تماشاگران پیت دیویدسون، کمدین جوان برنامه زنده شنبهشبهای تلویزیون «ان بی سی»، را بیشتر به خاطر خبرهای جنجالی دوستیها و حتی نامزدی پیاپی او با چندین ستاره بسیار معروفتر از خودش در جهان موسیقی پاپ و سینما میشناسند.
حالا پیت دیویدسون در فیلم «سلطان استتن آیلند» برای اولین بار فرصت پیدا میکند داستان زندگی خود را بازگو کند. هر چند این داستان، از صافی «جاد اپتو»، سازنده موفق کمدیهای اجتماعی در باره نوجوانی و بلوغ، عبور کرده است.
دیویدسون، یکی از سه نویسنده فیلمنامه، نقش جوان ۲۴ سالهای را بازی میکند که هنوز زخم مرگ پدر در جریان فرونشاندن یک آتش مرگبار را بر دوش میکشد و بر خلاف همسالان خود که به دانشگاه رفتهاند و کاری پیدا کردهاند، قادر نیست از منزل مادری و اجتماع محدود جزیره استاتن آیلند، جدا شود.
آرزوی او این است که صاحب یک سالن خالکوبی و رستوران باشد، کسبوکاری ناممکن.
تفاوت فیلم با زندگی خود پیت دیویدسون در این است که مرگ پدر آتشنشان دیویدسون نه در آتشسوزی یک هتل محلی، بلکه در جریان امدادرسانی به قربانیان فاجعه تروریستی ۱۱ سپتامبر رخ دارد.
در آغاز فیلم، وقتی این جوان نسبتا عقبمانده میبیند مادرش، با بازی ماریسا تومی، قصد دارد با یک آتشنشان (با بازی «بیل بر») که همکار شوهر سابقش بود، ازدواج کند، در زندگی عاطل او توفانی به پا میشود. در نیمه دوم فیلم، دشمنی این دو مرد به دوستی تبدیل میشود، و رابطه آنها، در حلقه گرم همکاران آتشنشانی، که بیشباهت به یک خانواده دیگر نیست، نضج میگیرد.
جاد اپتو، تهیهکننده و کارگردان این فیلم، در داستان زندگی دیویدسون به درونمایه پرهیز از بلوغ، تم آشنای فیلمهای شاخص خود، از جمله «حامله شده» و «ابر بد»، باز میگردد و داستان را مثل آن فیلمها، با عشقی پایان میبرد که قهرمان فیلم را از اسارت در کوچههای کودکی بیرون میکشد، و وسط زندگی جدیدی در شهر بزرگ، رها میکند.
در این روزهای کرونایی که استودیوها بزرگترین فیلمها را در فضای مجازی افتتاح میکنند، فیلم «سلطان استتن آیلند» که جمعه گذشته افتتاح شد، در میان فیلمهای پرتماشاگر آمریکا، مقام سوم را به دست آورده است.
این فیلم، که از ویژگیهای آن رنگ و بوی محلیاش است، جهانی قائم به ذات را تصویر میکند که با جاهای دیگر نیویورک و دنیا، کار چندانی ندارد و حتی مناظر آن در میان فیلمهای نیویورکی، تازگی دارد.
بیشتر منتقدان «سلطان استتن آیلند» را تحسین کردهاند. هر چند این تحسین به اندازه فیلمهای موفق جاد اپتو - که کلادیا پوئیگ منتقد یواس تودی آنها را به خاطر ایجاز و هیجان، به رعد و برق در بطری تشبیه کرده - نبوده است.
«ویل گومپتز» منتقد شبکه بی بی سی، صداقت و روایت اولشخص آن را قابل تحسین میداند و «دیوید سیمز» در ماهنامه وزین آتلانتیک، عقیده دارد مصیبتی که در محور فیلم قرار دارد، ابزارهای همیشگی اپتو، مثلا زرق و برق حضور ستارگان بزرگ و شوخیهای تکخطی را از او گرفته است، اما به او کمک کرده که فیلمی در باره یک خانواده از هم پاشیده بسازد؛ خانوادهای که سرانجام یاد میگیرد چگونه اجزای پراکنده را کنار هم بگذارد.
بسیاری از منتقدانی که فیلم را تحویل نگرفتهاند، توانایی بازیگری دیویدسون را در حد نقش اول نمیدانند. منتقد ادم گراهام ترجیح میدهد که تمرکز فیلم بر شخصیت دوست دختر او «کسلی» باشد، به قول او، ملکه استاتن آیلند، که «بل پاولی» با مهارت بازی کرده است.
منتقد انتونی لین، در «نیویورکر»، عقیده دارد که فیلم بهتر است به جای تمرکز بر شخصیت پسر، در باره مشقات مادر باشد؛ شخصیتی که ماریسا تومی با نرمش، ظرافت، و عمق همیشگی به وجود آورده است. او پیت دیویدسون را برای بازی شخصیت پسر به عنوان یک نقش تکمیلی مناسبتر میداند.
جو مورگنسترن، منتقد وال استریت جورنال، مینویسد ماریسا تومی نقش مادر، پرستار بخش اورژانس بیمارستان محلی، را با نومیدیای گیرا، ایفا کرده است.
او مینویسد «سلطان استتن آیلند» از زندگی پرتلاطم ستاره فیلم، پیت دیویدسون، جهانی داستانی خلق کرده که محتوای آن، گاه میتواند خام یا تکاندهنده باشد، اما پیش از هر چیز و بعد از هر چیز، فیلمی شیرین است.
مورگنسترن مینویسد هرکس داستان درماندگی قهرمان فیلم را بشنود، میپرسد خنده قرار است کجای آن باشد؟ جادوی این فیلم در این است که خنده در همه جای آن حتی در تاثیرگذارترین صحنهها، گنجانده شده است. اسکات، شخصیت دیویدسن در فیلم، انسانی زخمخورده است، ثابتقدم در تلخاندیشی، و حتی گاه خبیث؛ اما در همه حال، به طرز شگفتانگیزی خندهدار است. او آدمی است متعهد به تنپروری و بطالت، که خودزنی را به هنر تبدیل کرده است.