از آنجا که نوروز هنگام شادی و طرب و خرمی و نوشدن طبیعت و انسان و مژده بخش آمدن بهار و روشنایی است ، بی تردید سهم مهمی در تولید الحان و نواهای گوناگون در موسیقی ایران در دوران پیش از اسلام ، و بویژه در دوران ساسانیان داشته است. چنان که در نام گذاری بسیاری از نواها و گوشه های دستگاه های موسیقی ایرانی نام نوروز به کار رفته و برخی از آن ها تا به امروز نیز باقی مانده است. ترکیب های مختلف با واژه نوروز آن گونه که در لغت نامه دهخدا گرد آمده چنین است:
نوروز بزرگ . نام نغمه ای از موسیقی. (غیاث اللغات ) (از برهان قاطع) نام نوائی است (انجمن آرا) نام لحنی است . (جهانگیری)
مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم
گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه
گاه زیر قیصران و گاه تخت اردشیر
گاه نوروز بزرگ و گه نوای بسکنه ( منوچهری)
نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیراکه بود نوبت نوروز به نوروز (منوچهری)
نوروز اصل . در موسیقی، یکی از آوازهای شش گانه قدما. این آواز با عراق ، زیرافکند، اصفهان و حسینی مناسب است . (فرهنگ فارسی معین ). به نظر می رسد که همان نوروز باشد، ظاهراً از بوسُلیک و حسینی مشتق شده است . (رساله ٔ بهجت الروح)
نوروز بیاتی . در موسیقی ، یکی از شعب بیست وچهارگانه موسیقی قدما و آن پنج نغمه است و از طرفین نغمات برای تزیین بر آن اضافه کنند، لحن آن محزون و رقت انگیز باشد و به حجازی و بوسُلیک نزدیک باشد. (فرهنگ فارسی معین)
نوروز جلالی . جشن نوروز که در زمان جلال الدین ملکشاه طبق تقویم جلالی در آغاز برج حمل تثبیت شد.
نوروز خارا. در موسیقی ، نام شعبه ای است از مقام نوا. (بهجت الروح ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (آنندراج ) نوروز خردک . (فرهنگ فارسی معین ) از پنجمین نغمه است و یک و نیم بانگ دارد. ترکیب پرده: از اولین نغمه مقام حجاز و حصار شروع شده به همایون ، نهفت ، اوج ، زابل ، گردانیه، زنگوله و عزال می رود، این فرود نوروزخارا نامیده می شود. (بهجت الروح)
همی گفتم ره نوروز خارا
به نای آهسته چون نایی خوش آهنگ . (هدایت)
نوا آمد مقام و هست مشهور
ز وی نوروز خارا دان و ماهور
ز پنجم نغمه اش نوروز خاراست
هم از شش نغمه ماهور آشکاراست . (بهجت الروح)
نوروزخاصه . نوروز بزرگ . جشنی که در دنباله ٔ نوروزعامه از ششم فروردین به بعد برپا می داشتند و در این ایام شاهان زندانیان را آزاد و مجرمان را عفو می کردند. (فرهنگ فارسی معین ).
نوروز خردک . نغمه ای است از موسیقی . (برهان قاطع) (آنندراج ) لحنی است . (جهانگیری ) نغمه ای است که در آواز راست پنجگاه و آواز همایون نواخته می شود. نوروز کوچک . نوروز خارا. (فرهنگ فارسی معین)
نوروز رهاوی . گوشه ای از شعبه ٔ روی عراق . (رساله ٔ بهجت الروح)
نوروز صبا. نغمه ای است که در همایون و راست پنجگاه نواخته می شود. (فرهنگ فارسی معین) شعبه ای است از مقام بوسُلیک ، از پنجمین نغمه است و نیم بانگ دارد. (بهجت الروح)
نوروز طبری . در سیزدهم تیرماه است .
نوروز عامه . جشن پنج روز اول فروردین ماه . مقابل نوروز خاصه .
نوروز عجم . شعبه ای است از موسیقی قدیم مناسب با حسینی که در راست پنجگاه نواخته شود. (فرهنگ فارسی معین ) شعبه ای است از مقام رهاوی ، از ششمین نغمه است و سه بانگ دارد. (بهجت الروح)
رهاوی شد مقام و شعبه او
تو نوروز عرب را و عجم گو
نوروز عرب . شعبه ای است از رهاوی. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) نغمه ای است که در همایون و راست پنجگاه نواخته می شود.(فرهنگ فارسی معین ) شعبه ای است از مقام رهاوی ، از اولین نغمه است و ۲ بانگ دارد. (بهجت الروح)
نوروز کردن . به نوروز جشن گرفتن . جشن نوروزی برپا کردن : چون ایوان مداین تمام گشت نوروز کرد و رسم جشن به جا آورد چنان که آئین ایشان بود اما کبیسه نکرد. (نوروزنامه ) و این دیه را هر پانزده روز بازار است و چون بازار آخرین سال باشد بیست روز بازار کنندو بیست ویکم روز، نوروز کنند. (تاریخ بخارا )
نوروز کشاورزان . نرشخی نویسد: و این دیهه را هر پانزده روز بازار است و چون بازار آخرین سال باشد بیست روز بازار کنند و بیست ویکم روز، نوروز کنند و آن را نوروز کشاورزان گویند و کشاورزان بخارا ازآن حساب نگاه دارند و بر آن اعتبار کنند و نوروز مغان بعد از آن به پنج روز باشد. (تاریخ بخارا )
نوروز کیقبادی . در موسیقی ، نوروز بزرگ. (فرهنگ فارسی معین )
دستان های چنگش سبزه ی بهار باشد
نوروز کیقبادی وآزادوار باشد
نوروزماه . فروردین . حمل . نوروزمه :
آمد نوروزماه با گل سوری به هم
باده سوری بگیر بر گل سوری بچم (منوچهری)
نیز رجوع به نوروزمه شود.
نوروز معتضد. روز اول خردادماه بود. (تاریخ قم). پس نوروز بنهاد [ معتضدباﷲ ] که آن را در تقاویم نیروز معتضد نویسند تا عادت نوروز و افتتاح خراج آن روز کنند. (مجمل التواریخ)
نوروز مغان. رجوع شود به نوروز کشاورزان
نوروزی . منسوب به نوروز. (ناظم الاطباء) مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز. (فرهنگ فارسی معین)
در این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی
نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی. (فرخی)
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکاراکار گیتی تازه از سر گیر باز (منوچهری)
بوی می نوروزی در بزم شه شروان
آب گل و سیب تر بربار نمود اینک (خاقانی)
بیار ای باد نوروزی نسیم باغ پیروزی
که بوی عنبرآمیزش به بوی یار ما ماند (سعدی)
درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر کرده . (گلستان)
نوروزی. عیدی و انعامی که در عید و نوروز می دهند. (ناظم الاطباء) چیزی که به عنوان عیدی در نوروز زیردستان را دهند
ابیات من بخوان خط نوروزیم نویس
انصاف ده که با حکما مرد منصفی (سوزنی)
عیدی و نوروزی از شه هیچ نستانم مگر
بارگیر خاص و ترکی درج گوهر بر میان ( سوزنی)
نه حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی (حافظ)
نوروزی- تحفه که به روز نوروز به خدمت شاه برند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هدیه ای که در ایام نوروز کهتران نزد مهتران برند.تحفه و هدیتی که به مناسبت جشن نوروز رعیت یا درباریان به خدمت بزرگان و شاهان برند:
بهترین نوروزی درگاه را
تحفه این ابیات غرا دیده ام. (خاقانی)
کآسمان پیش شه به نوروزی
در جل زر کشیده ادهم صبح. (خاقانی)
در اثنای سخن مه پری برسبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت ای شاه خوبان به نوروزی ازبرای تو کنیزکی خریده ام و پرورده ام. (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین)
نوروزی ـ مالیات یا عوارضی که به هنگام نوروز وصول می شد. (فرهنگ فارسی معین )
نوروزی ـ دراهمی است که به اسم امیر نوروز حافظی نایب دمشق سکه زده بوده اند.
نوروزی ـ جامه ای که در نوروز می پوشند. (ناظم الاطباء) کلاهی بوده است سپید که به فصل بهار به سر می نهاده اند تا حرارت کمتر کند.
سخن ز چمته و نوروزی و قبا گوید
دهان قاری از آن دایماً پر از عسلی است(نظام قاری)
فغان کاین موزه برجسته و نوروزی چمته
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را. (نظام قاری)
قبائی به ایلچی گری خواستند
به نوروزی و چمته آراستند. (نظام قاری )
ای آصف جم مرتبه ٔ کیوان قدر
مانند هلال حلقه درگوش تو بدر
بسیار خنک شده ست در شهر هرات
زنجیر من و کلاه نوروزی صدر.
و امیر اویس صدر مردی خنک بود و در شصت سالگی هفتاد روز پیشتر از حمل کلاه نوروزی بر سر نهادی و آن کلاه سفید بر سر او چون برف نمودی ... (یادداشت مؤلف از تذکرۀ دولتشاهی ص۴۶۲). قسمی لاله ٔ پایه بلوری که کاسه ٔ آن نشان های برجسته ٔ سرخ و زرین و جز آن دارد. قسمی لاله ٔ تک پایۀٔ بلورین . قسمی جار.
میر نوروزی ، شاه نوروزی ، پادشاه نوروزی ؛ شاه یا امیری که ظاهراً در جشن نوروز به نحوی صوری بر تخت نشانیده و اوامر او را موقتاً به کار می بسته اند. ولی در چه زمان این رسم معمول بوده است بر من مجهول است . (یادداشت مؤلف ) : چون در آن سواد اعظم و مجمع بنی آدم [ خوارزم ] هیچ سرور معین نبود که از نزول حادثات امور و کیفیت مصالح و مهمات جمهور با او مراجعت نمایند... خمارتکین را به اتفاق به اسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از او برساختند. (جهانگشای جوینی )
سخن در پرده می گویم چو گل از پرده بیرون آی
که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی . (حافظ)
مرغ نوروزی ؛ مرغ قهقهه . کاکی . (فرهنگ فارسی معین)