حسن روحانی می گویند نگاهی اعتدال گرایانه به سیاست دارد. خطی میان اصولگرایی و اصلاح طلبی که در خوش بینانه ترین شرایط می توان آن را گذر از آرمان گرایی توصیف کرد. نقطه بدون بازگشت این تفکر تنش زدایی در سیاست خارجی و پرهیز از شعارهای عوام گرایانه در سیاست داخلی است.
اما اکنون می توان پرسید او در میانه دوران چهار ساله خود آیا موفق شده است این تلقی را در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی نهادینه کند؟
بی تردید دلیل اصلی پذیرش دیدگاه های دولت روحانی از سوی رهبر و اصولگرایان فشارهای ناشی از تحریم ها بین المللی و سقوط بی وقفه بهای نفت در بازارهای جهانی است.
آیت الله خامنه ای که در دوران احمدی نژاد ریاست جمهوری را به بیت رهبری منتقل کرده بود در محاسبات خود دچار یک اشتباه اساسی شد. راهی که پوتین هم در اوکراین می رود. او فکر می کرد با ترک میز مذاکرات و تاکید بر اختلاف با آمریکا می تواند در بین گروه ۵+۱ در مورد سیاست های هسته ای ایران و اعمال تحریم ها اختلاف ایجاد کند. در عین آن که او تصور می کرد نفت همچنان ۱۴۰ دلاری به فروش خواهد رسید و درآمدهای هنگفت ادامه خواهد یافت. اما هر دو باور غلط بود. او حتی با احمدی نژاد هم بر سر مدیریت بحران به اختلاف نظر رسید. وقتی بحران آغاز شد و ارزش ریال سقوط کرد، تنها کسی که مسئولیت نپذیرفت، رهبر بود. او امیدوار بود با انتخابی جز روحانی ادامه "ریاست جمهوری بیت" را امکان پذیر سازد.
اما حسن روحانی محصول تدبیر نبود حاصل ناگزیری بود. تیم و جناح او رهبر را قانع کردند ادامه راه میسر نیست. توافقی که به دست آمد رعایت شان دوجانبه بود. مذاکره با روحانی و انتقاد با آیت الله خامنه ای.
روحانی هم بر همین اساس همه تخم مرغ های خود در سبد مذاکرات هسته ای چید. و زمانی که فشار و انتقاد از چارچوب توافق خارج می شود او هم منتقدان را به باد انتقاد و حتی تمسخر می گیرد. او روز ۲۲ بهمن در رژه نیروهای مسلح منتقدان را به خیانت از پشت جبهه متهم کرده است. واژگانی کاملا نظامی که نشان می دهد فشار بر دولت تا چه حد است. شاید مخاطب او کسی است که می گوید حمایت می کند و بعد فرمان حرکت به سپاه دلواپسان می دهد. اما بی تردید آیت الله خامنه ای ناگزیر است روحانی را تحمل کند و مذاکرات را ادامه دهد. زیرا اقتصاد ایران با هشتاد میلیون جمعیت از آستانه فروپاشی عبور کرده است. و بدون درآمد و سرمایه گذاری آیت الله خامنه ای را نه ا صلاح طلبان داخلی بلکه تهی دستان تهدید می کنند. آنان که حتی به آزادی هم نمی اندیشند.
آیا کسی دلواپس این تهدید است؟