لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ ایران ۰۴:۲۵

بازی جدید؛ به چالش کشیدن استیلای آمریکا


مقاله‌ای از اکونومیست

سرزمینی به وسعت یک قاره، سوریه غرق در خون را از سواحل و جزایر دریای جنوب چین جدا می‌کند. هر دو مکان از راه‌هایی مختلف شاهد مهم ترین تغییر در روابط قدرت از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی هستند.

در سوریه، روسیه برای اولین بار از زمان جنگ سرد نیروهایی را بسیار دورتر از مرزهایش مستقر کرده تا یک انقلاب را سرکوب و از رژیم دست نشانده اش حمایت کند. در آب های حدفاصل بین ویتنام و فیلیپین، آمریکا با کشتیرانی در محدوده دریایی ۱۲ مایلی که کشورها معمولا از ساحل شان تحت کنترل دارند، به پکن پیام خواهد داد که ادعای تملک چین را بر مجموعه‌ای از جزایر سربرآورده از آب به رسمیت نمی شناسد.

آمریکا طی ۲۵ سال گذشته به طور کامل بر سیاست قدرت بزرگ سلطه داشته است، ولی حال به طور روزافزونی در دنیایی پر رقابت زندگی می‌کند. بازی جدید با روسیه و چین که در سوریه و دریای جنوب چین آشکار می شود، گوشه ای از کشمکش پیش رو است.

واقعیت های منطقه

ولادمیر پوتین رییس جمهوری روسیه، برای فرونشاندن جهادی گری و تقویت جایگاه خود در داخل کشورش دست به مداخله در سوریه زد. اما او در عین حال می خواهد نشان دهد که برخلاف آمریکا، روسیه می تواند به عنوان کشوری قادر به انجام ماموریت خود در خاورمیانه شناخته شده و دوستانی به دست آورد؛ برای نمونه، به عراق آلترناتیوی در برابر ایالات متحده ارائه کند. از آنجا که مبادا دیگران هم چون سناتور جان مک کین، فرض کنند روسیه "تنها یک پمپ بنزین با نمای یک کشور" است، پوتین قصد دارد ثابت کند که روسیه دارای عزم راسخ و همچنین نیروهای ضربت و موشک های کروز است.

کشمکش همچنین بر سر مشروعیت است. پوتین می خواهد نقش نظارتی آمریکا بر نظم بین الملل را بی اعتبار کند. استدلال آمریکا این است که نارضایی گسترده و نقض حقوق بشر توسط رژیم سوریه صلاحیت بشار اسد، رییس جمهوری سوریه، را برای حفظ قدرت سلب می کند. پوتین می خواهد مساله حقوق بشر را که از نگاه او مجوز غرب برای مداخله در امور کشورها است و ممکن است خود او هم روزی به سرکوب خشن در روسیه متوسل شود کم اهمیت جلوه دهد.

قدرت و مشروعیت هم کمتر از این در دریای جنوب چین- معبر بخش عمده تجارت دریایی جهان- مطرح نیستند. بسیاری از جزایر، جزایر مرجانی، و جزایر نمک موضوع ادعاهای چندجانبه ای قرار گرفته اند. با این وجود چین اصرار دارد که حق تملک اش باید بر دیگران غلبه کند و ادعای خود را با ایجاد جزایر مصنوعی، باند فرودگاه، و استقرار استحکامات اعمال می کند.

بخشی از این رویکرد ناشی از قدرت دریایی روزافزون و سریع است: چین جزیره می سازد چون می تواند. اشغال آن ها بخشی از استراتژی اش برای تسلط بر دریاهایی فراتر از سواحل خودش است. بیست سال پیش، ناوهای جنگی آمریکا در آنجا بدون نگرانی کشتیرانی می کردند؛ امروز آنها آب های منطقه را دارای پتانسیل تخاصم می بینند. اما یک اصل هم در این بین مطرح است. آمریکا در مورد این که چه کشوری مالک جزایر است نظری ندارد، بلکه اصرار دارد چین ادعایش را از طریق مذاکره یا یک گروه حکمیت بین المللی مطرح کند. چین در مورد جزایر مورد مناقشه و دیگر مسائل، می خواهد اثبات کند مقررات منطقه اش را خود تعیین می کند.

هیچ کس نباید از این که قدرت عالی آمریکا مورد مشاجره قرار گرفته است، تعجب کند. پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی برتری مطلق جهانی ایالات متحده گاه به نظر طبیعی جلوه می کرد. در واقع، استیلای آمریکا تنها به این دلیل چنان شدت یافت که روسیه دور خودش می چرخید و چین تازه داشت از آشوب و غارتی که در قرن بیستم تضعیف اش کرده بود سر بر می آورد. حتی امروز، آمریکا همچنان تنها کشوری است که می تواند در سراسر جهان اعمال قدرت کند.

با این وجود دلایلی برای نگرانی وجود دارد. اعمال قدرت دوباره روسیه بوی دردسر می دهد. مسکو پیشتر با انضمام کریمه و اشغال شرق اوکراین قوانین بین المللی را زیر پا گذاشت که پوتین می گوید در سوریه می خواهد به آن ها پایبند باشد. باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا، از بابت اقتصاد ضعیف روسیه و خروج بعضی از بهترین سرمایه های انسانی اش آسوده خاطر است. اما یک قدرت هسته ای رو به زوال که پیشتر ابرقدرت بوده است می تواند صدمات زیادی بزند.

روابط بین چین و آمریکا مهم تر و از منظر مدیریت حتی دشوارتر هستند. دو کشور به خاطر صلح و کامیابی باید بتوانند با همدیگر همکاری کنند. با این وجود مناسبات دو کشور به شکل اجتناب ناپذیری با رقابت و بی اعتمادی رقم می خورد. از آن جایی که هر معامله ای با خطر بدل شدن به آزمونی برای روشن شدن جایگاه کشور مقابل روبرو است خصومت هیچ موقع زیر پوست روابط نمی ماند.

سیاست خارجی آمریکا هنوز خود را با این دنیای پر رقابت تطبیق نداده است. در دوره سه رییس جمهوری پیشین، سیاست آمریکا اصولا صدور ارزش های آمریکایی بوده است، اگر چه برای کشورهای دریافت کننده گاهی تحمیلی به نظر می رسید. ایده اصلی این بود که کشورها خواه ناخواه به سوی دموکراسی، بازار آزاد و حقوق بشر جذب می شوند. خوش بین ها فکر می کردند حتی چین به آن جهت می رود.

هنوز ارزشش را دارد

این ایده ابتدا در عراق و افغانستان، و اکنون در سراسر خاورمیانه، ضربه خورده است. آزادسازی ثبات به همراه نیاورده است. دموکراسی ریشه نکرده است. اوباما به نظر می رسد به این نتیجه رسیده است که آمریکا باید عقب بکشد. در لیبی او در صف مقدم جنگ نبود. در سوریه از مداخله مستقیم پرهیز کرده است. در نتیجه، او ابتکار عمل در خاورمیانه را برای اولین بار از ۱۹۷۰ به این سو در اختیار روسیه قرار داده است.

تمام آنهایی که، مانند اکونومیست، همچنان دموکراسی و بازار را راه صلح و کامیابی می دانند، امیدوارند آمریکا تمایل بیشتری به رهبری داشته باشد. خواست باراک اوباما مبنی بر این که دیگر کشورها باید در پذیرش مسولیت در عمل به نظام قانون بین الملل و حقوق بشر سهمی داشته باشند، تنها زمانی جواب می دهد که آمریکا دستور کار را تعیین کرده و ابتکار عمل را در دست بگیرد؛ همان طور که در مورد برنامه هسته ای ایران چنین کرد. این بازی جدید شامل دیپلماسی سخت و استفاده گاه و بی‌گاه از قوه قهریه است.

آمریکا همچنان منابعی دارد که دیگر قدرت ها از آن محروم اند. در درجه نخست، شبکه متحدانش از جمله ناتو قرار دارند. از آنجایی که باراک اوباما گاه طوری رفتار می کند که گویا اتحادها بر مبنای معامله شکل گرفته اند، متحدان نیاز به بنیادی محکم دارند. قدرت نظامی آمریکا رقیبی ندارد، اما با سیاست های منفعت طلبانه جناحی و کاهش اتوماتیک بودجه مصوب کنگره، نیروی نظامی آمریکا از مسیر پیشین بازمانده است. این ها جهش هایی از بزرگترین ترمز در رهبری آمریکا هستند: سیاست ناکارآمد در واشنگتن. این نه تنها تبلیغ بدی برای دموکراسی است بلکه مانعی در برابر منافع آمریکا است. در این بازی جدید این امری است که آمریکا و جهان نمی توانند تحمل کند.

* برگردان فارسی این مقاله تنها برای آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاماً بازتاب دیدگاه صدای آمریکا نیست.

XS
SM
MD
LG