در آرمانشهر «بخشنده» The Giver هر آنچه ممکن است میان انسانها جنگ و نفاق و اختلاف بیاندازد، به زور و با استفاده داروهای شیمایی، از جامعه حذف شده.
استفاده از دارو برای تسکین و همرنگ سازی جامعه، تا حد حذف رنگ، ممکن است تماشاگر را به یاد آرمانشهر مشابهی بسازد که در سری فیلمهای «دگرسان» Divergent تصویر شده و زورگویی حاکم برای سرکوب هر نوع اعتراض و دگرباشی و فردیت، ممکن است تماشاگر را به یاد آرمانشهری بیاندازد که در سری فیلمهای «بازیهای گرسنگی» Hunger Games تصویر شده بودند.
اما کتاب «بخشنده» از نویسنده «لوئیس لوری» قبل از آن کتابها بیرون آمد و الهامبخش نویسندگان آنها بود، هر چند فیلم «بخشنده» با استناد به موفقیت آن فیلمها، از استودیو چراغ سبز گرفت. داستان نوجوانانه «بخشنده» از نویسنده «لوئیس لوری» Lois Lowry بیست سال پیش بیرون آمد.
در همه این سری کتابها، که مورد استقبال شدید دهها میلیون نوجوان در سراسر آمریکا و کشورهای انگلیسی زبان قرار گرفته، قیام نوجوانان در محور قرار دارد، علیه نظامهای اجتماعی تمامیتطلب و سرکوبگر فردیت و ابتکار، و والدین و سالمندان، ظالم و آزمند و دغل کار تصویر میشوند.
مجموعههای موفق کتابهای مخصوص نوجوانان، با تم قیام علیه نظامهای اجتماعی تمامیت طلب، سرکوبگر و ضد فردیت و ابتکار فردی، که بعد از کتاب «بخشنده» و تحت تاثیر آن و حتی به قول بعضی، با تقلید از آن نوشته شدند، تا به حال به فیلمهای سینمایی پرخرج و پرفروش تبدیل شدهاند، مثل «هانگر گیمز» و «ِDivergent» - ولی فیلم شدن «بخشنده» ۱۸ سال عقب افتاد و حالا برای تماشاگر، کمی تکراری جلوه می کند.
وقتی خانم لوئیس لوری این کتاب را در سال ۱۹۹۳ منتشر کرد، و برنده مدال عمده «نیوبری Newbury » هم شد، هنوز کتابهای ماتریکس Matrix، و سری بازیهای گرسنگی و به خصوص کتابهای مجموعه «دگرسان» Divergent که سرمشق «بازیهای گرسنگی» هم بود، درنیامده بودند. اما آثار نویسندگان برجسته قرن بیستم، که در آثارشان درباره آرزوی تباه آرمانشهرهای تمامیت گرا هشدار داده بودند، دهها سال قبل، منتشر شده بود.
در آرمانشهرهایی که «آلدوس هاکسلی Huxley جرج اورل Orwell، ری بردبری Bradbury و جک فینی Finney (نویسنده Body Snatcher) در نیمه اول قرن بیستم نوشتند، نظام های سرکوبگر و تمامیت گرا، انسانها را با انواع وسایل پیشرفته به قید کشیدهاند تا فردیت آنها را از بین ببرند و افکارو عواطف آنها را جهت بخشند و ابتکار و خلاقیت را در آنها نابود کنند. هدف همه آنها، رسیدن به صلح و آرامش و پرهیز از اختلاف است.
کتاب «بخشنده» که در ایران هم نشر چشمه دست کم دو چاپ از ترجمه فارسی آن به قلم خانم «کیوان عبیدی آشتیانی» منتشر کرده، مخلوطی از ایدههایی است که در این آثار این نویسندگان میخوانیم.
آنچه کتاب خانم لوئیس لوری را با آثار نویسنگانی که نام بردیم متفاوت می کند، این است که برخلاف آنها، آرمانشهر، حاصل جنگی جهانی یا آخرالزمان اتمی یا برخورد سیارات سرگردان با کره زمین نیست. کتاب خانم لوری، که با نثر روان و دردسترس اش، بحث پیچیدهای را برای خوانندگان نوجوان آسان میسازد، به قول «اسکات فونداس» منتقد هفته نامه ورایتی، مصیبتی به مراتب وحشتناکتر از جنگ اتمی و برخورد سیارات با کره زمین تصورشده، که میتواند نتیجه نامیمون بهترین آرمانهای بشری باشد، آرمانهایی مثل محور گرسنگی یا حذف جنگ و پایان بخشیدن به رنج بشری.
جذابیت کتاب بخشنده این است که استعاره آن، جنگ اتمی یا بیماری ایدز یا کورههای آدمسوزی نیست.
استعاره کتاب بخشنده، قابلیت تعبیری به مراتب گسترده تر دارد، و به هر جریان فکری سازمان یافته ای قابل تعبیر است، از ادیان الهی محبوب محافظه کاران دست راستی گرفته تا نظام های تقسیم مواهب، محبوب لیبرال های رقیق القلب در جناح چپ.
بزرگسالان در این کتاب، نه تنها حقه باز و دغلکار تصویر شده بودند، بلکه میتوانستند راحت بچهها و بزرگسالها را به قتل برسانند، بدون این که خم به ابرو بیاورند. برای همین، در خیلی از مدارس جوامع آمریکایی این کتاب هم مثل آثار «جی. دی. سالینجر» در فهرست آثار ممنوع قرار داشت، که طبعا به شدت محبوبش میساخت برای طبع سرکش نوجوان. میلیونها نوجوان، خوره وار بخشنده را میخواندند و دست به دست میگرداندند.
نویسنده «لوئیس لوری» به یاد می آورد که ۲۰ سال پیش، الهامبخش او برای نگارش داستان بخشنده، تفکر سیاسی نبود. او می گوید خود را جانوری سیاسی نمیداند. لوئیس لوری میگوید منبع الهام او، پدرش بود که پیر شده بود و در آستانه مرگ قرار داشت و حافظهاش به تدریج محو میشد.
خانم لوری که دور از پدر می زیست، هر شش هفته یکبار به دیدار پدر می رفت، و باخود درد می کشید از این که شاهد محو تدریجی حافظه پدر باشد. اما نسیان پدر، برای خود بیمار، آرامبخش بود. چون اتفاقات ناراحت کننده عمر، دیگر آزارش نمی دادند. جنگ جهانی دوم، که در آن شرکت کرده بود را دیگر به خاطر نمی آورد. مرگ دختر اول که دل او را به درد آورده بود، فراموش شده بود.
خانم لوری می گوید این بود که به اهمیت حافظه پی برد و از خود پرسید چه می شد اگر می توانستیم خاطره انسان را دستکاری کنیم.
در جامعه آرمانی و محصور «بخشنده»، همه جور انگیزه عاطفی به کمک مواد شیمیائی از بین رفته، نه خاطره تلخی هست، نه تاریخ هست، نه تفاوتی بین آدمها. جامعه ای است کور رنگ، پسامارکسیستی، پساافلاطونی... جامعه ای که در آن احساسات و همه محرکها، حتی رنگها را حذف کرده اند. در این میان، تنها یک موجود، یک پیرمرد دانا وجود دارد که از خاطره، کتابخانه و تاریخ گذشته آگاهی دارد. بخشنده پیر باید اندوخته های خود را به یک جوان برگزیده منتقل کند تا جای او را به عنوان مشاور هیات حاکمه، گیرد.
نقش بخشنده، را جف بریجز بازی می کند. هنرمندی که بیست سال پیش حقوق سینمائی کتاب بخشنده را از خانم لوری خرید به امید اینکه پدرش «للوید بریجز» نقش بخشنده را بر عهده بگیرد. جف بریجز می گوید طی این مدت، متوجه شد که این کتاب چقدر بحث انگیز است و سالها در فهرست کتابهای ممنوع قرار داشت. او می گوید از این فیلمهای زاویه دار می خواهد بیشتر ببیند ولی ۱۸ سال طول کشید تا سرانجام این کتاب به پرده سینما رسید.
نویسنده لوئیس لوری می گوید بهتر است که این همه مدت برای ساختن این فیلم صبر کردند چون حالا به تعبیری، همه چیز سر جای خودش است و جف بریجز هم آنقدر سالمند شده که خودش نقش «بخشنده» را بازی کند.
قهرمان فیلم بخشنده، نوجوانی است به نام جوناس، که نقش او را در فیلم، برندن تویتس Thwaites بازی می کند. در صحنه ای از فیلم، او با دوچرخه به لبه جهان می رود تا از پیر بخشنده، خاطرات جمعی و تاریخ گذشته بشریت را تحویل بگیرد. جوناس در نخستین دیدار با بخشنده، حیرت می کند از دیدن کتابخانه، از سرخی سیب... بخشنده به او می گوید که در گذشته، جهان پر از رنگها و فرق ها بود، اما مردم این جامعه، یکرنگی و همسانی را برگزیدند، چون تفاوت ها، دشمنی، حسادت برمی انگیزد و دل انسان را از خشم پر می کند.
در فیلم، کیتی هولمز، نقش مادری را بازی می کند که فرمانبر، که نگران و عصبی است که سرکشی دخترش ممکن است برایش گران تمام شود. تجربه زندگی شخصی خانم هولمز که فشار یک فرقه مذهبی مداخله جو و سرکوبگر را طی زندگی زناشوئی با «تام کروز» تجربه کرده، به نقش او در فیلم بخشنده، یک بعد لمس پذیر می بخشد. در یکی از صحنه های فیلم، او را می بینیم که با زحمت سعی می کند دخترش فیونا را که به تازگی بچه ای به دنیا آورده، آرام کند و می گوید شاید باید مقدار داروی آرامبخش بیشتری به او تزریق کند. اما فیونا، با بازی ستاره زیبای اسرائیلی «اودیا راش» می گوید یقین دارد که چیزی را از دو دزدیده اند که نمی داند چیست، اما جوناس می داند.
خانم کیتی هولمز می گوید کتاب بخشنده کتابی گیرا و به شدت محبوب گروه کثیری از نوجوان ۱۳ تا ۱۵ ساله است، به خاطر درونمایه های کتاب و به خاطر آن حس ماجراجوئی نوجوانان. او می گوید: خوشبختانه ما در این کشور (آمریکا) آزاد هستیم و حق انتخاب داریم و می توانیم خانواده و همه چیز داشته باشیم. ولی برای حفظ آن، جنگ و درد داریم. او می گوید داستان بخشنده این دو وضع را مقابل هم می گذارد و نشان می دهد که برای آزادی، بهائی باید پرداخت.
مریل استریپ نقش رهبر معظم را بازی می کند. رهبر در صحنه ای به پیروان اش توضیح می دهد که در جوامع نوین، تزریق مواد شیمیائی کمک کرد که اغتشاش و هرج و مرج، به نظم و هماهنگی تبدیل شود.
کارگردان «بخشنده» فیلیپ نویس می گوید در کارگردانی این فیلم سعی کرده حوادث، عواطف و اندیشه های چالش آمیزی که در کتاب لوئیس لوری هست، طوری تنظیم کند که تماشاگر را به سفری پرفرازو نشیب ببرد. او می گوید می خواست فیلمی درست کند که در عین چالش آمیز بودن، سرگرم کننده هم باشد
جف بریجز در نقش بخشنده، در کتابخانه ای زندگی می کند که هیچکس به آن دسترسی ندارد و با بهره از خاطره های گذشته به پیران جامعه رهنمود می دهد. نقش بخشنده را که ۱۸ سال پیش قرار بود للوید بریجز پدر جف بریجز بازی کند.
بیشتر منتقدها به تشریح تفاوت های فیلم با کتاب پرداخته اند. تغییراتی که در کتاب داده شده، آن را به فیلمهائی که از روی کتابهای مقلد «بخشنده» ساخته شده اند، نزدیک تر کرده. خانم ان هورنادی، منتقد واشنگتن پست می نویسد دست اندر کاران به خوبی از عهده تبدیل کتاب بخشنده به فیلم برآمده اند. از نظر این منتقد، جذابیت این فیلم در این است که برخلاف فیلمهائی که از روی آثار ادبی مشابه بخشنده ساخته شده اند، در این فیلم، از رنگ و لعاب و زرق و برق و سروصدای اضافی پرهیز شده.
«فیلیپ نویس» کارگردان ۶۴ ساله استرالیائی تبار، که طی ۴۴ سال گذشته بیش از ۲۵ فیلم سینمائی تحویل داده، فیلم بخشنده را ترکیبی از چند فیلم موفق اخیرترش می داند، از فیلم سالت Salt و فیلم «خطر آشکار و حاضر» Clear & Present Danger تا فیلم حصار ضدخرگوش Rabbit-Proof Fence و آمریکائی آرام The Quiet American.
اما هواداران سرسخت کتاب ممکن است از تغییرهائی که سینما در کتاب داده، خوششان نیاید. بعضی از این تغییرها، لازم بوده، و بعضی به ناچار، اما پایان مبهم کتاب در فیلم، به حرکتی ساده مثل از بین بردن دستگاه های کنترل تبدیل شده که به نظر جان دوفور، منتقد هالیوود ریپورتر، بیشترین دستکاری در اصل است و بهانه آن هم احتمالا شبیه کردن این فیلم به فیلم هائی است که تماشاگرهای امروزی در این چند سال اخیر، به آن عادت کرده اند، به خصوص فیلم دگرسان Divergent.
منتقد هفته نامه ورایتی هم، همین نظر را دارد، و معتقد است هر چند تمام تمثیل های کتاب لوئیس لوری در این فیلم عینا بازسازی شده، ولی فیلم، کشش عرفانی کتاب را ندارد و احتمال دارد هواداران کتاب را اندکی نومید کند و دیگران را متعجب، که آن همه هیاهو برسر چه بود؟
ریچارد لاسن Lawson در ماهنامه «ونیتی فر Vanity Fair» آرزو می کرد که در این فیلم، به جای اینکه به سرعت همه چیز را فروافکند، و بگذرد، بیشتر وقت می گذاشت برای پرداختن به اسطوره شناسی خاص کتاب، و نزاع های کتاب را به سرحد طاقت نهادی آنها، می رسانید.
اما «ان هورنادی» منتقد واشینگتن پست معتقد است که «فیلیپ نویس» با غرور و اتکا به نفسی این کتاب را فیلم کرده، شایسته مقام آغازگر این کتاب، هر چند قبول دارد سودآورشدن فیلم های کتابهای تقلیدی از آن، راه فیلم شدن این اثر را هموار کرد.
با این حال، در مقایسه با خشونت بصری فیلمهائی که از روی مجموعه کتابهای «بازی های گرسنگی» Hunger Games و «دگرسان» Divergent، ساخته شد، فیلم «بخشنده» عزادارتر و آرام تر، و درونگراتر است، هر چند این فیلم هم، به وادی فلسفهبافی آسانگرا و عاطفی گری نمایشی میافتد -- خواصی که منتقد واشنگتن پست در تمام فیلمهای ژانر نوجوانها، مشترک میبیند.