در المحاسن و الاضداد تألیف ابوعثمان جاحظ چنین آمده: «بيست و پنج روز قبل از نوروز در صحن كاخ سلطنتي، دوازده ستون از خشت خام برپا ميشد كه بر هريك از آنها يكي از حبوبات را ميكاشتند و آن ها را نميچيدند مگر با نغمهسرايي و خواندن آواز. در ششمين روز نوروز اين حبوب را ميكندند و در مجلس پراكنده مينمودند وتا شانزدهم فروردين كه مهر روز نام دارد آن را جمع نميكردند.»
جاحظ جمشید را نخستین بنیان گذار نوروز دانسته و نوشته است: «نخستین بانی نوروز کیاخسرو بن ابرویز جهان ابن ارفخشد ابن سام ابن نوح است. روزی که او پادشاه جهان شد و ممالک «ایرانشهر» یعنی سرزمین بابل را آباد نمود، آن روز را جشن گرفت و پس از او افریدون وقتی که بر ضحاک غلبه کرده و او را در سرزمین غربی اسیر کرده و به کوه دنباوند زندانی نمود، آن روز را مهرگان نامید. پس نوروز از جمشید است و مهرگان از افریدون است و تاریخ نوروز دو هزار و پنج صد سال از مهرگان پیشتر است. «جَمه» (جمشید) روزهای ماه فروردین را شش بخش نمود. پنج روز نخست را برای بزرگان و نجبای مملکت نوروز قرار داد و از ششم تا دهم، نوروزِ شخص پادشاه بود تا با مردم دیدار کرده و به آنان بخشش کند. از یازدهم تا پانزدهم برای خدمتکاران شاه و از شانزدهم تا بیستم برای نزدیکان و درباریان و از بیست و یکم تا بیست و پنجم برای لشکر و سرانجام پنج روز آخر ماه را برای باقی افراد ملت نوروز قرار داد.»
در تاریخ طبری یا همان تاریخ الامم والرسل والملوک به نوشته محمدبن جریر طبری که در قرن سوم هجری به تالیف درآمده نیز جمشید بنیان گذار نوروز است: «آنگاه [جمشید] بفرمود تا چرخى از آبگینه براى او بسازند و شیاطین را در آن جاى داد و بر آن نشست و در هوا از شهر خویش از دنباوند تا بابل به یک روز رفت و آن روز هرمز روز فروردین ماه بود و مردم از این شگفتى که دیدند نوروز گرفتند.»
ابوزید بلخی سوای تفاوت هایی در نام های جغرافیایی نظیر همین باور را نقل کرده و نوشته است: « او شیاطین را فرمان داد تا براى وى گردونهاى بسازند و بر آن نشست و هر سوى در هوا به گردش پرداخت. نخستین روزى که وى بر آن مرکب نشست روز اول فروردین ماه بود و او با روشنى فروغ خویش برون آمد و آن روز را نوروز خواند. … و خداوند فرمان داد تا وى به کوه البرز برود و کوه البرز همان کوه قاف است.»
مترجم تاریخ طبری به فارسی، ابوعلی بلعمی، در تاریخ بلعمی می نویسد:« پس [جمشید] علما گِرد کرد و ازیشان پرسید که چیست که این پادشاهی بر من باقی و پاینده دارد؟ گفتند: داد کردن و در میان خلق نیکی. پس او داد بگسترد و علما را بفرمود که روز مظالم من بنشینم، شما نزد من آیید تا هرچه درو داد باشد مرا بنمایید تا من آن کنم و نخستین روز که به مظالم بنشست روز هرمز بود از ماه فروردین، پس آن روز را نوروز نام کرد، تا اکنون سنّت گشت.»