آیت الله خمینی برای تجلیل از سپاه پاسداران گفت« کاش من هم یک پاسدار بودم.» از همین رو روز تولد امام سوم شیعیان را به نام روز پاسدار نامگذاری کردند. سپاهیان از زمان تاسیس رسمی در سال ۵۸ سالهای پر فراز و نشیبی را سپری کرده اند اما امروز کمتر تحلیل گری وجود دارد که از آنان به عنوان نیروی برتر عرصه سیاسی ایران نام نبرد. اما روز شنبه محمود احمدی نژاد همه مشروعیت آهنین آنان را به چالش کشید و با افزودن واژه «برادر به قاچاقچیان سیگار» آنان را نه تنها به واکنش وادار کرد بلکه آرایش سیاسی را با گمانه زنی جدیدی روبرو کرد.
....................................................................
آیت الله خامنه ای در صریح ترین اظهارنظر به دولتمردان توصیه کرده تا اختلافات را رسانه ای نکنند. اما ظاهرا این اختلافات چنان جدی است که رهبر می گوید«تابلو نکنید.» اصطلاحی عامیانه که نشانگر اوج یک اختلاف نظر و یا آشکار شدن رازی سر به مهر است. اما اکنون در فضای پر التهاب ایران این رییس جمهوری است که رهبر را به واکنش وادار می کند. کاری که پیش از او کسی نتوانست. مردی که اکنون قدرت نظام به تمسخر می گیرد از مشروعیت و قدرت هیچیک از اسلاف خود در ظرف بیست سال گذشته برخوردار نبوده است. اما نه هاشمی رفسنجانی و نه سید محمد خاتمی نتوانستند و یا نخواستند که با زیاده خواهی رهبر و یا به عبارتی با بیت او که دولتی مقتدر است مقابله کنند. آیت الله خامنه ای خود رییس جمهوری بود که با نخست وزیر میر حسین موسوی مشکل داشت. از همین رو می توان به گمانه زنی در باره رفتار سیاسی و روانی نسبت به قدرت پرداخت. مردی که در دهه اول انقلاب همواره مرد در سایه بود وقتی پس از درگذشت رهبر اول به رهبری رسید نه تنها از سایه در آمد بلکه خواست تا در اداره کشور نقشی اساسی ایفا کند. دوره اول هاشمی رفسنجانی (از سال ۶۸ تا ۷۲ ) این فرصت را از او دریغ کرد. او رهبری بود که هنوز اقتدار کافی نداشت. به همین دلیل در دور دوم و با توجه به حذف چپ های اسلامی از عرصه سیاسی و ظهور اولین مجلس محافظه کار او وزیر گرفت. از جمله وزرای دفاع ، کشور، اقتصاد، فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر فرهنگ و آموزش عالی. پیش از این وزرای اطلاعات، امورخارجه نیز با مشورت او انتخاب شده بودند. هاشمی رفسنجانی تا آنجا مدارا کرد که حتی با حذف برادرش از ریاست صدا و سیما مخالفت نکرد. همه می دانستند و سرانجام مهدوی کنی هم تایید کرد که رهبر نسبت به ریاست جمهوری نظر خاصی دارند. و این جمله در انتخاباتی که از نظر بسیاری تک قطبی بود به فرمایشی تیدیل می شد. هاشمی برای بازسازی روابط خود با چپ ها در صدد برآمد تا این فضای تک قطبی را تغییر دهد. حمایت او بود که خاتمی را به میدان فرستاد. خاتمی با رای ۲۰ میلیونی رهبر را بهت زده کرد. و علی اکبر ناطق نوری که می توانست رییس جمهوری مورد نظر رهبر باشد را از عرصه سیاسی خارج کرد. اولین کابینه خاتمی ترکیبی از کابینه هاشمی بود. اما دو وزیر برای رهبر دردسرآفرین بودند. عطاالله مهاجرانی به عنوان وزیر ارشاد و عبدالله نوری به عنوان وزیر کشور و هیچک نتوانستند دوره ۴ ساله را به پایان برند. اما بحران زمانی شکل گرفت که پرونده قتل های زنجیره ای فاش شد. پرونده ای که قدرت آهنین وزرات اطلاعات را به چالش کشید. پس از آن در ۱۸ تیر و حادثه خونین کوی دانشگاه بود که رهبر و رییس جمهوری روی در رو قرار گرفتند. در این مقطع سپاه وارد میدان شد و هشدار داد. هشداری که به عقیده ناظران آغاز مداخله نظامیان در عرصه سیاست نام برده اند. کابینه دوم خاتمی بیشتر باری به هر جهت بود. رهبر هر چه خواست، رییس جمهوری کوتاهی نکرد و این از چشم مردم دورنماند. او خودش بارها تاکید کرد که دولت قفل شده است اما نگفت چرا؟ تنها برای سلب مسئولیت از خودش رییس جمهوری در جمهوری اسلامی را تدارکاتچی نامید. به همین دلیل اصلاح طلبان در انتخابات سال ۸۴ در ضعیف ترین لحظات حیات سیاسی خود به سر می بردند. اما کسی برنده را پیش بینی نمی کرد. هاشمی هم به همین دلیل آمد و صریحا گفت کابینه اش را با نظر رهبر انتخاب خواهد کرد. اما کفایت نکرد و در انتخابات پرمناقشه سال ۸۴ در میان ناباوری، شهردار تهران به پیروزی رسید. هر چند اصولگرایان او را به نام خود پلاک کردند و گفتند سونامی آمده. اما همه می دانستند او نامزد نهایی نبود. او به سرعت با ادبیات عامیانه شد چشم و چراغ رهبر. چنان او را ارج نهادند که سفرهای استانی اش کمتر از سفر رهبر استقبال کننده نداشت. او می گفت و همه می خندیدند. و این همه، نشانه بی آلایشی او بود. او سرانجام پس از انتخابات پر حادثه ۸۸ به همان نقطه رسید که دیگران رسیده بودند. اگر هاشمی را به بهانه تاسیس کارگزاران سازندگی از چشم رهبر افتاد، اگر خاتمی را چپ های مشارکت و سازمان مجاهدین بر زمین زدند، مکتب ایرانی و اسفندیار رحیم مشایی، شد بهانه ای برای بروز اختلاف جدید. با این تفاوت که احمدی نژاد چنان رفتار کرد که آشکار شود رهبر همه قدرت کشور را در دست دارد. او اما بر خلاف دیگران قدرت را در حوزه دیگری به چالش کشید. اول قهر کرد. بعد هشدار داد که بازداشت اعضای کابینه را تحمل نخواهد کرد و سرانجام به سپاه یادآوری کرد که می تواند با گفتن برادران قاچاقچی همه اقتدار آنان را در حد باندهای مافیای سیگار تقلیل دهد. چالشی که در فضای کنونی ایران می تواند برای او محبوبیت آفرین باشد. زیرا سپاه با تحمیل فضای امنيتی بر کشور همه راه ها را مسدود کرده است. بنابراین تصور این فرض که اختلاف می تواند به آشکار شدن ناگفته ها منجر شود و فضای امنیتی کنونی را از بن بست خارج کند، می تواند از او قهرمانی بسازد که نمی خواهد این اقتدار آهنین را تحمل کند و رییس جمهور نامه رسان رهبر باشد. او نمی خواهد مثل هاشمی و خاتمی گوشه نشین شود و در نقش مخالف و منتقد ظاهر شود. زیرا از او چنین نقشی بر نمی آید بنابراین برای همه فداکاری هایی که جهت اجرای منوبات رهبر از خود و آینده سیاسی و حتی حق شهروندی خود هزینه کرده، سهم می خواهد. او این سهم را از سپاه می خواهد زیرا می داند رهبر اگر هم بخواهد نمی تواند بدون برگ سپاه بازی کند. بنابراین به سپاه یادآوری می کند که دوران مقدس بودن سپری شده و آنان نه تنها سرکوب گر بلکه قاچاقچی هستند. جمله ای که کسی پیش از او جرات نکرده بود بر زبان آورد. دولت خاتمی و مجلس ششم تنها گفتند ده ها اسکله بی کنترل و نظارت وجود دارد. اما او از این فراتر رفت و گفت به قول دوستی که می گفت این برادران قاچاقچی.!
محمد علی جعفری فرمانده سپاه به سرعت گفت که این بخشی از جریان انحرافی است و سپاه می تواند با آن برخورد کند. و رهبر به میدان آمد که اختلافات را تابلو نکنند. اکنون این پرسش مطرح است که ایا شرایط سیاسی داخلی و بین المللی به رهبر و سپاه اجازه می دهد تا با احمدی نژاد برخورد کنند؟ و اگر نه این اختلاف می تواند مدیریت شود؟ آیا رهبر و سپاه که همه دوستان خود را در پای احمدی نژاد قربانی کرده اند ، چگونه می توانند در برابر این خوارج جدید نیروی سوم را وارد میدان کنند؟ و آیا رییس جمهوری که سپاه را به سخره می گیرد در گامی جلوتر رهبر را به بازی نخواهد گرفت؟ و اگر او به سرنوشت بنی صدر دچار شود جمهوری اسلامی از اقتدار دهه ۶۰ برای مدیریت این بحران برخوردار است؟