گذر زمان در زندگی تغيير ايجاد می کند و رسم و رسوم انتخابات نيز با تغيير زندگی دستخوش ديگرگونی می شود. مبارزات انتخاباتی مدرن، کارزارهايی شيک و پر زرق و برق و با استفاده از تکنولوژی پيشرفته روز هستند. نگاهی به سه انتخابات در آمريکا (سال ۱۸۰۰، ۱۸۹۶ و ۲۰۰۸) مويد اين تغييرات در دو قرن اخير است.
۱۸۰۰ – نخستين انتقال قدرت از طريق مراجعه به آرای انتخاباتی
با معيار های امروزی، انتخابات سال ۱۸۰۰ چندان آش دهان سوزی نبود. در آن سال، اساسا هيچگونه مبارزه مقدماتی انجام نگرفت، کنگره حزبی تشکيل نشد، از سيل خبرنگاران خبری نبود و نامزدهای رياست جمهوری سخنرانی های غرايی ايراد نکردند.
دو نامزد انتخاباتی، يعنی رئيس جمهوری وقت جان آدامز و رقيب تازه نفس او، توماس جفرسون، از طرف نمايندگان احزابشان در کنگره انتخاب شده بودند: جان آدامز از طرف فدراليست ها و جفرسون از طرف جمهوريخواهان دمکراتيک (در آن زمان هنوز احزاب جمهوريخواه و دمکرات بوجود نيامده بود). پس از نامزدی، دو رقيب در کنار گود نشستند و اجازه دادند سازمانهای ايالتی و محلی احزاب طرفدارشان بجای آنها مبارزه را پيش ببرند.
آن زمان سفر کردن به نقاط مختلف کشور برای کمپين های تبليغاتی و ملاقات با مردم به کندی صورت می گرفت. علاوه بر اين، معمول نبود که نامزدها درباره خود تبليغات کنند و اصولا درباره خود داد سخن دادن خودستايی محسوب می شد و هنوز رسم نشده نبود.
در آن زمان، روزنامه ها اصل بی طرفی روزنامه نگاری را رعايت نمی کردند و برای امانت داری در خبر رسانی تره هم خرد نمی کردند. اغلب روزنامه های وقت در جانبداری از اين يا آن رقيب حزبی عمل می کردند و برای بی آبرو کردن نامزد حريف از هيچ کوششی دريغ نداشتند.
در اين انتخابات، توماس جفرسون هر روز باد استهزا گرفته می شد و به عنوان يک خدانشناس بی ايمان که انجيل آتش می زند، و يک دانشمند ديوانه هدف حمله قرار می گرفت. می گفتند که از زنان سياه پوست دارای فرزندان نامشروع است. البته اين مورد امروزه پس از انجام آزمايشات ژنتيکی ( DNA ) تائيد شده است. روزنامه های طرفدار جفرسون، آدامز را متهم به سلطنت طلبی می کردند و به وی اتهام می زدند که هدف اصلی اش از بين بردن تمامی مخالفان سياسی اش است.
تمرکز مبارزه نه بر روی رای دهندگان، بلکه بر قانون گذاران ايالتی قرار داشت که مسئوليت انتخاب اعضای هيات های انتخاباتی (الکتورال کالج) را بر عهده داشتند.
پس از برگزاری انتخابات و فرونشستن گردوخاک انتخاباتی، جفرسون با اختلاف اندکی در آرای الکتورال پيروز شد، ولی هيات انتخاباتی طرفدار وی اشتباهی بزرگ مرتکب شده بود. قانون اساسی در نظام انتخاباتی اوليه برای هر عضو هيات انتخاباتی دو رای در نظر گرفته بود. و هر نامزدی که رای بيشتری می آورد به عنوان رئيس جمهوری تعيين می شد، و نفر دوم به معاونت او می رسيد.
جفرسون در انتخابات ۱۷۹۶ ميلادی، با کسب مقام دوم در رای گيری هيات انتخاباتی، به معاونت آدامز رسيد. در انتخابات سال ۱۸۰۰ جفرسون نمی خواست آدامز معاون او بشود، از اين رو به طرفداران خود در هيات های انتخاباتی سفارش کرد تا به فرد مورد نظر وی برای معاونت رياست جمهوری، يعنی آرون بر Aaron Burr از ايالت نيويورک، رای بدهند. مشکل از آن جا پيش آمد که تک تک هواداران جفرسون در هيات های انتخاباتی چنين کردند، و در نتيجه آرای آرون بر و توماس جفرسون مساوی شد. حالا وکلای مجلس نمايندگان کنگره، که در کنترل اعضای حزب فدراليست بود، بايد بين دو نامزد حزب جمهوری خواه-دمکرات يکی را به رياست جمهوری آمريکا برمی گزيد.
آرون بر از فرصت سوء استفاده کرد و برای ربودن رياست جمهوری از چنگ جفرسون با فدراليست ها زدو بند کرد اما در نهايـ شکست خورد. از آنجا که ۳۵ رای ممتنع در مجلس داده شده بود، فدراليست ها سرانجام حمايت خود را از جفرسون اعلام داشتند. در روز ۴ مارس ۱۸۰۱، انتقال قدرت از آدامز به جفرسون بصورت دمکراتيک انجام پذيرفت و به عنوان نخستين انتقال قدرت با مراجعه به آرای الکتورال در تاريخ شناخته شد.
۱۸۹۶ - کشمکشی تلخ بر سر منافع اقتصادی
نزديک به يکصد سال بعد، اقتصاد موضوع رقابت های انتخاباتی سال ۱۸۹۶ ميلادی بود. تا آن زمان برگزاری همآيش (کنوانسيون) حزبی برای انتخاب نامزد انتخاباتی امری جا افتاده بود. در اين سال اعضا و فعالان حزب جمهوريخواه در شهر سن لويی گرد آمدند تا يک نماينده سابق کنگره بنام ويليام مک کينلی را به نمايندگی از خود وارد کارزار انتخاباتی کنند. مسايل عمده مورد توجه جمهوريخواهان حمايت از استاندارد طلا به عنوان پشتوانه ارزی و برقراری تعرفه های بالای گمرکی بود. معيار قرار دادن طلا، ارز را به اين فلز قيمتی و کمياب پيوند می زد تا به اين ترتيب بدهکاران نتوانند با استفاده از تورم از بازپرداخت بدهی های واقعی خود فرار کنند. تعرفه ها از سرمايه داران و کارگرانشان در رقابت با توليد کنندگان خارجی محافظت می کرد.
دمکرات ها در گرمای شرجی ماه ژوئيه در شيکاگو دور هم جمع شدند. آنها مساله ای عمده را پيگيری می کردند و آن هم ضرب نامحدود سکه نقره بود، اما رقيب شايسته ای نداشتند. نقطه عطف همآيش شيکاگو سخنرانی پرشور جوان ۳۶ ساله ای بود بنام ويليام جنينگز برايان William Jennings Bryan ، از ايالت نبراسکا، که می خواست نقره بجای طلا پشتوانه ارز شود. پس از پنج بار رای گيری درون حزبی سرانجام برايان جوان ترين نامزد انتخاباتی يک حزب عمده در تاريخ آمريکا شد.
برايان با اعتبار و وجهه ای که داشت سنت ها را شکست و خود وارد کارزار تبليغاتی شد. نامزد جوان حزب دمکرات در طول مبارزات انتخاباتی اش ۶۰۰ سخنرانی برای مردم آمريکا ايراد کرد. برای انجام مبارزات انتخاباتی قطار انتخاباتی او ۲۷۰۰۰ کيلومتر راه طی کرد و در ۲۶ ايالت توقف داشت. بدهکاران و کارگران معادن نقره جذب تبليغات برايان برای ترويج پول ارزانقيمت شدند.
مک کينلی متين و باوقار در نقطه مقابل، بر حسب توصيه مشاوران حزبی در خانه اش در اوهايو ماند و مبارزه انتخاباتی اش را از ايوان خانه پيش برد و موفق شد حزب دمکرات را به عنوان حزب رکود اقتصادی معرفی کند.
برايان گوی سبقت را در سخنوری ربود، ليکن مک کينلی در انتخابات برنده شد. اين يکی از پر شرکت کننده ترين انتخابات رياست جمهوری آمريکا بود، بطوری که ۸۰ در صد واجدين شرايط در آن شرکت کردند. مک کينلی با تفاوت ۲۷۱ رای هيات انتخاباتی در برابر ۱۷۶ رای پيروز شد. کارخانه داران شرق آمريکا روی پيروزی جمهوريخواهان سرمايه گذاری کرده بودند. درحالی که تنها سفيد پوستان جنوب آمريکا، ساکنان ايالت های توليد کننده نقره در غرب کشور، و بدهکاران روستايی پشت سر دمکراتها ايستادند. به اين ترتيب جمهوريخواهان در ايالات صنعتی شمال شرقی و غرب ميانه بطور قاطع دمکرات ها را شکست داده و تا دهه ها موضع خود را به عنوان حزب عمده کشور استحکام بخشيدند.
۲۰۰۸ - انتخابات درباره تغيير
در اواخر کارزار انتخاباتی رياست جمهوری سال ۲۰۰۸ باراک اوباما به طرفدارانش در ديترويت گفت، «شما با تمام شوريدگی هايی که در اين مبارزات اتفاق افتاد، حتی نمی توانيد يک رمان بنويسيد.» رسيدن سناتور گمنام ايالت ايلینويز به عنوان نخستين آمريکايی آفريقايی تبار در سال ۲۰۰۸ به نامزدی يکی از دو حزب سراسری آمريکا برای رياست جمهوری حقيقتا باورنکردنی و معجزه آسا بود.
مانند ويليام جنينگز برايان، سخنور بزرگ قرن نوزدهم آمريکا، پرتاب شدن باراک اوباما به صحنه سياست ملی و جدال سياسی برای احراز رياست جمهوری نتيجه يک سخنرانی مسحور کننده بود. او در برجسته ترين فراز سخنرانی اش در همآيش حزب دمکرات در سال ۲۰۰۴ ، که در شبکه های سراسری تلويزيونی پخش شد، گفت، « آمريکای ليبرال و آمريکای محافظه کار وجود ندارد، بلکه صرفا ايالات متحده آمريکا وجود دارد. آمريکای سياه و آمريکای سفيد و آمريکای اسپانيايی تبار و آمريکايی آسيايی تبار وجود ندارد، بلکه صرفا ايالات متحده آمريکا وجود دارد. تحليل گران سياسی و نظريه پردازان تلويزيونی دوست دارند کشور را به ايالات سرخ و ايالات آبی قطعه قطعه کنند. ايالات سرخ برای جمهوريخواهان، ايالات آبی برای دمکرات ها. اما من برای آنها هم خبری دارم. ما در ايالات آبی يک «خدای خارق العاده» را می پرستيم؛ و در ايالات سرخ دوست نداريم ماموران دولت فدرال به سوراخ سنبه های کتابخانه هايمان سرک بکشند. در ايالات آبی برای تربيت و مربی گری تيم های بيسبال کودکان داوطلب می شويم؛ و در ايالات سرخ از دوستان همجنس گرا برخورداريم. وطن دوستانی بودند که با آغاز جنگ در عراق مخالفت کردند، و وطن دوستانی هم بودند که از آن حمايت کردند. ما يک مردم هستيم، همگی به پرچم راه راه و ستاره نشان آمريکا وفاداريم، و همگی از ايالات متحده آمريکا دفاع کرده ايم.»
با اين پيام بشارت آميز وحدت و پذيرش چند- فرهنگی، ستاره اقبال اوباما اوج گرفت و از نخستين روز حضورش در مجلس سنای آمريکا در سال ۲۰۰۵ به عنوان يک نامزد بالقوه برای احراز نمايندگی حزب دمکرات در انتخابات سال ۲۰۰۸ در نظر گرفته شد. ظرف دو سال دو کتابی که اوباما منتشر کرد (اتوبيوگرافی او بنام «روياهايی از پدرم» و کتابی حاوی مجموعه پيشنهادات سياسی او تحت عنوان «جرات به اميدواری») در فهرست پرفروش ترين کتابها قرار گرفت.
تا لحظه ای که اوباما در فوريه ۲۰۰۷ قصد خود را به شرکت در روند انتخاب نامزدی حزب دمکرات برای شرکت در انتخابات رياست جمهوری سال بعد اعلام کرد، او با زمينه چينی های مناسب توانسته بود خود را به عنوان يک وزنه جدی برای احراز مقام رياست جمهوری آمريکا و تالی اصلی نامزد اول حزب، يعنی سناتور هيلاری کلينتون، مطرح کند.
اوباما در يک روز سرد در شهر اسپرينگفيلد از ايالت ايلينويز در برابر هوادارانش اعلام کرد، «درک می کنم که قدری جسارت در اين اعلام آمادگی وجود دارد. می دانم که زمان زيادی برای آشنايی با شهر واشنگتن صرف نکرده ام. اما به قدر کافی آنجا بوده ام تا بدانم که راه و روش واشنگتن بايد تغيير کند.»
بواقع فراخوان او برای تغيير نسبت به تاکيد خانم کلينتون بر روی «تجربه» در مبارزات مقدماتی حزب دمکرات، بازتاب بيشتری يافت. سناتور اوباما و سناتور کلينتون در يکی از نزديکترين رقابت های انتخاباتی آمريکا از ژانويه تا ژوئن مجبور به گسترش دامنه رقابتشان به همه پنجاه ايالت شدند، و اوباما با حمايت نيرومند نسل جوان و آمريکائيان آفريقايی تبار، در رقابتی نفس گير در مبارزات مقدماتی درون حزبی پيروز شد.
از سوی ديگر، تصميم گيری برای نامزدی رياست جمهوری نزد جمهوريخواهان بوسيله سناتور جان مک کين با قاطعيت و سرعت بيشتری انجام گرفت. اما از آنجا که مک کين برای ساليان دراز مورد سوء ظن پايه های ايدئولوژيک و اعضای محافظه کار قرار داشت، نامزدی او برای مبارزات انتخاباتی به ديده شک و ترديد نگريسته می شد. اما در سال ۲۰۰۸ شهرت او در تک روی و استقلال فکری نظر اغلب اعضای ساده حزبی که خواهان تغيير بودند را جلب کرد. او با اقدام تاريخی اش در انتخاب يک زن، يعنی سارا پيلين (فرماندار کمتر شناخته شده ايالت آلاسکا) به معاونت رياست جمهوری همگان را متحير کرد. اين اقدام با استقبال هواداران سفت و سخت و ايدئولوژيک حزبی روبرو شد و به کمپين مک کين روحيه خوبی داد و به مدتی هرچند کوتاه در اکثرهمه پرسی ها او را جلو انداخت.
با شروع مبارزات سراسری در پائيز، به نظر می رسيد که رقابت ها حول دو محور شکل می گيرد: امتيازهای ظاهری اوباما در «مسايل اقتصادی و ذکاوت شخصی» در برابر «تجربه سياسی و مسايل مربوط به ديپلوماسی خارجی» مک کين. اما در اواخر سپتامبر، بحران اعتباری شديدی گريبان بازارهای مالی را گرفت و اولويت های ملت آمريکا را بهم ريخت.
مک کين با پشتکار زياد حتی کمپين تبليغاتی خود را به حالت تعليق درآورد تا با ايجاد يک ائتلاف در کنگره به مصاف بحران مالی برود. از سوی ديگر، اوباما با پرهيز از شتابزدگی با وضعيت روبرو شد و گفت که کمپين بايد ادامه پيدا کند زيرا رئيس جمهوری همواره بايد بتواند در آن واحد به چند مساله بپردازد. هنگامی که جمهوريخواهان هم حزب و مسلک مک کين در مجلس نمايندگان به لايحه مالی نجات اقتصادی که هر دو رقيب آن را امضا کرده بودند رای منفی دادند، تصوير مک کين به عنوان رهبر بلامنازع آسيب فراوان ديد.
بعلاوه، اوباما با تمرکز بر روی مسايل اقتصادی در ادامه مبارزه انتخاباتی اش اين فرصت را يافت تا روی برنامه های مورد علاقه مردم چون کاهش ماليات طبقه متوسط، گسترش بيمه درمانی، و حمايت از آموزش و پرورش در آمريکا تاکيد ويژ بگذارد.
نکته ديگری که بر محبوبيت اوباما نسبت به مک کين تاثير زيادی داشت، انتخاب جوزف بايدن به عنوان معاونت رئيس جمهوری بود. شريک انتخاباتی مک کين، سارا پيلين، با اينکه در سخنرانی دست کمی از بايدن نداشت، اما در گفتگوهای تلويزيونی با مصاحبه گران ورزيده شبکه های تلويزيونی چندان موفق نبود، زيرا بينندگان تلويزيونی متوجه شدند که او از نظر معلومات سياسی هنوز راه زيادی دارد تا برای تصدی معاونت رياست جمهوری آماده شود. نظرسنجی های مختلف در روزهای پايانی کارزار انتخاباتی سال ۲۰۰۸ نشان داد که تنها ۳۸ درصد رای دهندگان او را شايسته می دانستند. در مقابل ۶۶ درصد نامزد حزب دمکرات را تائيد کردند.
از همه مهمتر، اوباما توانست بطرزی موثر بين مک کين و سياست های جورج بوش که از سوی ۷۰ درصد مردم يکی از بدترين رکوردهای تاريخ رياست جمهوری در آمريکا شناخته شده بود، ارتباط ايجاد کند. در آخرين مناظره تلويزيونی دو نامزد رقيب، مک کين در دفاع از خود گفت، «من جورج بوش نيستم. شما اگر می خواستيد با با پرزيدنت بوش رقابت کنيد بايد چهار سال پيش وارد مبارزات انتخاباتی می شديد.» در برابر اين گفته، ستاد انتخاباتی اوباما در يک آگهی تبليغاتی، قسمتی از سخنان مک کين را پخش کرد که در آن وی اعتراف کرد به بيش از ۹۰ درصد تصميمات جورج بوش رای مثبت داده است.
حکم مردم در سال ۲۰۰۸ ، همچون سال های ۱۸۰۰ و ۱۸۹۶، بر اساس تغيير در واشنگتن بنا شد. اوباما با کسب ۵۳ درصد آرای عمومی، در برابر ۴۶ درصد که به مک کين رای دادند، به رياست جمهوری رسيد. بازتاب اين نتيجه در هيات های انتخاباتی اين شد که ۳۶۵ رای به اوباما و ۱۷۳ رای به مک کين تعلق گرفت. دمکرات ها آرای انتخاباتی ۹ ايالت که در سال ۲۰۰۴ به جمهوريخواهان داده شده بود را از آن خود کردند. اين ايالات عبارت بودند از آيوا، اوهايو، اينديانا، فلوريدا، کارولينای شمالی، کلرادو، نوادا، نيو مکزيکو، و ويرجينيا. در سال ۲۰۰۸، همچون انتخابات پيشين، رای دهندگان دو گزينه داشتند: نخست اينکه آيا بايد رای داد؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه بايد رای داد؟ در اين صفحات توضيح خواهيم داد که آمريکائيان چگونه به اين پرسش ها پاسخ می دهند.
۱۸۰۰ – نخستين انتقال قدرت از طريق مراجعه به آرای انتخاباتی
با معيار های امروزی، انتخابات سال ۱۸۰۰ چندان آش دهان سوزی نبود. در آن سال، اساسا هيچگونه مبارزه مقدماتی انجام نگرفت، کنگره حزبی تشکيل نشد، از سيل خبرنگاران خبری نبود و نامزدهای رياست جمهوری سخنرانی های غرايی ايراد نکردند.
آن زمان سفر کردن به نقاط مختلف کشور برای کمپين های تبليغاتی و ملاقات با مردم به کندی صورت می گرفت. علاوه بر اين، معمول نبود که نامزدها درباره خود تبليغات کنند و اصولا درباره خود داد سخن دادن خودستايی محسوب می شد و هنوز رسم نشده نبود.
در آن زمان، روزنامه ها اصل بی طرفی روزنامه نگاری را رعايت نمی کردند و برای امانت داری در خبر رسانی تره هم خرد نمی کردند. اغلب روزنامه های وقت در جانبداری از اين يا آن رقيب حزبی عمل می کردند و برای بی آبرو کردن نامزد حريف از هيچ کوششی دريغ نداشتند.
تمرکز مبارزه نه بر روی رای دهندگان، بلکه بر قانون گذاران ايالتی قرار داشت که مسئوليت انتخاب اعضای هيات های انتخاباتی (الکتورال کالج) را بر عهده داشتند.
پس از برگزاری انتخابات و فرونشستن گردوخاک انتخاباتی، جفرسون با اختلاف اندکی در آرای الکتورال پيروز شد، ولی هيات انتخاباتی طرفدار وی اشتباهی بزرگ مرتکب شده بود. قانون اساسی در نظام انتخاباتی اوليه برای هر عضو هيات انتخاباتی دو رای در نظر گرفته بود. و هر نامزدی که رای بيشتری می آورد به عنوان رئيس جمهوری تعيين می شد، و نفر دوم به معاونت او می رسيد.
جفرسون در انتخابات ۱۷۹۶ ميلادی، با کسب مقام دوم در رای گيری هيات انتخاباتی، به معاونت آدامز رسيد. در انتخابات سال ۱۸۰۰ جفرسون نمی خواست آدامز معاون او بشود، از اين رو به طرفداران خود در هيات های انتخاباتی سفارش کرد تا به فرد مورد نظر وی برای معاونت رياست جمهوری، يعنی آرون بر Aaron Burr از ايالت نيويورک، رای بدهند. مشکل از آن جا پيش آمد که تک تک هواداران جفرسون در هيات های انتخاباتی چنين کردند، و در نتيجه آرای آرون بر و توماس جفرسون مساوی شد. حالا وکلای مجلس نمايندگان کنگره، که در کنترل اعضای حزب فدراليست بود، بايد بين دو نامزد حزب جمهوری خواه-دمکرات يکی را به رياست جمهوری آمريکا برمی گزيد.
۱۸۹۶ - کشمکشی تلخ بر سر منافع اقتصادی
نزديک به يکصد سال بعد، اقتصاد موضوع رقابت های انتخاباتی سال ۱۸۹۶ ميلادی بود. تا آن زمان برگزاری همآيش (کنوانسيون) حزبی برای انتخاب نامزد انتخاباتی امری جا افتاده بود. در اين سال اعضا و فعالان حزب جمهوريخواه در شهر سن لويی گرد آمدند تا يک نماينده سابق کنگره بنام ويليام مک کينلی را به نمايندگی از خود وارد کارزار انتخاباتی کنند. مسايل عمده مورد توجه جمهوريخواهان حمايت از استاندارد طلا به عنوان پشتوانه ارزی و برقراری تعرفه های بالای گمرکی بود. معيار قرار دادن طلا، ارز را به اين فلز قيمتی و کمياب پيوند می زد تا به اين ترتيب بدهکاران نتوانند با استفاده از تورم از بازپرداخت بدهی های واقعی خود فرار کنند. تعرفه ها از سرمايه داران و کارگرانشان در رقابت با توليد کنندگان خارجی محافظت می کرد.
دمکرات ها در گرمای شرجی ماه ژوئيه در شيکاگو دور هم جمع شدند. آنها مساله ای عمده را پيگيری می کردند و آن هم ضرب نامحدود سکه نقره بود، اما رقيب شايسته ای نداشتند. نقطه عطف همآيش شيکاگو سخنرانی پرشور جوان ۳۶ ساله ای بود بنام ويليام جنينگز برايان William Jennings Bryan ، از ايالت نبراسکا، که می خواست نقره بجای طلا پشتوانه ارز شود. پس از پنج بار رای گيری درون حزبی سرانجام برايان جوان ترين نامزد انتخاباتی يک حزب عمده در تاريخ آمريکا شد.
مک کينلی متين و باوقار در نقطه مقابل، بر حسب توصيه مشاوران حزبی در خانه اش در اوهايو ماند و مبارزه انتخاباتی اش را از ايوان خانه پيش برد و موفق شد حزب دمکرات را به عنوان حزب رکود اقتصادی معرفی کند.
برايان گوی سبقت را در سخنوری ربود، ليکن مک کينلی در انتخابات برنده شد. اين يکی از پر شرکت کننده ترين انتخابات رياست جمهوری آمريکا بود، بطوری که ۸۰ در صد واجدين شرايط در آن شرکت کردند. مک کينلی با تفاوت ۲۷۱ رای هيات انتخاباتی در برابر ۱۷۶ رای پيروز شد. کارخانه داران شرق آمريکا روی پيروزی جمهوريخواهان سرمايه گذاری کرده بودند. درحالی که تنها سفيد پوستان جنوب آمريکا، ساکنان ايالت های توليد کننده نقره در غرب کشور، و بدهکاران روستايی پشت سر دمکراتها ايستادند. به اين ترتيب جمهوريخواهان در ايالات صنعتی شمال شرقی و غرب ميانه بطور قاطع دمکرات ها را شکست داده و تا دهه ها موضع خود را به عنوان حزب عمده کشور استحکام بخشيدند.
۲۰۰۸ - انتخابات درباره تغيير
در اواخر کارزار انتخاباتی رياست جمهوری سال ۲۰۰۸ باراک اوباما به طرفدارانش در ديترويت گفت، «شما با تمام شوريدگی هايی که در اين مبارزات اتفاق افتاد، حتی نمی توانيد يک رمان بنويسيد.» رسيدن سناتور گمنام ايالت ايلینويز به عنوان نخستين آمريکايی آفريقايی تبار در سال ۲۰۰۸ به نامزدی يکی از دو حزب سراسری آمريکا برای رياست جمهوری حقيقتا باورنکردنی و معجزه آسا بود.
با اين پيام بشارت آميز وحدت و پذيرش چند- فرهنگی، ستاره اقبال اوباما اوج گرفت و از نخستين روز حضورش در مجلس سنای آمريکا در سال ۲۰۰۵ به عنوان يک نامزد بالقوه برای احراز نمايندگی حزب دمکرات در انتخابات سال ۲۰۰۸ در نظر گرفته شد. ظرف دو سال دو کتابی که اوباما منتشر کرد (اتوبيوگرافی او بنام «روياهايی از پدرم» و کتابی حاوی مجموعه پيشنهادات سياسی او تحت عنوان «جرات به اميدواری») در فهرست پرفروش ترين کتابها قرار گرفت.
تا لحظه ای که اوباما در فوريه ۲۰۰۷ قصد خود را به شرکت در روند انتخاب نامزدی حزب دمکرات برای شرکت در انتخابات رياست جمهوری سال بعد اعلام کرد، او با زمينه چينی های مناسب توانسته بود خود را به عنوان يک وزنه جدی برای احراز مقام رياست جمهوری آمريکا و تالی اصلی نامزد اول حزب، يعنی سناتور هيلاری کلينتون، مطرح کند.
اوباما در يک روز سرد در شهر اسپرينگفيلد از ايالت ايلينويز در برابر هوادارانش اعلام کرد، «درک می کنم که قدری جسارت در اين اعلام آمادگی وجود دارد. می دانم که زمان زيادی برای آشنايی با شهر واشنگتن صرف نکرده ام. اما به قدر کافی آنجا بوده ام تا بدانم که راه و روش واشنگتن بايد تغيير کند.»
از سوی ديگر، تصميم گيری برای نامزدی رياست جمهوری نزد جمهوريخواهان بوسيله سناتور جان مک کين با قاطعيت و سرعت بيشتری انجام گرفت. اما از آنجا که مک کين برای ساليان دراز مورد سوء ظن پايه های ايدئولوژيک و اعضای محافظه کار قرار داشت، نامزدی او برای مبارزات انتخاباتی به ديده شک و ترديد نگريسته می شد. اما در سال ۲۰۰۸ شهرت او در تک روی و استقلال فکری نظر اغلب اعضای ساده حزبی که خواهان تغيير بودند را جلب کرد. او با اقدام تاريخی اش در انتخاب يک زن، يعنی سارا پيلين (فرماندار کمتر شناخته شده ايالت آلاسکا) به معاونت رياست جمهوری همگان را متحير کرد. اين اقدام با استقبال هواداران سفت و سخت و ايدئولوژيک حزبی روبرو شد و به کمپين مک کين روحيه خوبی داد و به مدتی هرچند کوتاه در اکثرهمه پرسی ها او را جلو انداخت.
با شروع مبارزات سراسری در پائيز، به نظر می رسيد که رقابت ها حول دو محور شکل می گيرد: امتيازهای ظاهری اوباما در «مسايل اقتصادی و ذکاوت شخصی» در برابر «تجربه سياسی و مسايل مربوط به ديپلوماسی خارجی» مک کين. اما در اواخر سپتامبر، بحران اعتباری شديدی گريبان بازارهای مالی را گرفت و اولويت های ملت آمريکا را بهم ريخت.
بعلاوه، اوباما با تمرکز بر روی مسايل اقتصادی در ادامه مبارزه انتخاباتی اش اين فرصت را يافت تا روی برنامه های مورد علاقه مردم چون کاهش ماليات طبقه متوسط، گسترش بيمه درمانی، و حمايت از آموزش و پرورش در آمريکا تاکيد ويژ بگذارد.
نکته ديگری که بر محبوبيت اوباما نسبت به مک کين تاثير زيادی داشت، انتخاب جوزف بايدن به عنوان معاونت رئيس جمهوری بود. شريک انتخاباتی مک کين، سارا پيلين، با اينکه در سخنرانی دست کمی از بايدن نداشت، اما در گفتگوهای تلويزيونی با مصاحبه گران ورزيده شبکه های تلويزيونی چندان موفق نبود، زيرا بينندگان تلويزيونی متوجه شدند که او از نظر معلومات سياسی هنوز راه زيادی دارد تا برای تصدی معاونت رياست جمهوری آماده شود. نظرسنجی های مختلف در روزهای پايانی کارزار انتخاباتی سال ۲۰۰۸ نشان داد که تنها ۳۸ درصد رای دهندگان او را شايسته می دانستند. در مقابل ۶۶ درصد نامزد حزب دمکرات را تائيد کردند.
از همه مهمتر، اوباما توانست بطرزی موثر بين مک کين و سياست های جورج بوش که از سوی ۷۰ درصد مردم يکی از بدترين رکوردهای تاريخ رياست جمهوری در آمريکا شناخته شده بود، ارتباط ايجاد کند. در آخرين مناظره تلويزيونی دو نامزد رقيب، مک کين در دفاع از خود گفت، «من جورج بوش نيستم. شما اگر می خواستيد با با پرزيدنت بوش رقابت کنيد بايد چهار سال پيش وارد مبارزات انتخاباتی می شديد.» در برابر اين گفته، ستاد انتخاباتی اوباما در يک آگهی تبليغاتی، قسمتی از سخنان مک کين را پخش کرد که در آن وی اعتراف کرد به بيش از ۹۰ درصد تصميمات جورج بوش رای مثبت داده است.
حکم مردم در سال ۲۰۰۸ ، همچون سال های ۱۸۰۰ و ۱۸۹۶، بر اساس تغيير در واشنگتن بنا شد. اوباما با کسب ۵۳ درصد آرای عمومی، در برابر ۴۶ درصد که به مک کين رای دادند، به رياست جمهوری رسيد. بازتاب اين نتيجه در هيات های انتخاباتی اين شد که ۳۶۵ رای به اوباما و ۱۷۳ رای به مک کين تعلق گرفت. دمکرات ها آرای انتخاباتی ۹ ايالت که در سال ۲۰۰۴ به جمهوريخواهان داده شده بود را از آن خود کردند. اين ايالات عبارت بودند از آيوا، اوهايو، اينديانا، فلوريدا، کارولينای شمالی، کلرادو، نوادا، نيو مکزيکو، و ويرجينيا. در سال ۲۰۰۸، همچون انتخابات پيشين، رای دهندگان دو گزينه داشتند: نخست اينکه آيا بايد رای داد؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه بايد رای داد؟ در اين صفحات توضيح خواهيم داد که آمريکائيان چگونه به اين پرسش ها پاسخ می دهند.