برگردان مقاله توماس فریدمن در بخش نظرات وبسایت روزنامه نیویورک تایمز:
به خاطر دارم مدتی پس از جنگ ۱۹۷۳، کاریکاتوری منتشر شده بود که انور سادات رییس جمهوری وقت مصر را درازکش بر کف رینگ بوکس نشان میداد، در حالی که گلدا مایر نخست وزیر وقت اسراییل با دستکشهای بوکس بر بالای سر او ایستاده بود. سادات در این کاریکاتور چیزی شبیه این به مایر میگفت: «من جایزه را میخواهم، من جایزه نقدی را میخواهم، من کمربند را میخواهم.»
اخیرا زیاد به آن کاریکاتور فکر میکنم؛ به خصوص پس از شنیدن سخنرانی آیت الله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی خطاب به آمریکا و شرکایش در مذاکرات، در مورد شرایط انجام یک توافق که توان ایران در راستای تولید جنگ افزار هستهای را در ازای لغو تحریمها برای ۱۰ تا ۱۵ سال محدود میکند. اما بر مبنای پیش نویس توافق هستهای، خامنهای موفق شده است تا زیرساختهای هستهای ایران را، هر چند به طور محدود، حفظ کند و اصرار هم دارد که ایران اجازه نخواهد بازرسان بین المللی از فعالیتهای مشکوک و پنهانی اش بازرسی کنند.
هنوز روشن نیست آیا موانع باقی مانده برای رسیدن به توافق مرتفع خواهد شد یا خیر، اما شگفت آور است که ایرانیها تنها در یک سوی میز مقابل آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین و آلمان، با برگهایی ضعیف در دست، به این خوبی بازی میکنند. وقتی زمانش برسد از علی خامنهای برای فروش خانهام کمک خواهم گرفت.
کریم سجادپور کارشناس مسائل ایران در بنیاد کارنگی میگوید، شما هرگز فکر نمیکنید که «این ایران است که دارد صدها میلیارد دلار به خاطر تحریمها، دهها میلیارد دلار برای سقوط قیمت نفت، و میلیاردها دلار برای حفظ رژیم اسد در سوریه از دست میدهد، و این علی خامنهای و نه جان کری است که سرپرستی جمعیتی چشم انتظار رفع تحریمها را بر عهده دارد.»
با این وجود طی سال گذشته هر بار نکته مهمی پیش آمد، مانند این که آیا ایران باید اورانیوم غنی شده خود را به خارج از کشور منتقل کند، یا باید پاسخگوی فعالیتهای قبلی اش برای تولید بمب اتم باشد، مرتب احساس میشود این ما هستیم که باید نیازهای ایران را در نظر بگیریم. ای کاش ما یک بار مذاکرات را ترک میکردیم. وقتی به طرف مقابل در آن سوی میز این پیام را بفرستید که تمایلی ندارید که او را ناکار کنید یا توافق را ناکام بگذارید، در واقع خودتان را به طرفی برابر تقلیل میدهید و بهترین توافق بدی که از طریق غیرخشونت آمیز میتوان به دست آورد را، در نهایت پیش رو خواهید داشت.
مایکل مندلبام متخصص سیاست خارجی دانشگاه جانز هاپکینز، میگوید مذاکرات دیپلماتیک دست آخر همیشه نمایانگر توازن قدرت است: «در مذاکرات کنونی ... آمریکا از ایران به مراتب قوی تر است، با این وجود ایالات متحده امتیازات عمدهای داده است. پس از این که مذاکرات با اصرار بر این آغاز شد که ایران باید از تمام مراکز غنی سازی مشکوک خود صرف نظر کند و فعالیتهای هستهای مرتبط با تولید بمب را متوقف کند، دولت اوباما مذاکرات را با دادن اجازه به ایران برای حفظ آن مراکز و ادامه بعضی از آن فعالیتها به پایان میبرد.»
اما چطور چنین شد؟ مندلبام میگوید: «بخشی از توضیح ممکن است در باور شخصی اوباما به قدرت دگرگون کننده ای باشد که در تماس با اقتصاد جهانی پدیدار خواهد شد. به احتمال قوی دلیل عمده ... این است، اگر چه ناهمگونی عمدهای در قدرت میان دو طرف وجود دارد، اما آمریکا تمایلی ندارد که تمام قدرت خود را به کار بگیرد و رهبران ایران این را میدانند.»
پیش از آن که اوباما را رهبری ضعیف قلمداد کنید، به خاطر داشته باشید که جرج بوش رییس جمهوری پیشین آمریکا، هشت سال برای رسیدگی به این مساله – زمانی که به مراتب مشکل کوچکتری بود – فرصت داشت، تا چه از طریق نیروی نظامی چه از طریق دیپلماسی مقتدرانه کاری کند، اما او برای هشت سال هیچ کاری نکرد.
اما آیا هنوز امکان دارد تا توافق بد خوبی به دست آورد؟ توافقی که ایران را مجبور به برچیدن برنامه هستهای اش نمیکند اما زیرساخت هستهای ایران را طی ۵ تا ۱۰ سال آتی تا حدی کوچک میکند که ایران نتواند به سرعت به سمت تولید جنگ افزار هستهای حرکت کند؟ توافقی که سطحی از شفافیت را برای نظارت بر توافق در اختیار ما قرار دهد و به بازرسان بین المللی اجازه دهد تا دسترسی سرزده به هر مکان مشکوک به فعالیت مخفی هستهای داشته باشند؟ توافقی که مانع ارتقا چشمگیر ظرفیت غنی سازی اورانیوم ایران طی دهه آینده شود؟ یعنی همان چیزی که کارشناسان یک گروه دوحزبی در گزارشی برای «مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک» ارائه کردهاند؟
بله. یک «توافق بد خوب» در چنین چارچوبی هنوز امکان پذیر است، و این بستگی به جزییات مورد مذاکره در این روزهای پایانی دارد. چنین توافقی به رییس جمهوری آمریکا این امکان را میدهد که به کنگره بدبین، و همچنین به اسراییل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد؛ توافقی که تا بروز دگرگونیهایی در ایران زمان میخرد و بهتر از جنگی است که هیچ کس نمیداند انتهای آن چه خواهد بود.
اما توجه داشته باشید: این توافق میتواند بزرگتر از، یا به بزرگی، یک زلزله در خاورمیانه، مانند اشغال افغانستان و عراق باشد. فصل مشترک آن دو در این بود که ما به هیچ عنوان آمادگی پس لرزههای صبح روز بعد را نداشتیم. جهان عرب امروز هیچ وزن ژئوپولتیکی ندارد. مصر ضعیف شده است، عربستان سعودی فاقد توان اعمال قدرت است، و از عراق دیگر چیزی نمانده است.
ایرانی که از زنجیر تحریم رها شود و بیش از صد میلیارد دلار پول نقد به حکومتش تزریق کند، قدرتمندتر از تمام همسایگان عربش خواهد بود. از این جهت، آمریکا باید رهبری تلاشها برای فرو نشاندن تنش بین عربهای سنی و ایرانیهای شیعه، و کاستن از تخاصم ایران علیه اسراییل را در دست بگیرد. اگر نتوانیم این درگیریها را تحت کنترل درآوریم، یک توافق بد خوب به راحتی آتش یک جنگ منطقهای گسترده تر را شعله ور خواهد کرد.
* برگردان فارسی این مقاله تنها برای آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاماً بازتاب دیدگاه صدای آمریکا نیست.