دکتر مارتین لوترکینگ پنج دهه پیش برای دستیابی به برابری نژادی در ایالات های جنوبی ایالات متحده مبارزه می کرد. وضعیت این منطقه - که آمریکایی های آفریقایی تبار آن به دلیل قوانین محلی و ایالتی تبعیض آمیز از حقوق ابتدایی بشر و آزادی های خود محروم بودند - به طور قابل توجهی متفاوت بود، در این ایالت ها نژادهای سیاه و سفید از حقوقی مجزا و نابرابر برخوردار بودند.
جف درو، یکی از ساکنان بیرمینگهام می گوید «خیابان سنتر شمالی» مرز جدایی نژادی بیرمینگهام آلاباما بود. او می گوید خانه آرتور شورز (از وکلای فعال حقوق سیاهپوستان در آن سالها در آلاباما) در این خط مرزی قرار دارد که در طی سال های ۱۹۶۰ سه بار بمبگذاری شد.
جف درو نمی تواند زندگی در سال های ۱۹۶۰را فراموش کند، دورانی که جنوب آمریکا مملو از تبعیض نژادی بود. او که خود قربانی نفرت نژادی آن دوران است می گوید «من جلوی تلویزیون دراز می کشیدم و تلویزیون تماشا می کردم و لحظه ای بعد می دیدم دینامیت زیر پایم منفجر شده و من و تلویزیون از روی زمین به سمت سقف رفته پرتاب شده ایم . این اولین تجربیات من از انفجارهای دینامیت بود».
ورود خانواده درو به همه محله های سفیدپوست نشین تجربه خوشایندی نبود. پدر او که مصمم بود در این منطقه زندگی کند برای محافظت از خانواده اش در برابر نفرت نژادی دست به کار شد.
جف به دیواری اشاره می کند که توسط پدرش ساخته شد تا آنها را از گلوله ها و پرتاب دینامیت هایی محافظت کند که کوکلوکس کلان به سمت خانه شان پرتاب می کرد.
فرانکی آدامز جانسون که یکی از پیشگامان دفاع از حقوق مدنی است، در می سی سی پی بزرگ شد، شهری که مملو از نمادهای تبعیض نژادی بود.
جانسون می گوید «سفیدپوستان ممتاز بودند و از امتیازات ویژه ای برخوردار بودند اما ما سیاه پوست بودیم و از هیچ حق ویژه ای برخوردار نبودیم و در شرایطی روزگار می گذراندیم که تبعیض نژادی سفیدپوستان جایگاه و حقوقمان را به ما دیکته می کرد».
تبعیض نژادی بیرمینگهام در بین شهرهای جنوبی آمریکا معروف بود. سالن نمایش لیریک یکی از نمونه های این تبعیض ها بود. مشتری های سفیدپوست می توانستند از در جلویی وارد سالن نمایش شوند اما مشتری های سیاه پوست باید از در پشتی وارد می شدند، دری که روی آن نوشته شده بود: فقط رنگین پوستان.
بسیاری از محله ها و جوامع بخش های جنوبی آمریکا قوانینی تصویب کرده بودند که براساس آن سفیدپوست ها و سیاه پوست ها در مدارس، رستوران ها و بسیاری از اماکن عمومی دیگر جدا می شدند.
جان لوئیز، نماینده کنگره ایالات متحده در مناطق حومه آلاباما بزرگ شده و طعم میوه های تلخ نژادپرستی را چشیده است. آقای لوئیز می گوید «برای من تجربه ناخوشایندی بود، من علائم و تابلوهایی را می دیدم که روی آن ها نوشته بود مردان سفیدپوست، مردان رنگین پوست، زنان سفیدپوست، زنان رنگین پوست، اتاق انتظار سفیدپوستان، اتاق انتظار رنگین پوستان.
مارتین لوترکینگ گفته بود «می سی سی پی ایالتی است که به طور مدام در برابر هرگونه اقدامی برای ریشه کنی تبعیض نژادی مقاومت کرده است».
هولیس واتکینز که اهل می سی سی پی است، قوانین نانوشته این ایالت را به یاد می آورد: «اگر توی پیاده رو راه بروید و یک سفیدپوست را ببینید باید از پیاده رو بیرون می رفتید و تا زمانی که سفیدپوستان رد بشوند، سر خود را به حالت تعظیم پائین می آوردید. اگر چنین نمی کردید، بی احترامی تلقی می شد، و احتمال داشت مورد ضرب و شتم قرار بگیرید و حتی آن ها ممکن بود شما را بازداشت کنند».
یک مرد سفیدپوست اهل جنوب ایالات متحده در سال ۱۹۶۳ گفته بود «من با ادغام و همنشینی رنگین پوستان موافق نیستم، من هوادار جدایی نژادی هستم و تا زمان مرگ هم از اعتقاد خود دست برنمی دارم».
جرج والاس، فرماندار آلاباما در ژوئن ۱۹۶۳ از ثبت نام دو آمریکایی آفریقایی تبار در دانشگاه آلاباما ممانعت به عمل آورد. والاس زمانی از موضع خود عقب نشینی کرد که نیروهای گارد ملی و کلانترها میانجی گری کردند. او گفته بود «تبعیض نژادی، امروز، فردا و همیشه پابرجا خواهد بود».
پگی، دختر جرج والاس این خاطره بسیار دردناک را به یاد می آورد و می گوید «به طور قطع این رفتارها لکه ننگی بر چهره آلاباما به جای گذاشت و وجهه او (پدرش) را تا پایان عمرش مخدوش کرد، حتی با وجودی که احساس و نظر او بعدها نسبت به مسائل نژادی تغییر کرد».
پرزیدنت جان اف. کندی در این مورد گفته بود «ما حق داریم تا از جوامع سیاه پوست انتظار داشته باشیم تا مسئولانه عمل کنند و به قانون احترام بگذارند. اما (آمریکایی های آفریقایی تبار) نیز حق دارند (از ما) انتظار داشته باشند که قوانین منصفانه و برابر باشند و قانون اساسی کشور علیه رنگین پوستان تبعیض قائل نشود».
پس از تصویب «قانون حقوق مدنی» مصوبه سال ۱۹۶۴ نمادهای تبعیض نژادی در ایالت های جنوبی ایالات متحده به تدریج کمرنگ شدند و میلیون ها آمریکایی آفریقایی تبار از حقوق و آزادی های برابر با جمعیتی برخوردار شدند که بیشتر آن ها سفید پوست بودند.
جف درو، یکی از ساکنان بیرمینگهام می گوید «خیابان سنتر شمالی» مرز جدایی نژادی بیرمینگهام آلاباما بود. او می گوید خانه آرتور شورز (از وکلای فعال حقوق سیاهپوستان در آن سالها در آلاباما) در این خط مرزی قرار دارد که در طی سال های ۱۹۶۰ سه بار بمبگذاری شد.
جف درو نمی تواند زندگی در سال های ۱۹۶۰را فراموش کند، دورانی که جنوب آمریکا مملو از تبعیض نژادی بود. او که خود قربانی نفرت نژادی آن دوران است می گوید «من جلوی تلویزیون دراز می کشیدم و تلویزیون تماشا می کردم و لحظه ای بعد می دیدم دینامیت زیر پایم منفجر شده و من و تلویزیون از روی زمین به سمت سقف رفته پرتاب شده ایم . این اولین تجربیات من از انفجارهای دینامیت بود».
ورود خانواده درو به همه محله های سفیدپوست نشین تجربه خوشایندی نبود. پدر او که مصمم بود در این منطقه زندگی کند برای محافظت از خانواده اش در برابر نفرت نژادی دست به کار شد.
جف به دیواری اشاره می کند که توسط پدرش ساخته شد تا آنها را از گلوله ها و پرتاب دینامیت هایی محافظت کند که کوکلوکس کلان به سمت خانه شان پرتاب می کرد.
فرانکی آدامز جانسون که یکی از پیشگامان دفاع از حقوق مدنی است، در می سی سی پی بزرگ شد، شهری که مملو از نمادهای تبعیض نژادی بود.
جانسون می گوید «سفیدپوستان ممتاز بودند و از امتیازات ویژه ای برخوردار بودند اما ما سیاه پوست بودیم و از هیچ حق ویژه ای برخوردار نبودیم و در شرایطی روزگار می گذراندیم که تبعیض نژادی سفیدپوستان جایگاه و حقوقمان را به ما دیکته می کرد».
تبعیض نژادی بیرمینگهام در بین شهرهای جنوبی آمریکا معروف بود. سالن نمایش لیریک یکی از نمونه های این تبعیض ها بود. مشتری های سفیدپوست می توانستند از در جلویی وارد سالن نمایش شوند اما مشتری های سیاه پوست باید از در پشتی وارد می شدند، دری که روی آن نوشته شده بود: فقط رنگین پوستان.
بسیاری از محله ها و جوامع بخش های جنوبی آمریکا قوانینی تصویب کرده بودند که براساس آن سفیدپوست ها و سیاه پوست ها در مدارس، رستوران ها و بسیاری از اماکن عمومی دیگر جدا می شدند.
جان لوئیز، نماینده کنگره ایالات متحده در مناطق حومه آلاباما بزرگ شده و طعم میوه های تلخ نژادپرستی را چشیده است. آقای لوئیز می گوید «برای من تجربه ناخوشایندی بود، من علائم و تابلوهایی را می دیدم که روی آن ها نوشته بود مردان سفیدپوست، مردان رنگین پوست، زنان سفیدپوست، زنان رنگین پوست، اتاق انتظار سفیدپوستان، اتاق انتظار رنگین پوستان.
مارتین لوترکینگ گفته بود «می سی سی پی ایالتی است که به طور مدام در برابر هرگونه اقدامی برای ریشه کنی تبعیض نژادی مقاومت کرده است».
هولیس واتکینز که اهل می سی سی پی است، قوانین نانوشته این ایالت را به یاد می آورد: «اگر توی پیاده رو راه بروید و یک سفیدپوست را ببینید باید از پیاده رو بیرون می رفتید و تا زمانی که سفیدپوستان رد بشوند، سر خود را به حالت تعظیم پائین می آوردید. اگر چنین نمی کردید، بی احترامی تلقی می شد، و احتمال داشت مورد ضرب و شتم قرار بگیرید و حتی آن ها ممکن بود شما را بازداشت کنند».
یک مرد سفیدپوست اهل جنوب ایالات متحده در سال ۱۹۶۳ گفته بود «من با ادغام و همنشینی رنگین پوستان موافق نیستم، من هوادار جدایی نژادی هستم و تا زمان مرگ هم از اعتقاد خود دست برنمی دارم».
جرج والاس، فرماندار آلاباما در ژوئن ۱۹۶۳ از ثبت نام دو آمریکایی آفریقایی تبار در دانشگاه آلاباما ممانعت به عمل آورد. والاس زمانی از موضع خود عقب نشینی کرد که نیروهای گارد ملی و کلانترها میانجی گری کردند. او گفته بود «تبعیض نژادی، امروز، فردا و همیشه پابرجا خواهد بود».
پگی، دختر جرج والاس این خاطره بسیار دردناک را به یاد می آورد و می گوید «به طور قطع این رفتارها لکه ننگی بر چهره آلاباما به جای گذاشت و وجهه او (پدرش) را تا پایان عمرش مخدوش کرد، حتی با وجودی که احساس و نظر او بعدها نسبت به مسائل نژادی تغییر کرد».
پرزیدنت جان اف. کندی در این مورد گفته بود «ما حق داریم تا از جوامع سیاه پوست انتظار داشته باشیم تا مسئولانه عمل کنند و به قانون احترام بگذارند. اما (آمریکایی های آفریقایی تبار) نیز حق دارند (از ما) انتظار داشته باشند که قوانین منصفانه و برابر باشند و قانون اساسی کشور علیه رنگین پوستان تبعیض قائل نشود».
پس از تصویب «قانون حقوق مدنی» مصوبه سال ۱۹۶۴ نمادهای تبعیض نژادی در ایالت های جنوبی ایالات متحده به تدریج کمرنگ شدند و میلیون ها آمریکایی آفریقایی تبار از حقوق و آزادی های برابر با جمعیتی برخوردار شدند که بیشتر آن ها سفید پوست بودند.