درشتی: داستانهای کوتاه علی اشرف درويشان - 2002-08-18

درشتي

نوشته: علی اشرف درويشيان

نشر مرکز،تهران

درويشيان در اين مجموعه،۱۰ داستان کوتاه را آورده است که به جزيکی ـ شبح ـ همگی تصويرهائی از دهه ۱۳۶۰ جامعه خاصه در غرب کشورند.اعدامهای جمعی سرپائی، شکنجه ها، توابها، جنگ، موشک باران شهرها و روستاها، بمباران شيميائی مناطق مرزی عراق توسط ارتش صدام ، از جم تصويرهائی است که مضمون اين داستانهارا می سازد.

در داستان «درشتي»، که نام کتاب هم از آن گرفته شده است، پسرکی برای بريدن نی به نيزار می رود و از پشت نيزار شاهد تيرباران ۸ نفر است.خون اعدامی ها به نی شتک می زند و پسرک وقتی با نی، قلم درشت درست می کند و با آن مشق شب را می نويسد «... وتنها دستاورد، کشتار، کشتار، کشتارررر...« و» مراکشتند در نی زار.»، در حالی که سرمشق معلم چيز ديگری بوده است. «پسرک به خود لرزيد: «اين قلم درشتی با شتک خون» (ص ۱۷(..

صحنه ای را که درويشيان در اين داستان رسم می کند همه کسانی که روزنامه اطلاعات مردادماه ۱۳۵۸ را خوانده باشند به ياد دارند : صحنه اعدام ۸ نفر در فرودگاه کرمانشاه با چشمان بسته در حالی که يکی از اعدامی ها دستش شکسته و به گردنش آويخته است. آن روز ها قرار بود به جای مجلس موسسان وعده داده شده، مجلس خبرگاه درست کنند و حاکم شرع پر آوازه َآن روزهارا فرستاده بودند غرب کشور که برود و زهرچشم بگيرد.

» سياه پوش ها با صورت های هاشور خورده از رگبارهشت نفررا از جيپ ها پياده کردند. چشم های آنهارا با نوارهای سفيدی بسته بودند.و در پس رگبار که ديوانه وار می باريد، با شتاب همه را کنار هم رديف کردند. دست راست اولين نفر باند پيچی شده بود.و خون از زير باند بيرون می زد.سبيل های بور و نرمش با وزش باد تاب می خورد...» (ص۱۰(

در داستان «بفرينه»( سفيد برفی)،ماجرای بمباران شيميائی يک روستای کردستان را در خلال جنگ ترسيم می کند. مادری بچه هايش را گذاشته و برای جمع کردن هيزم به کوه رفته، در غيابش روستا بيمباران شيميائی می شود و وقتی مادر باز می گردد می بيند از مورچه و مرغ تا گوسفندان و بچه هايش همه در جا مرده اند.

»بفرينه مثل مادری مهربان يوسف را روی بازوی نی قليانی خود خوابانده بود.جوجه ها در کنار مرغ ولو شده بودند.بی نفس. مرغ سر در زير بال بی حرکت مانده بود...مورچه مرده ای برروی چانه کبود بفرينه به خرده نانی چسبيده بود»(۱۰۵(.

در «نان و نمک برای پر طاووس» حمله موشکی به يک روستا و اصابت موشک به مدرسه تصوير شده است. «چند انفجار از راه دور شنيده شد. دو انفجار خيلی نزديک. چوب بست را بسختی تکان داد. مرد باشتاب پائين پريد....زنی از دور جيغ کشيد. «يا امام رضا...مدرسه...مدرسه را زدند!». موهای طلائی کودک ريخته بود روی چشمان زلالش.دست کوچولويش به رنگ مهتاب وسط کتابش افتاده بود.»(ص ۶۸(

کتاب همان طور که در آغاز اشاره شد، روايتگر صحنه های دلخراش جنگ و اعدام هاست. شايد خواننده را کسل کند ودچار ملال سازد اما چه می شود کرد؟ صحنه های غمبار کشورمان را هم که متاسفانه چندان کم نيست کسانی بايد برای ثبت در تاريخ روايت کنند . درويشيان راوی صادقی است.

امير آرمين، اختصاصی برای واحد اينترنت بخش فارسی راديو صدای آمريکا