بازخوانی فصلی از بحران گروگان گیری در سفارت آمریکا در تهران است که کمتر اطلاعاتی درباره آن موجود است.
یک فیلمساز هالیوودی این فیلم را چنین توصیف می کند: «تاریخ به صورتی خنده آور آغاز شده و به صورتی تراژیک پایان می یابد.» شاید درست تر باشد اگر این تعبیر را واژگونه به کار گیریم و بگوییم که تاریخ به صورتی غم انگیز شروع شد؛ اما پایانی خنده آور داشت.
به نوشته نیویورک تایمز نیروهای انقلابی که نوامبر 1979 (آبان سال 1358) سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند، بحران را به یک تئاتر سیاسی تبدیل کردند که هنرپیشه مهمان آن آیت الله خمینی بود؛ و همه دنیا به تماشای تئاتر نشسته و بی صبرانه منتظر بود که ببیند آمریکا کی محاکمه خواهد شد. اماسازنده فیلم می داند که تنها رویدادهای تاریخی فیلم را نمی سازد؛ لازم است نور، دوربین، و فیلمبرداری را هم به کار بگیرید.
احتمالاً آنتونیو مندز، افسر سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا – سیا – وقتی که مأموریت یافت به نجات شش کارمند سفارت آمریکا بشتابد که در تهران سرگردان بودند، در پی مضحکه تاریخ نبود. وقتی که نیروهای انقلابی ایران به سفارت آمریکا در تهران ریختند و 52 نفر از کارکنان زن و مرد سفارت را برای 444 روز به گروگان گرفتند، پنج آمریکایی پیش از آن که شناسایی شوند، توانستند از سفارت خارج شوند. آنها بالاخره همراه با نفر ششمی که موفق به فرار شده بود، به سلامت خود را به خانه سفیر کانادا رساندند؛ و در مدتی که سازمان سیا، وزارت خارجه و شخص رئیس جمهوری آمریکا در پی یافتن راهی بودند که این شش نفر را به سلامت از ایران خارج کنند، آنها در خانه سفیر پنهان شده بودند.
آقای مندز – اعجوبه تغییر چهره – برای فراری دادن آنها نقشه کشید که این شش نفر را اعضای یک گروه فیلمبرداری آمریکایی جا بزند؛ و نقشه اش گرفت.
این یک داستان بی نظیر است که در عین حال در مرز جدی و مضحکه قرار دارد، درست از نوع داستانهایی که فقط و فقط هالیوود می تواند بسازد. اما بن افلک که نقش اصلی یعنی تونی مندز، مأمور سیا را هم خودش بازی می کند، به این نتیجه رسید که کمدی به تنهایی کافی نیست. هر چه باشد، جان عده ای آمریکایی در خطر بود (موقعیتی که برای بینندگان امروزی فیلم کاملاً آشناست)؛ بنابراین فیلم را با نمایش مختصری از تاریخ و تصاویر آرشیوی شروع می کند، و بی درنگ با استفاده از تکنیک های سینمایی، سر و صدا و درگیری ها و حرکات جنون آمیز را به تصویر می کشد.
صحنه پر تلاطم را با سرعتی هر چه تمامتر چنان جلوی چشم به حرکت درمی آورد که تماشاگر خود را در آن حاضر می بیند و پس از آن، به نوبت صحنه هایی از تظاهرکننده های ایرانی را در حال جست و خیز و شعار دادن در بیرون سفارت، و آمریکایی های وحشت زده را در داخل سفارت نشان می دهد.
فیلمی که بن افلک از روی کتاب «استاد تغییر چهره» نوشته آنتونیو ج. مندز، و با استفاده از مقاله «فرار بزرگ» نوشته جاشوآ بیرمن (2007) تهیه کرده، این دو نوشته را صیقل داده– بدون این که در آنها دستکاری کند.
با توجه به این که زمینه هر دو نوشته بسیار عالی است، استفاده افلک از اسناد رسمی گروگانگیری در کنار عکس هایی از صحنه های مربوط به بحران گروگانگیری نشان می دهد که تا چه حد توانسته است به واقعیت این رویداد تاریخی نزدیک شود. در عین حال کاملاً معلوم است که افلک و گروه تولید فیلمش از استفاده از عینک های قاب بزرگ، موی مصنوعی، یقه ها و کراوات های پهن و چرخدوزی هایی با رنگ های مشخص روی لباس ها که مد سال ساخت فیلم را نشان می دهد، غافل نبوده اند. او در صحنه ها با استفاده از حرکت مواج دود سیگار، اتاق های کوچک، و رنگ های محدود، با زیرکی خاصی تصاویر را به گونه ای ساخته که وحشت شش فراری را از جای کوچکی که در آن حبس بودند به بیننده القا می کند.
از آن بهتر وقتی است که بعد از القای وحشت فراریان و بالا بردن ضربان قلب بیننده، به آهستگی – و به سبکی که یادآور فیلم های ترسناک سیاسی دهه هفتاد میلادی است – صحنه ای آرامتر و حتی خنده دار را جایگزین می کند. پس از آن که مندز نقشه های فرار را با رؤسایش در میان می گذارد، برای اجرای نقشه هالیوودی چراغ سبز می گیرد. برای آن که نقشهء فیلمسازی برای هالیوود را عملی کند، به لس آنجلس پرواز می کند و یک همکار قدیمی اش، جان چمبرز را – که واقعاً گریمور است و برای چهره پردازی فیلم سیاره میمون ها جایزه اسکار دریافت کرده – با خودش همراه می کند. نفر بعدی لستر سیگل، تهیه کننده هالیوودی (با بازی فوق العاده آلن آرکین) است، که کمک می کند پروژه قلابی ساخت فیلم – که از اینجا به بعد فیلم علمی تخیلی آرگو است – واقعی به نظر بیاید.
ساخت هالیوودی، به این فیلم که با تنش های فزاینده و شرایط خطرناک در تهران همراه است، خمیر مایه ای از شوخ طبعی می بخشد. صحنه های پرسه زدن مندز در لس آنجلس، در یک پارتی روی بام هتل هیلتون بورلی هیلز، و در پارکینگ یک استودیو فیلمبرداری، از صحنه های خنده دار و بامزه فیلم است.
به نوشته نیویورک تایمز، آقای افلک از عهده نقش های خودش در پشت دوربین و در برابر آن به خوبی بر می آید؛ و به هیچ وجه بزرگ نمایی نمی کند. نه در موقع کارگردانی و نه هنگام ایفای نقش آنتونیو مندز، خودنمایی در کارش نیست، و به جای استفاده از سکوت های وهم آور، رد و بدل کردن چشمک و اشاره های چشمی یا ژست های ترس و لرز، بیشتر به جزئیات می پردازد. و بالاخره این که فیلم آرگو داستان استفاده از حربه هوش و فراست به جای کشتن دشمن است؛ تجلیل از فعالیت سازمان های اطلاعاتی و به کار گرفتن شیوه آنها.
یک فیلمساز هالیوودی این فیلم را چنین توصیف می کند: «تاریخ به صورتی خنده آور آغاز شده و به صورتی تراژیک پایان می یابد.» شاید درست تر باشد اگر این تعبیر را واژگونه به کار گیریم و بگوییم که تاریخ به صورتی غم انگیز شروع شد؛ اما پایانی خنده آور داشت.
به نوشته نیویورک تایمز نیروهای انقلابی که نوامبر 1979 (آبان سال 1358) سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند، بحران را به یک تئاتر سیاسی تبدیل کردند که هنرپیشه مهمان آن آیت الله خمینی بود؛ و همه دنیا به تماشای تئاتر نشسته و بی صبرانه منتظر بود که ببیند آمریکا کی محاکمه خواهد شد. اماسازنده فیلم می داند که تنها رویدادهای تاریخی فیلم را نمی سازد؛ لازم است نور، دوربین، و فیلمبرداری را هم به کار بگیرید.
احتمالاً آنتونیو مندز، افسر سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا – سیا – وقتی که مأموریت یافت به نجات شش کارمند سفارت آمریکا بشتابد که در تهران سرگردان بودند، در پی مضحکه تاریخ نبود. وقتی که نیروهای انقلابی ایران به سفارت آمریکا در تهران ریختند و 52 نفر از کارکنان زن و مرد سفارت را برای 444 روز به گروگان گرفتند، پنج آمریکایی پیش از آن که شناسایی شوند، توانستند از سفارت خارج شوند. آنها بالاخره همراه با نفر ششمی که موفق به فرار شده بود، به سلامت خود را به خانه سفیر کانادا رساندند؛ و در مدتی که سازمان سیا، وزارت خارجه و شخص رئیس جمهوری آمریکا در پی یافتن راهی بودند که این شش نفر را به سلامت از ایران خارج کنند، آنها در خانه سفیر پنهان شده بودند.
آقای مندز – اعجوبه تغییر چهره – برای فراری دادن آنها نقشه کشید که این شش نفر را اعضای یک گروه فیلمبرداری آمریکایی جا بزند؛ و نقشه اش گرفت.
این یک داستان بی نظیر است که در عین حال در مرز جدی و مضحکه قرار دارد، درست از نوع داستانهایی که فقط و فقط هالیوود می تواند بسازد. اما بن افلک که نقش اصلی یعنی تونی مندز، مأمور سیا را هم خودش بازی می کند، به این نتیجه رسید که کمدی به تنهایی کافی نیست. هر چه باشد، جان عده ای آمریکایی در خطر بود (موقعیتی که برای بینندگان امروزی فیلم کاملاً آشناست)؛ بنابراین فیلم را با نمایش مختصری از تاریخ و تصاویر آرشیوی شروع می کند، و بی درنگ با استفاده از تکنیک های سینمایی، سر و صدا و درگیری ها و حرکات جنون آمیز را به تصویر می کشد.
صحنه پر تلاطم را با سرعتی هر چه تمامتر چنان جلوی چشم به حرکت درمی آورد که تماشاگر خود را در آن حاضر می بیند و پس از آن، به نوبت صحنه هایی از تظاهرکننده های ایرانی را در حال جست و خیز و شعار دادن در بیرون سفارت، و آمریکایی های وحشت زده را در داخل سفارت نشان می دهد.
فیلمی که بن افلک از روی کتاب «استاد تغییر چهره» نوشته آنتونیو ج. مندز، و با استفاده از مقاله «فرار بزرگ» نوشته جاشوآ بیرمن (2007) تهیه کرده، این دو نوشته را صیقل داده– بدون این که در آنها دستکاری کند.
با توجه به این که زمینه هر دو نوشته بسیار عالی است، استفاده افلک از اسناد رسمی گروگانگیری در کنار عکس هایی از صحنه های مربوط به بحران گروگانگیری نشان می دهد که تا چه حد توانسته است به واقعیت این رویداد تاریخی نزدیک شود. در عین حال کاملاً معلوم است که افلک و گروه تولید فیلمش از استفاده از عینک های قاب بزرگ، موی مصنوعی، یقه ها و کراوات های پهن و چرخدوزی هایی با رنگ های مشخص روی لباس ها که مد سال ساخت فیلم را نشان می دهد، غافل نبوده اند. او در صحنه ها با استفاده از حرکت مواج دود سیگار، اتاق های کوچک، و رنگ های محدود، با زیرکی خاصی تصاویر را به گونه ای ساخته که وحشت شش فراری را از جای کوچکی که در آن حبس بودند به بیننده القا می کند.
از آن بهتر وقتی است که بعد از القای وحشت فراریان و بالا بردن ضربان قلب بیننده، به آهستگی – و به سبکی که یادآور فیلم های ترسناک سیاسی دهه هفتاد میلادی است – صحنه ای آرامتر و حتی خنده دار را جایگزین می کند. پس از آن که مندز نقشه های فرار را با رؤسایش در میان می گذارد، برای اجرای نقشه هالیوودی چراغ سبز می گیرد. برای آن که نقشهء فیلمسازی برای هالیوود را عملی کند، به لس آنجلس پرواز می کند و یک همکار قدیمی اش، جان چمبرز را – که واقعاً گریمور است و برای چهره پردازی فیلم سیاره میمون ها جایزه اسکار دریافت کرده – با خودش همراه می کند. نفر بعدی لستر سیگل، تهیه کننده هالیوودی (با بازی فوق العاده آلن آرکین) است، که کمک می کند پروژه قلابی ساخت فیلم – که از اینجا به بعد فیلم علمی تخیلی آرگو است – واقعی به نظر بیاید.
ساخت هالیوودی، به این فیلم که با تنش های فزاینده و شرایط خطرناک در تهران همراه است، خمیر مایه ای از شوخ طبعی می بخشد. صحنه های پرسه زدن مندز در لس آنجلس، در یک پارتی روی بام هتل هیلتون بورلی هیلز، و در پارکینگ یک استودیو فیلمبرداری، از صحنه های خنده دار و بامزه فیلم است.
به نوشته نیویورک تایمز، آقای افلک از عهده نقش های خودش در پشت دوربین و در برابر آن به خوبی بر می آید؛ و به هیچ وجه بزرگ نمایی نمی کند. نه در موقع کارگردانی و نه هنگام ایفای نقش آنتونیو مندز، خودنمایی در کارش نیست، و به جای استفاده از سکوت های وهم آور، رد و بدل کردن چشمک و اشاره های چشمی یا ژست های ترس و لرز، بیشتر به جزئیات می پردازد. و بالاخره این که فیلم آرگو داستان استفاده از حربه هوش و فراست به جای کشتن دشمن است؛ تجلیل از فعالیت سازمان های اطلاعاتی و به کار گرفتن شیوه آنها.