لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳ ایران ۱۱:۱۹

نقش پرویز خطیبی در صحنه هنر معاصر ایران


پرویز خطیبی - زینت مودب (خطیبی) و دلکش
پرویز خطیبی - زینت مودب (خطیبی) و دلکش

اول ماه اوت مصادف است با هفدهمین سال درگذشت پرویز خطیبی، هنرمندی که کار طنزنویسی را از ١٣ سالگی با نوشتن دوبیتی هایی در نشریه فکاهی «امید» آغاز کرد، در ١٧ سالگی به مدت یک سال به عنوان جوان ترین سردبیر «توفیق» با این نشریه به همکاری پرداخت و تا آخرین روزهای حیات نیز به کارهای هنری و مطبوعاتی که دوست می داشت و به خاطر آن آفریده شده بود ادامه داد.

خطیبی که در سال ١٩٩٣ در سن ٧١ سالگی در شهر لس آنجلس به علت ایست قلبی درگذشت، روزنامه ‌نگاری فعال بود: در آغاز فعالیت های مطبوعاتی نشریات بهرام، علی بابا و حاجی بابا را منتشر کرد که به خاطر انتقادهای سیاسی بارها توقیف و سرانجام برای همیشه تعطیل شدند. نشریه «حاجی بابا» که از سال ۱۳۲۸ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با سرپرستی خطیبی منتشر می‌شد، از پرطرفدارترین نشریات فکاهی سیاسی زمان خود بود.

خطیبی از سال ۱۳۲۰ که تئاتر رونقی بی‌ سابقه پیدا کرد، با نوشتن نمایشنامه‌های گوناگون و سرودن طنزهایی که بیشتر درونمایه سیاسی داشت با تئاترهای معتبر روز از جمله تماشاخانه تهران و تئاتر فرهنگ به سرپرستی عبدالحسین نوشین همکاری کرد. نمایشنامه‌های بی شمار او، که بیشتر مایه هجو یا طنز سیاسی داشت، در تماشاخانه‌های پایتخت و شهرستان‌ها به روی صحنه رفت. او یکی از پیشروان تصنیف‌های فکاهی بود که به عنوان «میان پرده» در فاصله بین پرده‌های یک نمایش، توسط کمدینی زبردست اجرا می‌شد. او در ترانه سرایی جدی نیز دستی داشت و یکی از محبوب ترین ترانه های معاصر ایران به نام «بردی از یادم» با صدای دلکش از آثار اوست.

پرویز خطیبی که پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد، تا آخرین روزهای حیات با انتشار نوارهای سیاسی فکاهی، اجرای برنامه های طنز رادیویی، چاپ روزنامه «حاجی بابا در تبعید» و به روی صحنه آوردن نمایش های طنز سیاسی و موزیکالی چون «عروسی ایران خانم» و «حاجی مارمولک» در شهرها و ایالت های مختلف آمریکا، توانست فصل تازه ای را در تئاتر ایرانیان خارج از کشور آغاز کند و برای نخستین بار صدها تماشاگر را درطول هفته های متمادی به سوی سالن های تئاتر بکشاند. کتاب «خاطراتی از هنرمندان» که پس از مرگ خطیبی در سال ١٩٩۴ توسط انتشارات بنیاد فرهنگی پرویز خطیبی منتشر شد با خاطراتی از بیش از ٣٠٠ هنرمند، نخستین کتاب چاپ شده در زمینه خاطره نویسی هنری به شمار می رود. علی امینی نجفی، منتقد ادبی درباره این کتاب نوشته است: «کتاب خاطرات خطیبی تنها حدیث نفس یا روایت شخصی دیده‌ها و شنیده‌های نویسنده نیست، بلکه اطلاعاتی ارزنده از جامعه هنری ایران در بر دارد.»

اگر بخواهیم پرویز خطیبی و نقش او را در صحنه های گوناگون چون روزنامه نگاری – طراحی کاریکاتور – طنز سیاسی – نمایشنامه نویسی – برنامه سازی رادیو – فیلمنامه نویسی – ترانه سرایی و کارگردانی تاتر و سینما تصویر کنیم شاید بهتر باشد او را پدیده ای بخوانیم که باخودش آغاز شد و با خودش هم پایان گرفت و در این توقف کوتاه به همان اندازه بر دیگران تاثیر گذاشت که خود نیز تاثیر پذیرفت اما بیش از هر چیز دیگر، اگر این جمله «شاهرخ مسکوب» را در کتاب «سوگ سیاوش» در نظر بگیریم که می گوید «آدمی چون به کاری بپردازد که به خاطر آن آفریده شده- خدای را کامروا کرده است. کار انسان کار خداست» پس باید گفت پرویز خطیبی قبل از هر چیز کاری را انجام می داد که آن را عاشقانه دوست می داشت و به خاطر آن آفریده شده بود.

اما این عشق و علاقه فراسوی جنبه های خودبینانه و خود محورانه ای که اکثر هنرمندان اغلب به دام آن می افتند در مورد پرویز خطیبی ابعاد گسترده تری پیدا می کند. این مسئله در آثاری که او در دوران کوتاه آزادی مطبوعات در دهه ١٣٢٠ به صورت سر مقاله های طنز- کاریکاتور و پیش پرده های سیاسی خلق کرده است به خوبی مشهود است و نمایانگر تعهدی است که او نسبت به جامعه ای که در آن زندگی می کرده در خود احساس می کند.

خطیبی بعدها در مقدمه کتاب «تصنیف های فکاهی» خود می نویسد: «اگر آرزومند آینده خوبی هستیم باید در بیداری طبقات مختلف اجتماع بکوشیم چون بیداری آنها تنها کلیدی است که درهای آینده بهتری را به رویمان باز می کند.»

پرویز خطیبی در دوم اردیبهشت سال ١٣٠٢ و در دورانی که ایران در گرماگرم آزادیخواهی و مشروطه طلبی می جوشید، در بطن «حرکت طبیعی انقلاب مشروطه به سوی مدرنیته» به دنیا آمد. شیوه آشنایی او با تاتر و سینمای نوپای ایران هم در زمینه همین مسیر طبیعی یا «راهبری سنت به مدرنیته» در تهران بیش از هفتاد سال پیش اتفاق می افتد. او در قلب این حرکت، کودک خردسالی است که در خانه مسکونی خود در لاله زار زندگی مرفهی دارد. تنها پسر خانواده است که پس از شش دختر بدنیا آمده و پدرش تاجری است موفق و سرشناس و مادرش تنها دختر بازمانده از «میرزا رضا کرمانی.»

پرویز خطیبی درخانواده ای سنتی اما آزاده بزرگ می شود و از توجه خاص اعضای خانواده برخوردار است. به مدرسه سن لوئی می رود و در کوچه پس کوچه های لاله زار که قلب تپنده تهران آن روزها به شمار می رفت، از نزدیک شاهد جریان حرکت های اجتماعی زمانه خود می شود و از همان اوان کودکی پیوند تنگاتنگی بین او و مردم کوچه و بازار و آداب و سنن ایرانی که آن ها حافظش بوده اند به وجود می آید. پیوندی که بعدها در دوران عجولانه غرب زدگی ایران و تزریق یک شبه اکسیر ورود به دروازه های تمدن از طریق جشن های شاهنشاهی و هنر آوانگارد در شیراز به آن نه به چشم حفظ و حراست فرهنگ و هنر سنتی و مردمی بلکه به صورت کهنه پرستی نگاه می شود.

در بازگشت به دوران کودکی و شکل گیری پرویز خطیبی می بینیم که او در سالن گراند هتل کمی پائین تر از خانه مسکونی خود در لاله زار با تماشای نمایشنامه های معزالدیوان فکری به نمایشنامه نویسی علاقمند می شود و در یکی از سینماهای محله بیش از ۴۰ بار به تماشای فیلم «دختر لر» آقای سپنتا می رود و در ٩ سالگی سپنتا را که جمعیت کثیری از استقبال کنندگان جلوی در سینما او را محاصره کرده اند ملاقات می کند و حتی با او دست می دهد.

در همان روزها او پشت بام خانه شان را تبدیل به صحنه تاتر می کند و به تقلید از حسین خیرخواه، یکی از معروف ترین هنرپیشه های آن زمان، حسین، پسر دلاک حمام محله را در نقش «مشتی عباد» در مقابل لنگ های برافراشته حمام به بازی وامی دارد.

بعدها که خواهر زاده او و صاحب ملک معروف «مسعود نکویی» سالن تاتری را در خیابان لاله زار به معز الدیوان فکری کرایه می دهد – پرویز خطیبی هم در نقش یک شاگرد مدرسه در یکی از نمایش های او شرکت می کند.

در کلاس ششم ابتدایی اولین نمایشنامه او به نام «جوان گمراه» در جشن فارغ التحصیلی مدرسه به نمایش درمی آید و در همان روزها با بهترین دوستش مجید محسنی – و یکی از هنرپیشه های نمایش به محلی می روند که قرار بوده به دستور رضا شاه - آلمان ها سالن تاتر و اپرایی بسازند که وقتی مهمان های خارجی به تهران دعوت می شوند به رسم پایتخت های پیشرفته جهان به تاتر و اپرا بروند اما بعدها به دلایلی این بنای نیمه تمام تبدیل به یک زباله دانی بزرگ می شود. پس از شهریور بیست و خروج رضا شاه از ایران بنای نیمه ساز اپرای شهرداری را خراب می کنند و به جایش بنای بانک رهنی را می سازند. پرویز خطیبی در کتاب خاطراتی از هنرمندان در این مورد نوشته است: «پیش از آنکه بنای اپرا خراب شود – من و مجید محسنی اغلب به داخل آن می رفتیم و مجید برای من شرح می داد که صحنه در کجا قرار می گیرد و درهای ورودی و خروجی در کدام سمت خواهند بود. گاه روی بام بلند آن قدم می گذاشتیم، یک سقف مدور آهنین داشت، بالکن و لژهای مخصوص و خیلی چیزها که تا آن زمان در تئاترهای ما مرسوم نبود، و روزی که بنا را خراب کردند من و مجید ساعت ها ایستادیم و اشک ریختیم. شاید برای آرزوهای خاک شده خودمان.»

در دوران وقایع شهریور بیست و زمان اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس، پرویز خطیبی نوجوانی است ١٧ ساله که از ١٣ سالگی به عنوان یکی از جوان ترین اعضای تحریریه با نام مستعار دارکوب با فکاهی نامه توفیق همکاری دارد و در همان سن و سال یک سال به عنوان جوان ترین سردبیر این مجله به کار می پردازد. حسین توفیق به زندان مختاری می افتد و از آن به بعد بیشتر همکاران آن دوران توفیق از ترس حکومت به نوشتن درباره مسائل پیش پا افتاده اجتماعی قناعت می کنند و نشریه توفیق هرچند نقش پایگاه پرواز را برای نویسندگان جوان تر داشته اما در حرکت عرضی خود بنا بر نوشته طنزنویس قدیمی ساکن «ونکوور» – جمشید وحیدی – «در حد یک شوخی نامه دور و بر مشکلاتی نظیر زن گرفتن و کمی انگشت زدن به تخلفات اداری آن هم در سطح پائین کارمندان و کسبه باقی می ماند.»

در همین دوران مردم کم کم سیاسی می شدند و توفیق و سطح نوشته هایش عطش سیاسی پرویز خطیبی را فرو نمی نشاند. در نهایت او با انتشار روزنامه فکاهی - سیاسی «علی بابا» به عنوان پیشتازی در طنز سیاسی آن زمان راه خود را از «توفیق» برای همیشه جدا ساخت. جمشید وحیدی روزنامه نگار و کاریکاتوریست، یکی از اولین همکاران پرویز خطیبی در روزنامه سیاسی فکاهی حاجی بابا می گوید: «نوعی تجزیه و تحلیل درباره شیوه کار پرویز خطیبی در کار طنز و روزنامه نگاری می رساند که خطیبی ابتدا مانند دیگر طنزنویسان کار خود را با طنز اجتماعی آغاز کرد و زیر نام مستعار «دارکوب» در روزنامه توفیق به انتقادات اجتماعی می پرداخت، کما اینکه در نویسندگی نمایشنامه های رادیویی و پیش پرده هایی که در تئاتر تهران توسط مجید محسنی – عزت انتظامی – حمید قنبری – جمشید شیبانی و مرتضی احمدی اجرا می شد نیز از موضوعات اجتماعی روز الهام می گرفت ولی با انتشار روزنامه حاجی بابا پیشگام طنز سیاسی گردید.

کار خطیبی نسبت به کار علی اکبر دهخدا در طنز سیاسی بسیار متفاوت بود. دهخدا به اقتضا و شرایط زمان به قول معروف با پنبه سر می برید ولی خطیبی در نهایت ذوق وشایستگی به وضوح و بدون ترس و واهمه، و به همین جهت جزو روزنامه نگارانی بود که مدام مورد بی مهری دستگاه سانسورشهربانی (محرمعلی خان معروف) و فرمانداری حکومت نظامی بود و هر شماره حاجی بابا که چاپ می شد دو سه روز اول مشکلاتی را برای خطیبی از پی داشت و مقادیری هول و نگرانی. روزنامه های فکاهی از جمله توفیق تا قبل از انتشار حاجی بابا – بیشتر به انتقاد و شوخی با بقال و چقال و عطار و گرانفروش و کر و لال و شل و چلاق (که واقعا جای تاسف است) و کور و کچل می پرداختند ولی حاجی بابا به انتقاد از دولت ومجلس و سیاست پرداخت و رفت و رفت تا رسید به آن حرکت ملی بزرگ و پیدایش دوباره دکتر محمد مصدق در صحنه سیاست ایران که حاجی بابا در صف اول و دوشادوش دیگر روزنامه های سیاسی چون باختر امروز از مطرح ترین و پرفروش ترین نشریات روز بود و فراموش نمی کنم که وقتی سپهبد رزم آرا کودتا وار زمام امور کشور را در دست گرفت حاجی بابا شمشیر را از رو بست و با حربه قلم طنز و کاریکاتور با سپهبد رزم آرا تا به اصطلاح دندان مسلح در افتاد.

عزت الله انتظامی، بازیگر برجسته تئاتر و سینمای امروز ایران که برای نخستین بار با خواندن پیش پرده ای به نام «کارمند دولت» ازساخته های پرویز خطیبی به روی صحنه رفت در کتاب زندگینامه خود «آقای بازیگر» از مشکلاتی که گرفتن مجوز برای اجرای پیش پرده های سیاسی خطیبی در آن دوران وجود داشته می نویسد: «در آن زمان خانمی آمریکایی بود به نام «میس کوک» که در ابتدای ورود به ایران چند کلاس رقص دایر کرد و ما هم سر کلاس هایش رفتیم دیدیم فایده ای ندارد. همین خانم آمریکایی مسئول بررسی نمایش ها در وزارت کشور شد. من خودم می رفتم پیش او چند ورق سفید کاغذ هم می بردم و هنگام پیش پرده خواندن در مقابل او آنقدر اذیتش می کردم تا بلند شود و از اتاق بیرون برود. بعد مهرش را بر می داشتم و پای ورق های سفید می زدم که بعد می بردیم و رویشان می نوشتیم. از جمله این پیش پرده ها یکی بود به نام «قاسم کوری» که پرویز خطیبی ساخته بود و در دوره نخست وزیری قوام در تئاتر پارس خواندم. می گفت: «ز سعی دولت دگر مملکت آباد شود» و آخرش هم بود «شکر خدا مملکت گشته بهشت برین» خلاصه تمامش ظاهرا در تعریف از دولت بود اما در واقع نعل وارونه می زد. آخرش هم بر وزن «آی بری باخ» ترکی گروه کر از پشت صحنه می خواندند قاسم کوریه – قاسم کوریه من هم روی صحنه با چشم هایم بازی می کردم و چشمک می زدم .. همان موقع فهمیدند که مجوز این پیش پرده قلابی است و از وزارت کشور آمدن و بعد سپهبد احمدی آمد با عصبانیت و تهدیدمان کرد. بعد هم یک افسری هم آمد روی صحنه که سرگرد شهربانی و مامور اجرای حکم من بود و جلوی جمعیت سیلی محکمی به گوش من زد که با فریاد تماشاگران همراه شد و تئاتر را تعطیل کردند و مرا به زندان بردند.»

این دومین باری است که انتظامی از روی صحنه به زندان برده می شود، بار اول پس از خواندن پیش پرده «تهران مصور» پرویز خطیبی با این مضمون است که «من مدیر جریده تهران مصور هستم / هرطرف باده - بادش می دم ...و از این چیزها.» بعدها انتظامی با پیش پرده مصدر سرهنگ چنان شهرتی به دست می آورد که تئاتر پارس اجرای پیش پرده را هم جزو برنامه های همیشگی خود قرار می دهد. عزت الله انتظامی سال ها بعد در حاشیه کتاب «تصنیف های فکاهی» می نویسد: «عزیزم پرویز – گذشت زمان عظمت و بزرگی ترا ثابت خواهد کرد. نبوع ترا نسل آینده کشف خواهد کرد. تو آئینه زمان بودی. تو با اشعارت درون کثیف و لجنزار اجتماع را بررسی می کردی. افتخار می کنم که قطره کوچکی در این ماجرا بودم.

عزت انتظامی مهرماه ۵۱.»

XS
SM
MD
LG