لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ ایران ۱۶:۰۲

خاطرات کریس استیونس: ملالت و امید در آخرین روزها


انتشار برگ هایی از خاطرات کریس استیونس، سفیر امریکا در بن غازی، برای اولین بار از آلام و آمال او در آخرین روزهای عمرش پرده بر می دارد

شین هریس، نویسنده و روزنامه نگار ساکن واشنگتن، در شماره روز چهارشنبه ۲۶ ژوئن نشریه فارین پالیسی می نویسد: یک روز پیش از آن که کریستوفر استیونس پس از نه ماه غیبت به بن غازی برگردد، دستخوش افکاری تلخ و تیره بود. سفیر امریکا در لیبی تازه خواندن کتاب سوئدی «مرد مغشوش» را به پایان رسانده بود. دهمین و آخرین رمان هنینگ مانکل، نویسنده سوئدی سلسله رمان های جنایی درباره کارآگاه پلیس عبوسی به نام کورت ولاندر. خواندن سیر نزولی این کارآگاه ۶۰ ساله، که با سر به درون کارش شیرجه می رفت تا از دیوارهای سفیدی که گرد زندگیش کشیده بود، فرار کند، استیونس را سخت ملول کرده بود.

استیونس در خاطرات خود در روز ۹ سپتامبر ۲۰۱۲ نوشته است:«طلاق گرفته. تنها با سگش زندگی می کند. و آرام آرام در مه آلزایمر فرو می رود. و من فقط هشت سال با شصت سالگی فاصله دارم. نمی خواهم چنین سرنوشتی داشته باشم.»

آن شب استیونس خوب نخوابیده بود: «این کولبار همیشگی نگرانی ها- خانواده، زندگی مجردی، مسائل سفارت و کار... و این همه اتفاقاتی که دارد می افتد، همه دارند روی اعصابم راه می روند. باید خودم را از توی این مهلکه بیرون بکشم».

اما بعد در پایان روزی آکنده از دلهره و اضطراب، با لحنی امیدوارتر می نویسد: «فردا در بن غازی و میان دوستان- به امید دیدار».

شین هریس، نویسنده کتاب «دیدبانان»، می نویسد: هیاهوی بحث و جدل ها و فرضیه های پر زدو خورد توطئه درباره حمله ای تروریستی به سفارت آمریکا در بن غازی که جان استیونس و سه تن از همکارانش را در پایان سپتامبر سال گذشته گرفت، جایی برای تأملی عمیق تر درباره احساسات مردی که در مرکز ماجرای بن غازی قرار داشت، نگذاشت.

همکاران استیونس در وزارت خارجه اورا به عنوان یکی از پرکارترین و اندیشمندترین دیپلمات های نسل خود می شناختند. وندی چمبرلین، سفیر پیشین آمریکا در پاکستان و رئیس «مؤسسه خاورمیانه»، او را «ستاره ای طالع» در تاریخچه دیپلماسی امریکا نامیده بود. جوئل روبین، مدیر امور سیاست و حکومت در بنیاد پلاف شرز، که وقتی استیونس در کنگره کار می کرد با او آشنا شده بود، در بلاگ خود نوشت:«بی طرف بود. از میان راهرو عبور می کرد. حرفه ای و مهربان بود. و از همه بالاتر، دوست بود.»

شین هریس می نویسد: تا کنون یاد- نوشته های دوستان و همکاران استیونس به جای او سخن گفته اند. اما خاطرات شخصی او که بخشی از آن امروز صبح در وب سایتی مربوط به ارتش منتشر شد، خویش- نگاره ای ناپیراسته و گیرا از او را به چشم می کشاند.

به نوشته شین هریس، اندکی پس از حمله به کارکنان سفارت در بن غازی نسخه های مجازی این سند هفت صفحه ای در محافل رسانه ای و دیپلماتیک به گردش درآمد. اما به درخواست خانواده استیونس، فارین پالیسی نیز چون دیگر نشریات از نوشتن در باره آن خودداری کرد. با این حال، پس از مبادرت سایت ارتش به انتشار این خاطرات، نشریه فارین پالیسی نیز بر آن شد تا به بخش هایی از این خاطرات که اکنون منتشر و عمومی شده بپردازد و درک و بینشی تازه درباره بُعد شخصی دیپلماتی به دست دهد که در راه وظیفه ای که به آن عشق می ورزید، از همه چیز خود گذشت. با این حال فارین پالیسی تأکید می کند که با آن که نمی تواند صحت این سند را تاکید کند اما محتوای این خاطرات با روایت هایی که رسانه ها در سپتامبر ۲۰۱۲ درباره وقایع لیبی نوشته اند، بخوبی می خواند.

در این خاطرات، استیونس به گونه مردی پدیدار می شود که عاشقانه جهان را درمی نوردد و در قبال مردمانی که در سهمگین ترین نقاط جهان دیده است، خود را مسئول و متعهد می داند. با این حال بیم آن دارد که حرفه برگزیده اش او را از داشتن زندگی ای عادی و معمولی مانع شود. با این حال کارش او را به ادامه راه می راند.


فکر بازگشت به دومین شهر لیبی، گهواره دمکراسی ای نوزاده پس از دیکتاتوری، روح استیونس را از شادی سرشار می کرد. او همواره با بن غازی در تماس وپیوند بود. می نویسد: «پیوند عاطفی محکمی با این مکان دارم- و با این مردم، و با حسی که در مرکز شهر جاری ست، و با این هوای مرطوب و با این گیاهان و با این فضای وسیع مجتمع سفارت».

استیونس از خطرهایی که در کمینش بود، آگاه بود. روز ششم سپتامبر نوشته ست: «خلاء امنیتی. شبه نظامیان قدرت روی زمین اند. وضعیتی خطرناک و نامعلوم، با اتومبیل های بمب گذاری شده، حمله به کنسولگری، به سفارت بریتانیا، و به افراد خودمان. لیست اسلام گرایان برای ترور افراد در بن غازی. نام من در صدر اسامی در وب سایت القاعده (و دویدن در بیرون مجتمع ممنوع).

با این حال استیونس امیدوار و خوش بین بود. یک ماه پیش تر دولت انتقالی لیبی قدرت را به مجلس انتخابی ملی منتقل کرده بود. دمکراسی جوانه می زد: «مردم دمکراسی می خواهند. رهبری با وجود بی تجربه بودن تا حد زیادی صادق و هوشمند است».

استیونس پیش از بازگشتن به مهلکه، سری به اروپا زده بود. ابتدا در استکهلم به عروسی دوستش رفته بود:«لباس رسمی شب»، «شامی شلوغ و پر سروصدا برای صدنفر با ۱۳ بار نطق شادباش، که چند تایشان افتضاح بود. رقص تا ۲ صبح.» او همچنین به دیدار زوجی سوئدی که از دوستان دیرینش بودند می رود، با دوست دیگری اهل اورشلیم ملاقات می کند و در باران می دود.

سپس برای دو روز به وین می رود. شام را با دوستانش می گذراند و روز بعد به دیدار موزه تاریخ می رود و در محله معروف ناخ مارکت شهر زیر آفتاب ناهاری دلچسب صرف می کند. شنیتسل با آبجو. بقیه بعد از ظهر را در اتاق هتلش به خواندن کتاب «مرد مغشوش» می گذراند.

استیونس در شهرهای بزرگ اروپایی همان قدر اُخت و راحت بود که در خیابان های پرآشوب بن غازی- که روز ۱۰ سپتامبر، موقع دویدن در یکی از آن ها، زمین می خورد. در اولین روز بازگشتش به بن غازی، سفیر آمریکا با بیست عضو شورای محلی و شهردار در هتل الفضیل دیدار می کند. «همه شان صمیمی و جذاب و در کار خود حرفه ای - از خدمت به مردم خود احساس غرور می کنند و همه داوطلبانه کار می کنند.» اما آن ها هم روی اعصابش راه می روند. «با مقداری دلخوری و تلخی. از این که چرا این قدر آمدنم به بن غازی طول کشیده و از این که سفیرانی که قبلاً آمده اند فقط حرف زده اند ولی درعمل هیچ کاری نکرده اند. اما روی هم رفته دیدار مثبتی بود.»

آن شب، با ابو جالو به یک مهمانی شام می رود. با «مهماندار و پذیرایی و اغذیه اعلا» در شهری واحه ای در شمال شرقی. که از نوشته های استیونس بر می آید که با آن از سفر های قبلی اش آشنا بوده. مهمانان «سخنان تندی» درباره اخوان المسلمین می گفتند. هیچ معلوم نیست که استیونس، این دیپلمات کهنه کار، حرفی هم زده یا فقط گوش می داده است.

روز بعد استیونس با یک قاضی دادگاه استیناف، با صاحب یک شرکت کشتی رانی، با یک دیپلمات ترک و یک تحلیل گر سیاسی دیدار می کند. خاطراتش از جزئیات مذاکرات در این دیدارها چیزی نمی گوید. اکنون دیگر برنامه شلوغ و پرکار استیونس جایی برای تفکرات و تخیلات درون گرایانه در باره زندگی و تنهایی اش باقی نمی گذارد. هرچند که از مخاطره آمیز بودن وضعیت بیرونی وفیزیکی اش هرگز غافل نمی شود.
خاطرات استیونس روز یازدهم سپتامبر با این جمله پایان می یابد:«خطرهای امنیتی پایان ناپذیر...»

مجتمع سفارت امریکا همان شب دستخوش حمله شد.
XS
SM
MD
LG