پس از حمله تروريستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ايالات متحده عليه تروريسم جهانی اعلام جنگ کرد. حمله به عراق از آن جمله بود. اما براندازی حکومت ديکتاتوری صدام حسين پيامدهای ناخواسته ای را به دنبال داشت.
محمد احمد و صديق علی هميشه با هم دوست بودند. اين دو که يکی پس از ديگری به فاصله چند ماه بدنيا آمده اند در همسايگی يکديگر بزرگ شدند با هم به مدرسه رفتند و هر دو آرزو داشتند روزی بازيکن و ستاره فوتبال شوند.
اما ۴ سال قبل هنگامی که در خيابان مشغول بازی بودند موشکی در نزديکی آنها منفجر شد و زندگی اين دو نوجوان را دگرگون کرد. علی پای راست و احمد پای چپش را از دست داد. دوست سوم آنان کشته شد.
محمد احمد می گويد: آرزويم اين بود که بازيکن فوتبال بسيار قدرتمندی بشوم. اما بعد از انفجار موشک و از دست دادن پايم می دانم که ديگر اين کار برايم امکان پذير نيست.
اين دو بخشی از نسل کودکان عراقی هستند که براندازی صدام حسين و خشونت های داخلی پس از آن، زندگی آنان را تغيير داد.
اختلافات قومی، گروه های جنايتکار، و شورشيان ملی گرا باعث زخمی شدن هزاران کودک در حملات موشکی، بمبگذاری در خودروها و جنگ های خيابانی، شده است.
به گزارش سازمان ملل متحد ۸۰۰ هزار کودک دست کم يکی از والدين خود را از دست داده اند.
علی محمد حايل که يک سازمان غيرانتفاعی را به منظور کمک به اين کودکان تاسيس کرده است، می گويد: کودکی من در زمان جنگ ايران و عراق بود، ولی تراژدی که اين بچه ها با آن روبرو هستند بسيار بدتر است. دست کم من می توانستم در خيابان بازی کنم و انفجاری در کار نبود.
کمک های اجتماعی بسيار محدود است. دولت عراق نمی تواند برای بسياری از اين کودکان مسکن فراهم کند و آنان را جسماً و روحاٌ تحت درمان قرار دهد.
جراحی های ناشی از انفجار و تصادف های بسيار بد مجانی است اما بقيه هزينه های پزشکی به عهده شخص است.
احمد شوادی، پدر محمد، می گويد: دولت هيچ کمکی نکرد. وقتی محمد زخمی شد بايد همه داروهايش را خودم از بيرون می خريدم.
در اين دوران رنج و درد، محمد و صديق هيچگاه يکديگر را ترک نکردند. با هم درس می خوانند. شوخی می کنند، کشتی می گيرند و هر روز فوتبال بازی می کنند.
آنها می گويند که هرچه آينده برای آنان در آستين داشته باشد اين دو در کنار يکديگر خواهند ماند با پای مصنوعی و يک جفت چوب زير بغل.