روز والنتاین روز عشاق است. روزی که در اغلب کشورهای غربی با دادن هدایایی از قبیل گل و شکلات به کسانی که دوستشان داریم جشن گرفته می شود. بعضی ها هم این روز رومانتیک را با تماشای فیلم های عاشقانه جشن می گیرند. بسیاری از این فیلم های عاشقانه در طول تاریخ سینما پابرجا مانده اند و گذشت زمان نتوانسته است تاثیر آن ها را بر تماشاگر از بین ببرد. فیلم های کلاسیکی که دوستداران فیلم و سینما بارها و بارها آن ها را تماشا کرده اند.
جمله معروف «او به تو چشم دوخته» که در فیلم درام و رومانتیک «کازابلانکا» محصول سال ١٩٤٢ از دهان «هامفری بوگارت» شنیده می شود هنوز هم شنونده را به یاد عشق نافرجام «ایلسا باند» و «ریک بلین» می اندازد. ریک صاحب کافه ای در کازابلانکاست که با فداکاری که انگیزه آن عشق به معشوقه یا (ایلسا با بازی اینگرید برگمن) بوده است خود را به دام «نازی» ها می اندازد تا معشوقه خود و همسر او را از مرگ حتمی نجات بدهد. می بینیم علیرغم جنبه های تراژیکی که با این عشق شورانگیزهمراه است، آتش عشق ریک و السا هنوز هم چون روز اول شعله ور باقی مانده است.
فیلم تاریخی «بربادرفته» محصول ١٩٣٩ هالیوود، فیلمی که منتقدین سینمایی آن را یک اثر رومانتیک خوانده اند، بر اساس رابطه عشق و نفرتی که بین «رت باتلر» و «اسکارلت اوهارا» وجود دارد پایه گذاشته شده است. عشقی به نهایت آتشین که ماجرای آن در زمینه ای از جنگ های داخلی آمریکا اتفاق می افتد و عشقی که شعله های سوزان آن می سوزد و می سوزاند. نقش های اول این فیلم را «کلارک گیبل» و «ویوین لی» ایفا کرده اند. دو چهره اسطوره ای که عشقشان با حسادت و غرور گره خورده است و دو دیالوگ این دو در آخر فیلم «بربادرفته» از معروف ترین و تاریخی ترین جمله های سینمایی به شمار می روند.
هنگامی که «رت باتلر» در حال ترک «اسکارلت اوهارا » است و اسکارلت از او می پرسد:«رت ..رت ...اگر تو بروی من چکار کنم؟ کجا بروم؟» رت پاسخ می دهد:«راستش را بخواهی ...اصلا برایم مهم نیست.»
فیلم دیگری به نام «یک رابطه عاشقانه فراموش نشدنی» محصول سال ١٩٥٧ نمونه دیگری از یک عشق نافرجام و آتشین است. عشق آتشینی یک زوج را به هم می رساند اما دست سرنوشت تقدیر دیگری برای این دو رقم زده است. زندگی و واقعیت های آن این دو را برای همیشه از هم دور می کند. فیلم ماجرای یک نقاش هنرمند و یک شخصیت اجتماعی به نام «نیکی فرانته» با بازی «کری گرانت» است که ناگهان خبردار می شود که عشق زندگی او «تری مک کی» با بازی «دبورا کر» دریک تصادف اتومبیل فلج شده است.
برخی از این فیلم های رومانتیک و عاشقانه حتی پایانی بس تاریک تر از این هم دارند. مثلا در فیلم گریه آور«داستان عشق» محصول ١٩٧٠ هالیوود، زوج جوانی با مرگ دختر که به مرض سرطان مبتلا شده است از هم می پاشد. با مرگ جنیفر (با بازی الی مک گرا) شوهر او «آلیور» (با بازی رایان اونیل) و میلیون ها تن از تماشاگران فیلم «داستان عشق» خود را در پایانی بس غم انگیزو پر از اشک و زاری گم می کنند.
فیلم «تایتنیک» ساخته جیمز کامرون یکی از تازه ترین فیلم های رومانتیک هالیوود است که از این فورمول قدیمی فیلم های عاشقانه استفاده کرده است : عشق دو نفر را به هم می رساند، سرنوشت آن ها را از هم جدا می سازد اما این عشق ابدی است و آتش آن هرگز خاموش نمی شود.
تایتنیک داستان عشق «جک داسون» یک کارگر فقیر با بازی «لئوناردو دی کپریو» به «رز» یک معشوقه اشرافی در عرشه کشتی است که به زودی غرق خواهد شد. درپایان این ماجرا «جک» جان خود را از دست می دهد اما در قلب «رز» با بازی «کیت وینسلت» آتش عشق او به جک برای همیشه زنده می ماند.
فیلم «تایتنیک» یازده جایزه اسکار را از آن خود ساخت و رکورد فروش گیشه را در تاریخ فیلمسازی هالیوود شکست. یا حداقل تا آغاز نمایش فیلم «آواتار» این گونه به نظر می رسید. اما اگر «تایتنیک» را کنار بگذاریم می بینیم که جوانان امروزی از فیلم های رومانتیکی که جنبه های واقع گرایانه دارند بیشتر استقبال می کنند تا داستان های غیرواقعی سینمایی.
یکی از این سینماروهای جوان می گوید:«من فکر می کنم نسل جوان امروز کمی واقع بین تر از نسل های پیش است و آن وفاداری و صداقتی که در عشق های زمان های قدیم وجود داشته امروز دیگر به آن صورت درمیان جوانان وجود ندارد.»
با این همه خیلی کم تر کسانی هستند که بتوانند دست رد به سینه یک عشق واقعی بزنند. حتی اگر این عشق برای مدت دوساعت و در طول مدت تماشای یک فیلم رومانتیک و عاشقانه در داخل یک سینمای خنک و تاریک باشد.