«سیاره میمونها» که از روز جمعه درسینماهای جهان بر پرده میآید، پدیدهای ماندگار در فرهنگ عامه است که در هفتاد سال اخیر، دست کم در چهار مجموعه فیلم سینمائی و تلویزیونی، به عنوان تمثیل همه کاره مورد استفاده هنرمندان قرار گرفته.
از اختلافات طبقاتی و تبعیض نژادی گرفته تا استعمار و قیام علیه ظلم سیاسی و اقتصادی، انسانها و جوامع متشکل از میمونهای هوشمند و سخنگو، در این فیلمها در مقابل هم قرار گرفتهاند.
از دید «دان کی» که تاریخچهای در باره «سیاره میمونها» در ماهنامه فرهنگی «رولینگ استون» منتشر کرده، این قصه تخیلی، و فیلمهائی که براساس آن ساخته شدهاند، کاری که تخیل افسانهای «چه میشد اگر...» باید انجام دهد را به خوبی انجام میدهند: آنها، آینهای مقابل انسانها قرار میدهند تا به نظاره برخوردها، مسائل و کاستیهای فردی و اجتماعی خود بنشینند.
«اریک گرین»، در کتاب «سیاره میمونها، یک اسطوره آمریکائی» که به موضوع نژاد ومسائل سیاسی در مجموعههای سینمائی و تلویزیونی «سیاره میمونها» میپردازد، نبرد جوامع میمونها و انسانها در این سری فیلمها را تمثیلی آزادیخواهانه در باره اختلاف نژادی میداند.
او مینویسد، در این فیلمها، تفاوت میان میمونها و انسانها، صرفا ظاهری است، و همذاتپنداری تماشاگر با هر یک، مدام در حال تغییر است. آنچه یک گروه را بر دیگری مسلط میکند، نه برتری ذاتی، بلکه صرفا مقتضیات اجتماعی است. از دید این مفسر، پیام محوری این مجموعه این است که ناسازگاری نژادی، سرانجامی مصیبتبار دارد.
زمین بعد از جنگ اتمی
نخستین فیلم «سیاره میمونها» در سال ۱۹۶۸ بر پرده آمد. منبع الهام آن، داستانی «علمی – تخیلی» به نام La Planète des Singes از «پییر بول» نویسنده فرانسوی بود که به نام «سیاره میمونها» به انگلیسی ترجمه شد و مبنای فیلم «سیاره میمونها» قرار گرفت. در این فیلم، طنز و انتقاد اجتماعی، در داستانی حادثهای و تعلیقی، در آمیخته بود. موفقیت این فیلم، در گیشه و نقدهای مطبوعاتی زمان خود، دنبالههای سینمائی، سریال تلویزیونی و مجموعههای سینمائی بعدی را در پی داشت.
دهه ۱۹۶۰، از نظر فرهنگی در غرب، یک دوران کلیدی بود. از یک سو، دهه آغاز اکتشافات فضائی و رویای سفر به کرات دور دست بود و از سوی دیگر، برخوردهای اجتماعی و سیاسی، مبارزه حقوق مدنی در آمریکا و رویارویی نسلها، به خصوص به بهانه جنگ ویتنام.
در صحنه بینالمللی، دهه ۱۹۶۰، اوج جنگ سرد، میان آمریکا و غرب از یک طرف، و بلوک شرق، جهان کمونیست، به رهبری اتحاد شوروی از سوی دیگر بود. آغازگر جنگ سرد، دست یافتن اتحاد شوروی به قدرت اتمی بود، که استفاده از آن از سوی هر جناح، جهان را به نابودی تهدید میکرد.
در فیلم «سیاره میمونها» این پدیدههای سیاسی - اجتماعی و فرهنگی، در کنار هم قرار گرفتند. «چارلتون هستون» نقش فضانوردی را بازی میکند که به طور اتفاقی، راه به سیارهای در دوردست مییابد، که ساکنان آن را میمونهای هوشمند وسخنگو تشکیل میدهند که تمدنی پیشرفته خلق کردهاند که در آن، انسانها، قادر به تکلم نیستند. در پایان فیلم، در مییابیم که سیاره میمونها، همان کره زمین است، که در اثر جنگ اتمی، نابود شده.
«جان ماهونی» منتقد «هالیوود ریپورتر» آن فیلم را هشداری توصیف کرده بود در باره عواقب حماقت بشر، که در آن، بازی «چارلتون هستون» بشر را به عنوان فرد، و به عنوان یک نماد، با هم ترکیب میکرد.
برای فیلم سال ۱۹۶۸، سه دنباله در سالهای بعدی ساخته شد، با موفقیت تجاری اما دلسردکننده، از دید منتقدها و تلویزیون «ان. بی. سی.» آنرا به یک سریال یک ساعته تبدیل کرد.
تهیهکنندگان فیلم اول، به مفهوم نژادی آن توجهی نداشتند اما بعد از آنکه «سامی دیویس، جونیور» به آن اشاره کرد و در نقدها، مطرح شد، آن را به پیام محوری مجموعه تبدیل کردند.
قرن بیست و یکم
«سیاره میمونها» در سال ۲۰۰۱ به کارگردانی «تیم برتون» بازسازی شد. در فیلم جدید، بازیگر «مارک والبرگ» نقش فضانوردی که «چارلتون هستون» در نخستین فیلم ایفا کرده بود، را احیا میکند. داستان آن، چرخشی سیاسی دارد. حکومت میمونها دیکتاتوری است و از انسانها، به عنوان برده، بهره میبرد. فضانورد، به کمک یکی از میمونها، به نام «اری» با بازی «هلینا بانم کارتر» (همسر تیم برتون) ، بردگان را به قیام بر میانگیزد.
اهمیت این فیلم، که منتقدها داستان آن را مغشوش و پایان آن را غیرقابل فهم توصیف کردند، در گریم میمونها و طراحی لباسها بود، که برای جایزههای «بفتا» (اسکار انگلستان) نامزد شدند. فیلم «تیم برتون» هر چند تصاویر خیره کنندهای داشت، و با موفقیت تجاری هم روبرو شد، اما دنباله پیدا نکرد.
قیام سیاره
سریال سینمایی جدید «سیاره میمونها» که بخش سوم آن از جمعه افتتاح میشود، در سال ۲۰۱۱ و با فیلم «قیام سیاره میمونها» آغاز شد و محور داستانهای آن، میمون هوشمند و سخنگوئی به نام «سزار» است که نقش او را «اندی سرکیس» بازی میکند.
«سزار» با داروی دانشمندی با بازی «جیمز فرنکو» تحول عقلانی خارقالعاده بدست آورده و با این دانشمند و دوست دختر او زندگی میکند. وقتی پلیس «سزار» را با دیگر میمونها در پناهگاهی اسیر میکند، «سزار» رهبری قیام میمونها را در دست میگیرد، و در میانه فیلم، با استفاده از همان داروی گازی که به تحول هوش خودش کمک کرده، دیگر میمونها را هم متحول میکند و از بند شرکت تحقیقات ژنتیکی و باغ وحش سانفرانسیسکو میرهاند و آنها سرانجام به جنگلها میگریزند، در حالیکه نوع بشر، گرفتار ویروسی خطرناک میشود.
موفقیت سرکیس در ایفای نقش «گولام» در مجموعه سینمای موفق «ارباب حلقهها»، سبب شد که نقش اصلی فیلم «قیام سیاره میمونها» به او داده شود.
در سال ۲۰۱۱ تکنولوژی «پرفورمنس کپچر» تکمیل شده بود و در فیلمهای عمده و پرخرج از جمله «اوتار» و «کینک گونگ» امتحان خود را داده بود. این نخستین فیلم «سیاره میمونها» بود که دیگر از بازیگرها در لباس و نقاب میمون استفاده نکرد، و در تهیه آن، شرکت «وتا دیجیتال» نیوزیلند، نقش عمده را ایفا کرد.
داستان فیلم از فیلم «استیلا بر سیاره میمونها» در مجموعه دهه ۱۹۷۰ اقتباس شده بود، اما آن را یک فیلم «سرچشمه» توصیف کردند که میتوانست منشاء فیلم اول تلقی شود.
دو دنباله فیلم «قیام»، «طلوع» و «جنگ»، هر دو به نبرد میان بازماندگان جامعه انسانی و میمونها به رهبری «سزار» میپرداند، و هر دو فیلم را «مت ریوز» کارگردانی کرده.
هرچند دستاوردهای «موشن کپچر» و «پرفومنس کپچر» در این فیلمها از نظر فنی ستایش شده، اما یک حاصل عمده تکنولوژی، عمق بخشیدن به احساسات شخصیتهای میمون و باورپذیرتر ساختن آنها است.
«تاد مککارتی» در نقدخود برای «هالیوود ریپورتر» مینویسد تکنولوژی جدید باور تماشاگر در باره برابری قابلیتهای فکری و عاطفی میمونهای فیلم، و انسانها را افزایش میدهد، تا جائی که تماشاگر، برای میمونها که جنبش آزادسازی گستردهای علیه شکنجهگران خود، به راه انداختهاند، هورا میکشد.