واشنگتن پست نوشته است به تازگی کشیدن خط قرمز به مهمترین ابزار در بحث بر سر سیاست ها در قبال ایران تبدیل شده – چه خط قرمز مجازی چه خط قرمز تحت اللفظی – به شیوه ای که بنجامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل ارائه کرد. آقای نتانیاهو به صریح ترین بیان خط قرمز اسرائیل در مورد ایران اتمی را مطرح کرد. اما پرزیدنت اوباما تمایلی به این کار نشان نداده، و در عوض، پیام های متفاوت – یا حتی ضد و نقیضی به دو مخاطب خود داده است: از اسرائیل می خواهد که شکیبایی به خرج دهد؛ اما به ایران و هم پیمانان بی میل خود هشدار می دهد که «فرصت ها نامحدود نیست.»
مشکل اینجاست که به نظر نمی رسد هیچیک از دو گروه مخاطبان آقای اوباما حرف او را باور کند. برای حل این مشکل، آقای اوباما باید با تعیین خط قرمز خود در برابر ایران، آستانه تحمل آمریکا را به روشنی ترسیم کند.
تا به حال، به اشتباه خط قرمزها را محرک اصلی یا اتمام حجت برای شروع جنگ می دانستند؛ اما هدف اصلی از تعیین خط قرمز تسهیل دیپلماسی است. یعنی به طور کلی، تعیین این خطوط به معنی این است که مشخص کنند واشنگتن چه جیزی را برمی تابد و چه چیزی را نه. خط قرمزهای اصلی آنهایی است که از سوی واشنگتن برای تعیین «قانون بازی» در جغرافیای سیاسی (ژئوپولیتیک) مشخص شده – یعنی نه قوانین تشریفاتی که نهادهای چندملیتی مثل سازمان ملل متحد وضع می کنند، بلکه قوانین غیررسمی که به همان روشنی راهنمای اقدام کشورهاست. تعیینخط قرمز موجب می شود که اقدام بعدی کشورها را بتوان پیش بینی کرد. همچنین، با استفاده از این خطوط قرمز و اجتناب از مناقشاتی که قابل پرهیز است، و ایجاد زمینه برای دیپلماسی می توان به تحکیم ثبات کمک کرد.
دو ویژگی به کارآیی خط قرمز کمک می کند: یکی قابل اجرا بودن و دیگری دارای اعتبار بودن. قابلیت اجرایی یعنی این که خطی که می کشید با اقدامی که می توان آن را کشف و ردیابی کرد، و با آن مقابله کرد یا جلوی آن را گرفت، هماهنگ باشد؛ و معتبر بودن یعنی این که دیگران باور کنند که اگر از خط عبور کردند، شما اقدامی را که گفته اید، به عمل در خواهید آورد.
خط قرمز آمریکا برای ایران – یعنی صرف این که ایران نمی تواند سلاح اتمی داشته باشد، هیچیک از این دو ویژگی را ندارد. قدرت اجرایی ندارد چون وقتی تهران به قدر کافی به فرآیند تولید سلاح اتمی، مثلاً با تولید مقدار کافی اورانیوم غنی شده در حد تولید سلاح نزدیک شود، از آن به بعد گامهای نهایی برای تولید سلاح اتمی نسبتاً سریع و مخفیانه انجام خواهد شد، و این ها را نمی توان کشف کرد.
همچنین، با کمال تأسف، خط قرمز آمریکا فاقد اعتبار است. واشنگتن برای جلوگیری از دستیابی کره شمالی یا سوریه قدمی برنداشته؛ البته در مورد عراق اقدام کردیم، ولی آنقدر برایمان گران تمام شد که سیاست خارجی آمریکا «پرهیز از یک عراق دیگر» را سرلوحه کار خود قرار داده است. تردید کشورهای دیگر در مورد این که ایالات متحده، هنگامی که بالاخره زمان آن فرابرسد، قدمی برای متوقف کردن ایران از دستیابی به سلاح اتمی بردارد، کاملاً قابل فهم است.
ایران، به نوبه خود، استراتژی زیرکانه ای را دنبال می کند که با کمک آن می تواند خط قرمزهای آمریکا را زیرپا بگذارد. تهران توان هسته ای اش را بالا می برد، بدون این که گام هایی بردارد که صدای جامعه بین المللی را درآورد و ایالات متحده را متقاعد کند که خطوط قرمزش زیرپا گذاشته شده؛ و با هر گامی که بر می دارد، تلاش می کند که ما را به «هنجار هسته ای» جدیدش عادت بدهد؛ و تنها هنگامی که هر یک از دستآوردهایش به عنوان «عمل انجام شده» پذیرفته شد، یک گام دیگر به جلو بردارد.
به علاوه، ایران نسبت به عواقب منفی درگیری نظامی هشدار می دهد، هشدارهایی که تحلیلگران و مقامات زودباور غربی آن ها را می پذیند و تکرار می کنند. به خاطر همین، این که این مقامات دستور حمله به ایران را صادر کنند، بسیار بعید است.
آقای نتانیاهو در سخنرانی اش در مجمع عمومی سازمان ملل، به روشنی به خط قرمز اشاره کرد: تأمین اورانیوم با غنای متوسط برای تولید یک بمب. این که آیا این خط قرمزِ درستی است، به دو چیز بستگی دارد: یکی این که آیا این معیار، برای اعتبار و قابل اجرا بودن خط قرمز کافی است؟ با توجه به تار یخ حملات پیشگیرانه اسرائیل به تأسیسات اتمی کشورهای متخاصم، در مورد اعتبار اسرائیل در این باره جای تردید نیست. اما قابل انجام بودن چنین حمله ای بحث دیگری است: هر چند خط قرمز را می توان پیگیری کرد، بسیاری – از جمله ایران – تردید دارند که اسرائیل به تنهایی ظرفیت کافی برای انجام این کار را داشته باشد.
از آنجا که خط قرمزهای بسیاری با این معیار مطابقت دارد، پرسش دیگری به میان می آید: آیا خط قرمز آقای نتانیاهو بهترین هدفی است که سیاست دوگانه ما برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای، و به تأخیر انداختن اقدام نظامی علیه ایران تا حداکثر زمان ممکن را عملی می کند؟
با توجه به این که مقامات دولت آقای اوباما آشکارا درمورد توان اسرائیل برای از کار انداختن شالوده های برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ابراز تردید کرده اند، و استدلال کرده اند که حتی در صورتی که ایران باز خط قرمزی که اسرائیل تعیین کرده عبور کند، ایالات متحده زمان کافی برای اقدام نظامی در اختیار خواهد داشت، احتمال این که خط قرمز آقای نتانیاهو را متقاعد کننده تشخیص بدهند، کم است.
با این همه، بعد از اظهارات روشن آقای نتانیاهو، پیشنهاد خط قرمزی که هدف های ایالات متحده را برآورده کند و معیارهای معتبر بودن و قابل اجرا بودن هم در آن لحاظ شده باشد، دیگر به نظر دولت پرزیدنت اوباما بستگی دارد. و وقتی پای معتبر بودن به میان می آید، ایالات متحده در چندین جبهه میدان را خالی کرده است: چالشگری جمهوری اسلامی را با پیشنهادهای مطلوبتری برای بازگشتن بر سر میز مذاکره، عدم تمایل به اعمال تحریم ها، و اجازه دادن به مقامات ارشد برای اظهار نظر آشکار علیه گزینه نظامی – که شخص رئیس جمهوری اصرار دارد که هنوز «روی میز» است – پاسخ داده.
آقای اوباما حق دارد که بخواهد از درگیری با ایران پرهیز کند. اما برای آن که شکیبایی اش به نگرانی از درگیری در جنگ تعبیر نشود، و دوست و دشمن به یک سان نسبت به هشدارهای آمریکا بی تفاوت نشوند، عاقلانه این است که از مخالفت با تعیین خط قرمز دست بردارد.
مشکل اینجاست که به نظر نمی رسد هیچیک از دو گروه مخاطبان آقای اوباما حرف او را باور کند. برای حل این مشکل، آقای اوباما باید با تعیین خط قرمز خود در برابر ایران، آستانه تحمل آمریکا را به روشنی ترسیم کند.
تا به حال، به اشتباه خط قرمزها را محرک اصلی یا اتمام حجت برای شروع جنگ می دانستند؛ اما هدف اصلی از تعیین خط قرمز تسهیل دیپلماسی است. یعنی به طور کلی، تعیین این خطوط به معنی این است که مشخص کنند واشنگتن چه جیزی را برمی تابد و چه چیزی را نه. خط قرمزهای اصلی آنهایی است که از سوی واشنگتن برای تعیین «قانون بازی» در جغرافیای سیاسی (ژئوپولیتیک) مشخص شده – یعنی نه قوانین تشریفاتی که نهادهای چندملیتی مثل سازمان ملل متحد وضع می کنند، بلکه قوانین غیررسمی که به همان روشنی راهنمای اقدام کشورهاست. تعیینخط قرمز موجب می شود که اقدام بعدی کشورها را بتوان پیش بینی کرد. همچنین، با استفاده از این خطوط قرمز و اجتناب از مناقشاتی که قابل پرهیز است، و ایجاد زمینه برای دیپلماسی می توان به تحکیم ثبات کمک کرد.
دو ویژگی به کارآیی خط قرمز کمک می کند: یکی قابل اجرا بودن و دیگری دارای اعتبار بودن. قابلیت اجرایی یعنی این که خطی که می کشید با اقدامی که می توان آن را کشف و ردیابی کرد، و با آن مقابله کرد یا جلوی آن را گرفت، هماهنگ باشد؛ و معتبر بودن یعنی این که دیگران باور کنند که اگر از خط عبور کردند، شما اقدامی را که گفته اید، به عمل در خواهید آورد.
خط قرمز آمریکا برای ایران – یعنی صرف این که ایران نمی تواند سلاح اتمی داشته باشد، هیچیک از این دو ویژگی را ندارد. قدرت اجرایی ندارد چون وقتی تهران به قدر کافی به فرآیند تولید سلاح اتمی، مثلاً با تولید مقدار کافی اورانیوم غنی شده در حد تولید سلاح نزدیک شود، از آن به بعد گامهای نهایی برای تولید سلاح اتمی نسبتاً سریع و مخفیانه انجام خواهد شد، و این ها را نمی توان کشف کرد.
همچنین، با کمال تأسف، خط قرمز آمریکا فاقد اعتبار است. واشنگتن برای جلوگیری از دستیابی کره شمالی یا سوریه قدمی برنداشته؛ البته در مورد عراق اقدام کردیم، ولی آنقدر برایمان گران تمام شد که سیاست خارجی آمریکا «پرهیز از یک عراق دیگر» را سرلوحه کار خود قرار داده است. تردید کشورهای دیگر در مورد این که ایالات متحده، هنگامی که بالاخره زمان آن فرابرسد، قدمی برای متوقف کردن ایران از دستیابی به سلاح اتمی بردارد، کاملاً قابل فهم است.
ایران، به نوبه خود، استراتژی زیرکانه ای را دنبال می کند که با کمک آن می تواند خط قرمزهای آمریکا را زیرپا بگذارد. تهران توان هسته ای اش را بالا می برد، بدون این که گام هایی بردارد که صدای جامعه بین المللی را درآورد و ایالات متحده را متقاعد کند که خطوط قرمزش زیرپا گذاشته شده؛ و با هر گامی که بر می دارد، تلاش می کند که ما را به «هنجار هسته ای» جدیدش عادت بدهد؛ و تنها هنگامی که هر یک از دستآوردهایش به عنوان «عمل انجام شده» پذیرفته شد، یک گام دیگر به جلو بردارد.
به علاوه، ایران نسبت به عواقب منفی درگیری نظامی هشدار می دهد، هشدارهایی که تحلیلگران و مقامات زودباور غربی آن ها را می پذیند و تکرار می کنند. به خاطر همین، این که این مقامات دستور حمله به ایران را صادر کنند، بسیار بعید است.
آقای نتانیاهو در سخنرانی اش در مجمع عمومی سازمان ملل، به روشنی به خط قرمز اشاره کرد: تأمین اورانیوم با غنای متوسط برای تولید یک بمب. این که آیا این خط قرمزِ درستی است، به دو چیز بستگی دارد: یکی این که آیا این معیار، برای اعتبار و قابل اجرا بودن خط قرمز کافی است؟ با توجه به تار یخ حملات پیشگیرانه اسرائیل به تأسیسات اتمی کشورهای متخاصم، در مورد اعتبار اسرائیل در این باره جای تردید نیست. اما قابل انجام بودن چنین حمله ای بحث دیگری است: هر چند خط قرمز را می توان پیگیری کرد، بسیاری – از جمله ایران – تردید دارند که اسرائیل به تنهایی ظرفیت کافی برای انجام این کار را داشته باشد.
از آنجا که خط قرمزهای بسیاری با این معیار مطابقت دارد، پرسش دیگری به میان می آید: آیا خط قرمز آقای نتانیاهو بهترین هدفی است که سیاست دوگانه ما برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای، و به تأخیر انداختن اقدام نظامی علیه ایران تا حداکثر زمان ممکن را عملی می کند؟
با توجه به این که مقامات دولت آقای اوباما آشکارا درمورد توان اسرائیل برای از کار انداختن شالوده های برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ابراز تردید کرده اند، و استدلال کرده اند که حتی در صورتی که ایران باز خط قرمزی که اسرائیل تعیین کرده عبور کند، ایالات متحده زمان کافی برای اقدام نظامی در اختیار خواهد داشت، احتمال این که خط قرمز آقای نتانیاهو را متقاعد کننده تشخیص بدهند، کم است.
با این همه، بعد از اظهارات روشن آقای نتانیاهو، پیشنهاد خط قرمزی که هدف های ایالات متحده را برآورده کند و معیارهای معتبر بودن و قابل اجرا بودن هم در آن لحاظ شده باشد، دیگر به نظر دولت پرزیدنت اوباما بستگی دارد. و وقتی پای معتبر بودن به میان می آید، ایالات متحده در چندین جبهه میدان را خالی کرده است: چالشگری جمهوری اسلامی را با پیشنهادهای مطلوبتری برای بازگشتن بر سر میز مذاکره، عدم تمایل به اعمال تحریم ها، و اجازه دادن به مقامات ارشد برای اظهار نظر آشکار علیه گزینه نظامی – که شخص رئیس جمهوری اصرار دارد که هنوز «روی میز» است – پاسخ داده.
آقای اوباما حق دارد که بخواهد از درگیری با ایران پرهیز کند. اما برای آن که شکیبایی اش به نگرانی از درگیری در جنگ تعبیر نشود، و دوست و دشمن به یک سان نسبت به هشدارهای آمریکا بی تفاوت نشوند، عاقلانه این است که از مخالفت با تعیین خط قرمز دست بردارد.