کتاب تازه ای به نام «رویارویی ها» Encounters به قلم میلان کوندرا نویسنده اهل چک که یکی از معروف ترین کتاب های او به نام The Unbearable Lightness Of Being که در ایران به نام «بار هستی» ترجمه شده موضوع فیلمی از ساخته های «فیلیپ کافمن» با شرکت «ژولیت بینوش» و «دنیل دی لوئیس» بود که در سال ۱۹۸۸ بر روی پرده سینما آمده است.
کتاب «رویارویی ها» مجموعه ای از چند نوشتار به قلم «میلان کوندرا» است که توسط انتشارات «هارپر» منتشر شده و موضوع آن نویسندگان، آهنگسازان و هنرمندانی است که این نویسنده درطول زندگی خود با آن ها روبرو شده و یا از آن ها به صورتی الهام گرفته است. افرادی که به گفته خود نویسنده، هریک به نوعی به او چیزی آموخته اند.
میلان کوندرا که معتقد است خلاقیت بشر در حال زوال است در آغاز این کتاب می نویسد: «باید نشست و دید که بشریت تا به کجا و به چه اندازه خودش را ازشکل طبیعی خارج می سازد!» و ضمن نوشتن مقاله ای درباره پیانیست معروف «فرانسیس بیکن» این سوال را از خواننده خود پرسیده است. بیکن یکی از چندین شخصیتی است که این مجموعه تازه از آثار نوشتاری نویسنده چک به آن اختصاص داده شده است. اما این سئوال درطول کتاب چون زنجیر ظریفی مقالات مختلف را به هم متصل نگاه می دارد.
میلان کوندرا در طول کتاب «رویارویی» از خود و خواننده اش می پرسد که بشر به چه میزان و تا به کجا می تواند تحت فشارهایی که تاریخی خشونت بار و ترس آور برایش به همراه داشته زندگی کند و هنوز هم خصوصیات انسانی خود را حفظ کند؟ کوندرا به هرکجا که می نگرد این تغییر ماهیت را تشخیص می دهد. تغییر ماهیتی که از خلال آثار هنری امروز بشر به خوبی نمایان است. این نویسنده همانطور که به فرهنگ معاصر نگاه می اندازد به ما نشان می دهد که چگونه فلسفه شک و بدبینی که در ذهن او خانه کرده تبدیل به باوری مطلق می شود.
«در جهانی که هر روز در آن خلاقیت و هنرواقعی به صورتی عذاب دهنده تحلیل می رود، چه مدت زمانی باقی است تا ما برای همیشه از این مرزها رد شویم و کاملا فراموش کنیم که هنرچه درس هایی به انسان در رابطه با انسان بودن آموخته است؟ آیا اصلا متوجه این گذر از مرزها خواهیم شد؟»
مقالات گردآوری شده در کتاب تازه «رویارویی ها»، درباره آهنگسازان و هنرمندانی نوشته شده که میلان کوندرا همواره از هنر آن ها لذت برده است. در چند دهه گذشته، این نویسنده در شهر پاریس زندگی کرده است، ابتدا به عنوان یک مهاجر تبعیدی اهل چکسلواکی و در دو دهه اخیر نیز به میل خود در کشورفرانسه باقی مانده است.
«رویارویی» چون بسیاری دیگر از آثار نوشتاری میلان کوندرا، به زبان فرانسه نوشته شده است. هر چند او به شدت با این مسئله که او را یک نویسنده فرانسوی بدانند مخالف است و اصولا از هرگونه برچسبی حذردارد و او نیز چون «ورا لیندهارتوآ» می خواهد به سادگی فقط «فعلا در کشور دیگری» باشد. این جای دیگر بودن بنا برگفته خود نویسنده او را «یک قدم جلوتر از برچسب زنندگان و منتقدین ادبی نگهداشته است. حتی یک قدم جلوتر از پلیس های مخفی، مخالفین و منتقدین آکادمیک!»
در این کتاب تازه، میلان کوندرا با دیگرانی که در«جایی دیگر» قرار گرفته و جایگاه خود را تا حد امکان دست نخورده نگهداشته اند، افرادی چون «بتهوون»، «فوآنتس»، «شوننبرگ» و «آناتول فرانس» رویارو شده است و درعین حال توانسته است آن تم آشنایی را که دوستداران آثار او را به خود جذب کرده حفظ کند.
در کتاب «رویارویی»، میلان کوندرا تصاویر قوی و تکان دهنده ای را با نگاهی شاعرانه به خواننده ارائه داده است. مانند ماجرای سگ دوست داشتنی که نمی تواند هنگامی که مورد آزمایش های تجربی دردآور قرار گرفته است صدایی از خود بروز بدهد چرا که تارهای صوتی اش پیش از انجام این عمل ها برداشته شده است. با این همه فشارهای تاریخی بر گرده بشریت هرگز از این مناظر دور نیستند و طنز تلخی که چاشنی آن ها شده است نیز از نظر دور نمی ماند.
در جهانی که میلان کوندرا در کتاب تازه خود خلق کرده است، قدرت خلاقه چیزی است کم کم ناشناخته، که به دنیای پیشینیان تعلق دارد. در مقابل، سبک مغزی و حماقت چون موج عظیمی است که فرهنگ امروزی را در خود فرو کشیده است. مثلا در یکی از این مقالات، کوندرا به خواننده خود نشان می دهد که ظهور پدیده ای به نام «سینما» خیلی مهم تر از آن است که بتوان از آن برای بالا بردن سطح حماقت مردم و تهاجم به زندگی خصوصی آن ها استفاده کرد. کوندرا جهان را در حال ورود به دوران «پساهنری» می بیند: «جهانی که در آن هنر در حال مرگ است و نیاز به هنر، حساسیت ها و عشق مرده است.»
«در گذشته مردم حتی در بدترین شرایط زندگی هم هنر را از یاد نمی بردند و هنر با روح و جسمشان عجین بود اما امروزه در این فرهنگ معاصر این ابعاد فراموش شده و درنتیجه احساسات و خردمندی ما را نیز با خود برده است.»
با این همه «میلان کوندرا» می داند که این افکار به نظر زاییده نوعی نوستالژی به نظر می آید در حالی که برای یک متفکر و خالق آثار مدرنیست این گونه به سادگی حسرت گذشته را خوردن منطقی به نظر نمی آید. در عوض این نویسنده نوع تازه ای از نوستالژیا را تجربه می کند: «چیزی شبیه تاسف خوردن برای گذشته ای که هرگز از آن سیر نشده ایم.»
در مجموع کتاب «رویارویی» میلان کوندرا هم چون بسیاری از رمان های او یک بار دیگر به ما یادآور می شود که هنر، زیبایی های برانگیزنده ای به همراه دارد که نه تنها ما را به صورتی نوستالژیک به گذشته های دور می برد بلکه به ما نوید رهایی و آزادی از فضای پرهیاهو و کشنده ای که امروز هویت و موجودیت ما را در خود فرو برده است می دهد.
میلان کوندرا درسال ۱۹۲۹ میلادی در شهر پرنو در چکسلواکی به دنیا آمد و از چهارده سالگی به شعرگویی پرداخت و درهفده سالگی پس از شکست آلمان در جنگ دوم جهانی، به حزب کمونیست پیوست و کمی بعد وارد دانشکده سینمایی «پراگ» شد.
نخستین مجموعه شعر او به نام «انسان، بوستان پهناور» که خوشبینی موجود جامعه کمونیستی و ادبیات دولتی را به شدت به تمسخر گرفته است در سال ۱۹۵۳ منتشر شد. کمی بعد گزیده اشعار گیوم آپولینر و تحلیل آن ها را بچاپ رساند و هم زمان به تدریس ادبیات در دانشکده سینما پرداخت. نخستین نمایشنامه او به نام «مالکان کلیدها» دوران ترس و خشونت استیلای آلمان نازی را به تصویر کشیده است.
او بعدها به همراه بسیاری از هنرمندان و نویسندگان چک به حمایت از جنبش اصلاح طلبانه حزب کمونیست چکسلواکی پرداخت. پس از اشغال کشور توسط ارتش شوروی در اواخر دهه شصت میلادی، نام کوندرا نیز در لیست سیاه قرار گرفت و انتشار و عرضه کتاب هایش ممنوع شد. یک سال بعد از دانشکده سینما هم اخراج می شود و در این مدت خرج خودش را با نوشتن طالع بینی در نشریات آن دوران تامین می کند.
در اواسط دهه هفتاد میلادی کوندرا و همسرش «ورا» به دعوت دانشگاه «رن» به فرانسه سفر می کنند و در آنجا او کتابی به نام خنده و فراموشی را می نویسد که اعتراض مردم چکسلواکی به اتحاد شوروی را نشان می دهد. معروف ترین کتاب میلان کوندرا، سبکی تحمل ناپذیر هستی (بار هستی) است که به مشکلات یک زوج «چک» با یکدیگر و با دشواری های زندگی در چکسلواکی می پردازد.