جشن تولد هشتادوشش سالگی مرتضی احمدی، که به «پدرخوانده ترانه های روحوضی» معروف شده همراه با رونمایی از آلبوم تازه اش: «صدای طهرون» در تالار وحدت تهران برگزار شد. در این مراسم که به همت «مرکز موسیقی بتهوون» و «بنیاد رودکی» برگزار شده بود هنرمندان و دوستداران فراوان مرتضی احمدی شرکت کرده بودند.
مرضیه برومند در این مراسم گفت: «مرتضی احمدی تبلور فرهنگ فولکور ایران زمین است. انسانی متواضع، صادق و با فرهنگ که هیچ گاه غیر از ادب، متانت و تواضع چیز دیگری از او ندیدهایم. مرتضی احمدی جامع الهنر است و در این سن و سال هنوز به دنبال فولکلور و فرهنگ عامه ایران زمین میگردد. امیدوارم ما بتوانیم از دانستههای ایشان استفاده لازم را ببریم.»
در این مراسم هنرمندانی چون حسین پارسایی رئیس بنیاد رودکی، حسین علیزاده، جمشید مشایخی، بهزاد فراهانی، مرضیه برومند، هوشنگ گلمکانی، شهرام زرگر، شقایق فراهانی، سحر زکریا، اردشیر صالح پور، صابر ابر، هوشنگ گلمکانی و.... حضور داشتند.
جمشيد مشايخی که با تشویق حاضران روی سن حاضر شد گفت: آقای احمدی ده سال از من بزرگترند و من حکم شاگرد ایشان را دارم. مشایخی در ادامه سخنانش بعد از تعریف خاطرهای از مرتضی احمدی چند جمله از کورش کبیر با این مضمون نقل کرد «اینجا مزار مهیای من است..../ پس ای امیران آینده بدانید/ شهسواران و شهریاران میمیرند/ اما شادمانی مردمان هرگز»
مرتضی احمدی ادامه داد: من از دوازده سالگی عاشق هنر روحوضی شدم و کار ضربی خوانی را دنبال کردم. در سال ۱۳۲۸ اولین ضربی خوانی را در تئاتر فرهنگ اجرا کردم. من همیشه از اساتید و همکاران خودم خواهش میکردم که این میراث گرانبها را برای آیندگان به یادگار بگذارند. اما متاسفانه آنها این کار را نکردند و از میان ما رفتند.
وی افزود: من از سال چهل و چهار پنج سالگی تلاش کردم که به دنبال احیای تئاتر روحوضی باشم و بالاخره بعد از سالها دوندگی در سال هزاروسیصدوهشتاد توانستم اولین کتابم را با نام "کهنههای همیشه نو" منتشر کنم هم اكنون نيز جلد دوم این کتاب آماده است که امیدوارم بتوانم بازهم توسط نشر ققنوس آن را چاپ کنم. "فرهنگ برو بچههای تهرون" نام کتاب دیگر من است.
احمدی افزود: من تلاش کردهام که در ترانههایم شادی وجود داشته باشد. اگر توانسته باشم برای یک لحظه غم را از چهره مردم بیرون ببرم بزرگترین رسالت خود را انجام دادهام.
احمدی در پایان سخنانش یاد کریم چمن آرا که به موسیقی ایران خدمات شایانی کرده، را گرامی داشت. و پس از آن در میان تشویق حاضران کیک تولد 86 سالگیاش را برید.
بهزاد فراهانی نیز با اشاره به اینکه احمدی با توجه به هنری که دارد مرد بسیار خجالتی است، گفت: جای تقدیر و تشکر از شما علاقه مندان را دارد که حرمت و غیرت یک هنرمند مقتدر را قدرمیدانید. این هنرمند بزرگ در حفظ آرشیو رادیو در بعد از انقلاب سهم بسزایی داشت و با تلاش خود اجازه سوزانده شدن این آرشیو گرانبها را نداد.
این هنرمند ادامه داد: ایشان درست است که تاریخی شده اند اما به تاریخ نپیوستهاند. چقدر زیباست که مرتضی احمدی هنوز میتواند بخواند و بنویسد و نوه جوانش بهرنگ بقایی نیز توانسته استادگونه روی صحنه حاضر شود و تار بنوازد. آرزو میکنم مرتضی احمدی همیشه شاد باشد.
درپايان مراسم از سوی بنیاد رودکی گنجینهای تصویری اثر استاد نورمحمدزاده به مرتضی احمدی اهدا شد. همچنین از طرف مرکز موسیقی بتهوون نیز یک صفحه زرين به او تعلق گرفت و نماهنگی با صدای مرتضی احمدی که ضربی خوانی وی برای فیلم "حسن کچل" علی حاتمی بر روی عکسهایی از فعالیتهای گذشته او را نمایش میداد، نشان داده شد.
در معرفی کتاب: کهنه های همیشه نو: ترانه های تخت حوضی
گردآوری و تدوین: مرتضی احمدی
مرتضی احمدی در دورانی دست به گردآوری این ترانه ها زده که نه پیشکاران فرهنگی دولت به این نحله از فرهنگ شعری موسیقایی ایران توجه داشته اند، نه پژوهشگران دانشکده های ادبیات به این بخش از فرهنگ عامیانه توجه داشتند. نه شرایط آنچنان امن بوده که بتوان همه یافته ها را هویدا کرد، و در فرجام نه پاداشی در انتظار، مگر شوق پنهان مخاطبانی پراکنده که با خواندن این ترانه ها در خلوت خانه ها و میهمانی ها و به دور از دیدگان گزمه های فرهنگی به سنت دیرینه مشعوف از پرده دریهای ماجراهای ترانه ها می شوند.
ناگفته روشن است بسیار ترانه های روحوضی در این کتاب غایب است. چرایی آن روشن و مولفش بری از مسئولیت.
مرتضی احمدی در کتاب «ترانه های تخت حوضی» به گردآوری ترانه های دوران پهلوی بسنده کرده و آنچه را به گوش خود شنیده یادداشت کرده و بخشی از آن را در این کتاب آورده است. همین خود کاری است در خور ستایش و باشد تا روزگاری که پژوهشگرانی به یافتن کلیدهای رهگشا به درون تالارهای تاریک و نامتعین اسرارآمیز ترانه هایی برخیزند که طی قرون متمادی دوام آورده و به ما رسیده اند.
بخشی از ترانه های دوران قجری را کسانی همچون صادق هدایت، انجوی شیرازی و چند تن از ایرانشناسان اروپایی گردآوری و ویرایش کرده اند. اما ترانه های عامیانه یا روحوضی در ایران پدیده ای شناخته شده است. دست کم از اسلام به بعد، که روایت نویسی، در جوار مقامه نویسی، گسترش یافت، شرح کارکرد و خویشکاری فرهنگ عامیانه، بویژه ترانه های کوچه در این متون به وفور یافت می شود. از جمله تاریخ طبری بخشهایی از ترانه هایی را ثبت کرده که در نکوهش ستمگری سرداران عرب از جمله حجاج ابن یوسف ثقفی بر زبان کودکان و مردم جاری بوده است. ترانه های روحوضی اما پیشینه ای دیرتر از اسلام دارد و به دوران آیین میترایی و بسا دیرتر، به دوران آیین فراباستانی پرستش خورشید در تمدنهای بومی جنوب مرکزی ایران باز می گردد که مردم نیایشهای آهنگین را در برابر محراب خورشید برگزار می کرده اند. سپس تر همین سنت در میترایسم و پس از آن، از پی بازگشت روزآمد شده آیین روشنایی زرتشت، در آتشکده ها ادامه یافت
گوسانها یا نقالان روزگاران کهن، که به انگیزه برگزاری جشنهای ماهانه در کوی و برزن شهرها و روستاها همراه با نوای موسیقی ترانه خوانی می کرده اند، بخشی ارزشمند از فرهنگ مردم ایران بوده است. دامنه محبوبیت گوسانهای چنان بالا گرفت که می گویند پادشاهان ساسانی از سر اجبار تن به خواست ذائقه مردم می دادند. از قداست خشکه آیینهای درباری، از جمله موسیقی یک نواخت و زبان از نفس افتاده و رو به مرگش کاسته، دربار را جایگاه ترانه خوانی های مردم کوچه کرده بودند. چنانکه خسروپرویز، پادشاه ساسانی، دلقکان، خیمه شب بازان و ترانه خوانان روستایی ایرانی و هندی را ارج بسیار می گذاشته است.
سنت انتقال دردها و آلام مردم از طریق ترانه های روحوضی به حاکمان وقت امری معمول به نظر می رسیده؛ زیرا روایات بسیاری در آثاری همچون «تاریخ الرسل و الملوک» جریر طبری، «شاهنامه» فردوسی، «تاریخ سیستان» و بویژه «الاغانی» ابوالفرج اصفهانی، و هزارویکشب هست که موید تاثیر شگرف زبان بلاواسطه ترانه ها بر حاکمان وقت بوده است. اما متاسفانه از آن همه میراث فرهنگی، جز دستغاله ای ناچیز، آن هم به زبان سغدی، و بازیافته در متون مانوی تورفان (شهری در چین)، تا به امروز، چیزی مکتوب به دست ما نرسیده است. مگر آن که باور کنیم مایه و اساس بیشتر ترانه ها و شعرهای عامیانه امروزی همچون متلها و اوسانه ها از روزگاران اساطیری سینه به سینه گشته تا به ما رسیده اند.
صادق هدایت در این باره می گوید «تاکنون کمترین توجهی در گردآوری ترانه های عامیانه زبان فارسی نشده، به استثنای مختصری توسط خاورشناس مشهور ژورکووسکی و مختصری در رساله موسوم به «اوسانه» (ترانه های اخیر را مستشرق سرشناس آقای هانری ماسه در کتاب خود راجع به اعتقادات و عادات ایرانی به زبان ساده و ادبی فرانسه ترجمه کرده و برای اولین بار به دنیا معرفی نموده است... هرگاه در جمع آوری دقیق و علمی آن مسامحه شود، بیم آن می رود که آنچه هنوز باقیمانده است به زودی فراموش شده به کلی از بین برود.»
ترانه های عامیانه ایرانی را به سه گروه اساسی تقسیم کرده اند:
۱- عاشقانه ها: که بیشترینه ترانه های عامیانه را شامل می شده است. چنین پیداست که گویی بعلت التزام به رعایت اصول اخلاقی طبقه حاکمه طرح علنی رویدادهای عاشقانه و همخوابگی ها از سوی شاعران، نویسندگان و ادیبان زمانه، خوشایند زبان رسمی نبوده است.
شاید بتوان گفت همانگونه که در سنت دوران هخامنشی زنان درباری و اشرافی مقید به رعایت حجاب بودند در حاليکه بقیه زنان اجتماع برخوردار از آزادی کامل بودند، می توان نتیجه گرفت زبان کوچه نیز از قید اخلاق درباری آزاد بوده است. از این رو، بیان آشکار و صریح مسائل جنسی، آزادی همسرگزینی، اشارات، کنایات، استعارات و تشبیهات جنسی، وزن و جنس ترانه های روحوضی را شکل می داده اند. در این گروه از ترانه ها واژه ها برای بیان مقصود به سادگی و بدون واهمه بکار می آمده اند و اگر استعاره ای نیز به کار می رفته ظرافت کلام و رسایی بیان بوده است، نه واهمه از تنبیه خودکامگی اخلاق فرمایشی.
طبقه حاکمه نیاز به تجربه ای طولانی داشت تا به این حقیقت دست یابد که برای ادامه سلطه بر مردم راهی جز تشدید مقررات و خلق روشهای اخلاقی جدید و مجازات خاطیان مقررات «اخلاق خودساخته» نیست. حاکمان با تشدید سلطه خود در پیشبرد اخلاق حکومتی چنان پیش رفتند که کرتیر، موبدان موبد ساسانی، که قدرتش لرزه بر اندام پادشاهان ساسانی می انداخت، سرایندگان ترانه های «هرزه» را در برابر دیدگان مردم به دار می آویخت.
بخشی از ترانه «دیشب که بارون اومد» را به نقل از کتاب اوسانه صادق هدایت می آوریم: «دیشب که باورن اومد/ یارم لب بون اومد/ رفتم لبش ببوسم/ نازک بود و خون اومد/ خونش چکید تو باغچه/ یه دسه گل دراومد/ رفتم گلش بچینم/ پرپر شد و وراومد/ رفتم پرپر بگیرم/ کفتر شد و هوا رفت/ رفتم کفتر بگیرم/ آهو شد و صحرا رفت/ رفتم آهو بگیرم/ ماهی شد و دریا رفت.»
۲- پندوحکمت یا فلسفه عامه مردم، ریشه در باورهای اساطیری داشته است. به روزگار اساطیری مردم نیازی به آموزش باورها و آیین ها نداشته اند، زیرا خود در آن جهان می زیسته اند. آموزش باورها و آیین ها نشانه ای آشکار از رشد بی باوری و بی آیینی در مردم بوده است. هرچه به این سو می آییم، ترانه ها رنگ پند وحکمتی وارونه با آیین های رسمی می یابند. هرکنشی با واکنشی برابر مواجه است! به باور میخائیل باختین، اندیشه ورز روس، ترانه ها و متلهای پندآمیز، که سراسر کفر و بی دینی و طبیعت گرایی است، واکنش مردمانی است که جهان اسطوره ای و آیینی شان توسط حاکمان ویران شده تا گرايش به مذهب درباری همگانی شود. یکی از نمونه های مدون ترانه های پندو حکمت زبان فارسی، که به دست ما رسیده، کتاب «درخت آسوریگ» است که به زبان پهلوی تدوین و تنظیم شده، اما گفته می شود پیشینه ای دیرینه تر دارد.
۳- ریشخند: یکی از پایه های بنیادین ترانه های عامیانه «لودگی» ست که بازتابی از اعتراض به ظلم و ستم اجتماعی و بیان دردهای دوران اختناق است. آن گونه که روند تحولات ترانه های روحوضی نشان می دهد، به دوران اختناق و ستم شدید سرودن این گونه ترانه ها رواج و محبوبیت بسیار داشته است.
باختین در بررسی آثار رابله، نمایشنامه نویس فرانسوی خنده و شوخی را یکی از پایه های تعادل قوای روحی انسانی دانسته و گفته است هرگاه حکومتها جلوی خنده و شادی مردم را به بهانه های گوناگون می گیرند، حاصل آن سربرآوردن خشونت و خونریزی خواهد بود. اشاره باختین به ممنوعیت شوخی، اجرای «ترانه های لودگی» و کمدیهای سرگرم کننده از سوی دولت فرانسه و کلیسای وقت بوده است. دو دهه پس از این ممنوعیت کشتار و خونریزیهای منطقه ای گربیانگیر سراسر فرانسه شد.