«سم شپارد»، نویسنده و بازیگر برجسته تئاترو سینما، روز یکشنبه گذشته، در منزل خود در شهر «میدوی» ایالت «کنتاکی» در حالیکه فرزندان و خواهرانش را در کنار خود داشت، از دنیا رفت.
مرگ او توسط یک سخنگوی خانوادگی اعلام شد. علت مرگ، پیشروی بیماری مهلک بیماری سیستم اعصاب «لو گریک» یا ALS بود که سالها از آن رنج میبرد. «سم شپارد» هنگام مرگ، ۷۳ سال داشت.
«سم شپارد» یک بار ازدواج کرد، اما زندگی عشقی پیچیدهای داشت. هنگامی که شوهر بازیگر «اولن جونز» بود، رابطه عشقی او «پتی اسمیت» شاعر و خواننده موسیقی راک پیشتاز، جنجال برانگیخت. در سال ۱۹۸۲ ، «شپارد» هنگام فیلمبرداری «فرنسیس» با «جسیکا لنگ» ستاره سینما آشنا شد و سی سال با او زندگی کرد، و از او دو فرزند دارد.
«سم شپارد» به نام «سموئل شپارد راجرز سوم» در سال ۱۹۴۳ در شهرکی به نام «فورت شریدان» در ایالت «ایلی نوی» به دنیا آمده بود واسم هنری «سم شپارد» را در سال ۱۹۶۲در نیویورک برای خود برگزید.
«سم شپارد» نویسنده نمایشنامههایی در باره سرگشتگی روح آمریکایی، که در آثار خود، تضاد قلب و ذهن را تصویر میکرد، یکی از شاخصترین نویسندگان تئاتر پیشتاز معاصر آمریکا دانسته میشود.
روی صحنه تئاتر، با قامت باریک و لهجه غرب میانه، برای ایفای نقش آمریکائیان اصیل همعصر خود، برگزیده میشد. جلوی دوربین سینما، صورت چروکیده و آفتابخورده او، برای بازی قهرمانهای «وسترن» مناسب بود، اما نقشهای مختلف بازی کرد، از افسر بلندپایه گرفته تا روستایی عاشق – در همه نقشها، چه مثبت چه منفی، گرم و گیرا بود.
پرکار
«شپارد» در نزدیک به ۵۵ سال کار هنری، ۵۵ نمایشنامه نوشت و در ۶۸ فیلم و در ده ها سریال تلویزیونی بازی کرد. چندین کتاب قصه و خاطره نیز نوشت. علیرغم آنکه تئاترهای بزرگ نمایشنامههای او را در سراسر دنیا اجرا کردند و کارش از جوانی مورد تحسین منتقدها بود، به عنوان یک نمایشنامهنویس، هرگز موفقیت تجاری بدست نیاورد.
با این حال، «شپارد» یکی از بهترین نمایشنامهنویسان معاصر آمریکا بود که در آثارش، پروای اجتماعی داشت و دلمشغول هویت و اصالت آمریکایی بود، در نبرد روزافزون با فشار سرسامآور جامعه صنعتی – تجاری.
شباهت او با «گری کوپر» هنرپیشه شاخص و افسانهای «وسترن های هالیوود، باعث شد که نقش مردان سرسخت، باروح، ولی خاکی را در فیلمها به او بدهند، اما قامت بلند و هیکل باریک و صورت چروکیده و آفتابسوختهاش، برای نقشهای «وسترن» مناسب بود.
شخصیتهای نمایشنامههای مالیخولیایی «شپارد» هم گویی از فیلمهای وسترن بیرون آمده بودند. او در نمایشنامههایش، برخورد روحیه و ماجراجویی مرزنشینی را با دنیای بیروح شهرکهای سیمانی حومهها تصویر میکرد.
منتقد امریکایی، «بندیکت نایتینگل» مینویسد شخصیتهای نمایشهای «شپارد» مدام تلاش میکنند اسطوره مرز قدیم غرب وحشی را در حومههای شهری بیپایان که فضای زندگی آمریکاییان امروز است، تداوم بخشند.
شپارد، همیشه خود را قربانی اعتیاد به الکل، خشونت، اندوه و رفتار قلدرمآب پدر خود، میدید و در نمایشنامههای خود، شخصیتهائی آفرید که میکوشند هویت قلدر مردانه بدست آورند و حفظ کنند، اما اغلب، آدمهای ضعیفی هستند پراز ادعاهای توخالی.
به قول «بن برنتلی»، منتقد تئاتر روزنامه «نیویورک تایمز» او در نمایشنامههایش، چشماندازهای غرب آمریکا و ساکنان آن را، از نو تعریف کرد. او می نویسد: تنها حقیقت غیرقابل انکار در نمایشنامههای «سم شپارد»، سراب است. شپارد، در نمایشنامههای خود، جهانی را تصویر میکند که هیچ چیز در آن ثبات ندارد، از جمله مفاهیم آرامشبخشی مثل خانواده، خانه، توفیق در عشق و ازدواج و حتی هویت شخصی.
«برنتلی» مینویسد این احساس عدم اطمینان از خویشتن و بیثباتی را «شپارد» در نمایشنامهها، به دیالوگی شاعرانه تبدیل کرد، و از جمله غیرعادیترین، عجیبترین و قدرتمندترین تصاویر موجود در تئاتر آمریکا را به وجود آورد.
نیویورک
شپارد کار تئاتر را در محله هنری جنوب منهتن نیویورک و در تئاترهای کوچک بالاخانهها آغاز کرد و از اعضای فعال گروه تئاتری «جنسیس» بود که در کلیسای «سنت مارکس» برنامه اجرا میکرد.
او نمایشنامهنویسی پرکار بود. طی دو سال، در فاصله ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸، شش جایزه تئاتر تجربی «اوبی» که مجله پیشتاز «ویلج وویس» برگزار میکند، به نمایشنامههای شپارد داده شد. تا سال 1984، شپارد چهار جایزه «اوبی» دیگر نیز دریافت کرد.
از نمایشنامههای عمده او، میتوان «غرب واقعی»، «ابله عشق»، «نفرین طبقه گرسنه»، «دروغ ذهن»، و «کودک مدفون» نام برد. آخرین نمایشنامه او، «یک هراس خاص» سال ۲۰۱۴ اجرا شد.
در «کودک مدفون» (۱۹۷۸)، که برای آن جایزه «پولیتز» گرفت، مردی که سرزده به مزرعه پدربزرگ خود در «ایلی نوی» میرود، با بیاعتنایی روبرو میشود. این نمایش، شپارد را به عنوان یکی از چهرههای عمده شاخه روانی تئاترکلاسیک آمریکا، تثبیت کرد.
از آثار او، «مادر ایکاروس»، «کودک مدفون» و «نفرین طبقه گرسنه» و «غرب واقعی» و «خدای دوزخ» به فارسی منتشر شدهاند.
سینما
به عنوان نویسنده، سم شپارد، چندین سناریو برای فیلم نوشت. نخستین آنها، همکاری با «میکل آنجلو انتونیونی» در سناریوی «قله زابرینسکی» (۱۹۷۰) بود، و آخرین آنها، سناریوی جدیدی براساس «کودک مدفون» (۲۰۱۶).
اما میلیونها آمریکائی، با چهره او به عنوان یک بازیگر سینما آشنا هستند. نخستین کار عمده او در سینمای حرفهای، ایفای نقش کشاورز در فیلم «روزهای بهشت»، دومین فیلم کارگردان برجسته و کمکار، «ترنس ملیک» که بعد از آن «ملیک» بیست سال از سینما کناره گرفت، اما «سم شپارد» در 68 فیلم و سریال تلویزیونی، نقش داشت، از جمله در «ابله برای عشق» براساس نمایشنامه و فیلمنامه خودش، که «رابرت آلتمن» کارگردانی کرد.
از فیلمهای عمدهای که در آن نقش کلیدی داشت، شاید «جنس درست» (۱۹۸۳) The Right Stuff معروفترین باشد، براساس کتاب تاریخی «تامس وولف» در باره فضانوردان قلدر سفینه «مرکوری ۷» سازمان ملی فضانوردی آمریکا «ناسا». در کنار «اد هریس»، در نقش «جان گلن»، «سم شپارد» نقش «چاک ییگر»، فضانورد امریکایی را ایفا کرد، و به برای آن، نامزد جایزه اسکار شد.
مشهور است که «سم شپارد» ناخواسته به ستاره سینما تبدیل شد. از فیلمهای به یادماندنی او، فیلم «شکوفایی بچه» Baby Boom قابل ذکر است که «شپارد» باغداری است در شمال ایالت نیویورک که «دایان کیتون» در نقش مدیر یک شرکت نیویورکی که بعد از بچهدار شدن، یک باغ سیب میخرد، عاشق او میشود.
در فیلم «سقوط هلیکوپتر بلک هاک» (۲۰۰۱) از «ریدلی اسکات» که ماجرای نبرد مرگبار ۱۶۰ سرباز نخبه آمریکایی در سومالی را بازسازی کرده بود، «شپارد» نقش یک افسر فرمانده را بازی کرد.
آخرین نقش عمده او در فیلم علمی – تخیلی «ویژه نیمه شب» Midnight Special بود، از «جف نیکولز» کارگردان غیرمتعارف. «شپارد» نقش مامور «اف بی آی» را بازی میکند، در تعقیب «مایکل شنن» که میکوشد پسر خود را به معیادگاه با یک سفینه فضایی نجاتبخش، برساند.