ایزدان بر زمین
مقدسان: رییس جمهوری اسلامی با هاله نور مقدس نمایانده شد. همچنان که رهبر جمهوری اسلامی با اعلام ارتباط با امام زمان و نورپردازی به سبک کیم ایل سونگ رهبر پیشین کره شمالی مقدس نمایانده می شود. مزید بر آن، معجزه سخن گفتن هنگام تولد هم به ایشان نسبت داده شد، هرچند اگر چنین ادعایی بر اساس قرآن کفر محض باشد.دیدار چهره رهبر پیشین در ماه و مکالمه مستقیم ایشان با امام زمان به روایت پیشخدمت شخصی ایشان هم دلالت بر تقدس رهبر فقید دارد. اما محمدرضا شاه پهلوی هم کمر بسته ائمه معصومین بود و چهره پدر ایشان را هنگامی که سردار سپه بود نفرات دیویزیون قزاق در ماه دیده بودند. پس این دو تن هم در نوع خود نظر کرده و مقدس بودند.
چرا مقدس می شوند: هیچ وجه اشتراکی میان این مردان نیست مگر اینکه همگی حاکم ایران نیز بوده اند. نیازی از درون جامعه چنین اقتضایی دارد.
پیامدهای مقدس شدن: بدین ترتیب اول اینکه از حیطه پاسخگویی به مردم عادی آزاد می شوند و دوم، صاحب نیرویی فراتر از اتباع خود شناسانده می شوند. برق نگاه رضا شاه هر مخاطبی را وادار به گفتن حقیقت می کرد و محمدرضا شاه از کارشناسان مجری طرح های گوناگون پرسش هایی می کرد بالاتر از دانش و درک هر متخصصی. هیبت نگاه رهبر پیشین جمهوری اسلامی ضرب المثل بود و دانش رهبر کنونی در همه زمینه ها گسترده و بالاتر از همه است، از امور نظامی تا ادبیات.
کارکرد آن چگونه است: آنچه که درباره شاهان پهلوی ترویج می کردند اندازه ای داشت. زیرا نیم نگاهی به اتباع امروزی – مدرن- کشور داشتند و به هر حال دولت پهلوی از پدیده های پس از انقلاب روشنگرانه مشروطه بودند. مزید بر آن پادشاهی محمدرضا پهلوی مقارن بود با روزگار جنگ سرد و جهان از رنگی دیگر بود.
اما انقلاب اسلامی و حاکمیت برآمده از آن تاکید خود را بر توده یکسره کم سواد یا بعضا بی سواد گذاشت. هیچ نشانه ای در دست نیست که رژیم جدید کوششی برنامه ریزی شده برای ارتقای بینش توده مردم به کار گرفته باشد. به عکس، عملا در تعمیق آن اقدام کرده است. مثلا در جبهه های جنگ سخن از کلید بهشت بود و سوار سفید پوش. احتمالا به علت طولانی شدن جنگ و نیاز به توجیه نیروها. در سطح سرآمدان رزِم جدید هم این پدیده قابل را می توان شناسایی کرد. فی المثل فرمانده سپاه در زمان جنگ ضمن سخنرانی تلویزیونی، جزایر کویتی «وربه» و «بومیان» را متعلق به عراق اعلام کرد، در حالی که یکی از موضوعات اصلی مناقشه بین بعثیون و کویت همین ادعای عراق بر دو جزیره کویتی بود. یا فرمانده بعدی سپاه از ورود نیروهای ناتو به افغانستان و نگرانی امنای رژیم ایران از گسترش کار به ایران، تز خود برای مقابله را جنگ سنگر اعلام کرد. پدیده ای از نخستین جنگ جهانی. در فاصله یک صد سال گذشته، افزایش نیروی آتش جنگ افزارهای تهاجمی، جنگ سنگر را سالبه به انتفاع موضوع کرده است (منتفی کرده است).
چه نیازی در کار است: یکی از نکاتی که جامعه جهانی را نگران ثبات حکومت محمدرضا شاه و بالمآل ثبات کشور می کرد، ناتوانی روزافزون رژیم در بسیج توده های فرودست و کم سواد و بیسواد بود، از یکسو و از سوی دیگر، ناتوانی آن رژیم در ریشه کن کردن چپ نیرومند اما پنهان. ناتوانی نسبی در مجاب کردن جامعه روشنفکر نیز از کمبودهای جدی رژیم به شمار می رفت. در خصوص جذب توده ها، برخی ناظران غربی اظهار نظر می کردند که اگر شاه می توانست یک میلیون نفر جان نثار و سر سپرده زیر چتر خود گرد آورد، رژیم از خطرات احتمالی مصون می شد. مثلا نگاه کنید به بررسی تفصیلی فایننشال تایمز (پاییز ۱۹۷۸Survey-) در کل، دیدگاه جهانی از سویی او را در مهار اوضاع ناموفق می دید و از سوی دیگر تحرک وی در خارج از مرزهای کشور را هم با نگرانی و هم با بدگمانی می نگریست. مثلا نگاه کنید به «شیر و خورشید» مصاحبه «اولیویه دو وارن» از فرانسه با شاه، یا «اندیشه شهریار» مصاحبه «رستم کارانجیا» با او.
زمینه ها: افزایش بهای نفت به رغم پیامدهای مثبت، رژیم و مردم را بسیار از یک دیگر دور کرد. هر چند رونقی در زندگی بسیاری از مردم پدید آورد. برای بسیاری از مردم چنین می نمود که رژیم با پول نفت خود را از مردم بی نیاز می داند و گرایش های ایشان برای مجموعه حاکمیت علی السویه است. نوعی بیگانگی پدیدار شد. درست یا نادرست، توده ها هیچ یک از مقام های رژیم را از جنس خود نمی دیدند. دوری و غریبه دیدن به جایی رسید که مثلا یکی از بازرگانان و صاحب صنعتان بسیار موفق و دولتمند، که از همه گونه امکانات رژیم برخوردار شده بود، طبق اخبار شفاهی رایج در میان مردم، چک سفید امضایی به نجف برای آیت الله خمینی فرستاده بود. طبق همان گفته ها، آن چک با رقمی که آن زمان افسانه ای می نمود (بیست میلیون تومان) نقد شده بود. درستی یا نادرستی این خبر تحت شرایط روز کمترین اهمیتی نداشت، مهم پذیرفتن این گونه خبرها بود. بازاری های سنتی و دوری و نیز دور شدن تدریجی ایشان از رژیم خود حدیثی است جدا. به ویژه که اکنون رشد بخش صنعت از یکسو و واردات بسیاری اقلام مصرفی از سوی دولت عرصه را برایشان تنگ می کرد. ماجرای مبارزه با گرانفروشی که به جای روش های عملی کاستن از تورم به کار گرفته شد، نزد بسیاری از بازاریان به نشانه رفتن اسلحه به بازار تعبیر شد. صاحبان صنعت هم از امریه های سوسیالیستی نما همچون حکم به سهیم کردن کارگران دل ناخوش بودند. جوانان و دانشجویان هم در آرزوی دست یافتن سریع به رفاه، بلکه ثروت، و نیز در جستجوی آزادی بودند و آرمانی که بدان سر سپارند. پس از انقلاب برخی از آرزومندان ثروت به آنچه می خواستند رسیدند و تقریبا برای مدتی گمان بردند آرمانی هم یافته اند و آزادی البته ممکن نشد. به هر حال آرمان خواهی را می توان کارساز ترین عامل به شمار آورد.
آرمان ها چگونه شکل می گیرند و چطور برآورده می شوند: اینجا سخن از درستی و نادرستی آرمان ها در میان نیست! به هر حال، نیاز آرمانی، مجموعه ای است از عوامل فرهنگی، همچون اسطوره ها و باورها و وضعیت های روانی، که بعضا می تواند بر اساس تجربه واقعی باشد. اسطوره های ایرانی – تفاوتی بین اقوام این مجموعه نیست – دلالت بر ایزدان و نیمه ایزدانی دارد که حق عدالت و درستی و پیمانداری را با قدرت برتر خود در جهان بر پا می کنند. یا نیمه ایزدانی پاک سرشت، نجیب و درست کردارند که به ناروا بر ایشان ستم می شود. الگوی ایزدان بر امامان شیعه هم تسری یافت، همچنان که الگوی ایزدان قاهر و ستم دیده به ترتیب بر امام علی و امام حسین تطبیق داده شد. هر چند حرمت هر دو شخصیت نزد همه مسلمانان شناخته و پذیرفته است، درک توده ایرانی از صافی همان فراساختار ذهنی گذر می کند. حال، هر چهره سیاسی یا اجتماعی که شباهتی ولو اندک به این نمونه های ازلی داشته باشد طبعا نزد توده مقبول طبع واقع می شود، به ویژه اگر جنبه های دینی هم داشته باشد. از همین جهت رضا شاه پهلوی و آیت الله خمینی موفق بودند. یعنی در طول مدت حکومت خود با معاندی جدی روبرو نشدند. این توضیح همان پدیده ای است که به نام فرمندی یا فرهمندی از آن یاد می شود. در هر حال این پذیرش، مشروعیت می آورد. با آنکه مشروعیت به معنی مدرن آن چنین مشروعیتی تفاوت ماهوی دارد، بر جای آن مشروعیت می نشیند. سخن از ارتباط الگوهای درون ذهن جمعی، ناخودآگاه گروهی، است با واقعیت و رویدادهای جهان بیرون از ذهن. در خصوص الگوی مظلوم نکته ای بسیار اساسی را باید در نظر گرفت، که طول و مدت استبداد فراگیر، یعنی از درون خانه و خانوداه تا سطح سیاسی در جامعه، طبعا عقده حقارت یا آزار خود کم بینی ایجاد می کند. یکی از تولیدات عقده حقارت، آزار مهر طلبی است، یعنی به فرمان ناخودآگاه، فرد خود را دائما ستم دیده می بیند و می نمایاند. خویشتن را مستحق دلسوزی می پندارد. این پدیده ای تقریبا سراسری در خاورمیانه است، خود را دائما قربانی تصور کردن و نیز پسندیدن آن کسی که مظلوم می نماید.
اجرا:محمدرضا شاه پهلوی نه چون پدر بهادر بود و نه چون امام علی شیر اوژن. یعنی با الگوی ذهنی «قاهر» مطابقت نداشت. به ویژه سخنرانی آبان ماه ۱۳۵۷ ایشان و پذیرش خطاها سبب شد همه تصویر ذهنی توده از او یکسره خرد شود و از میان برود. شاید در جوامعی دیگر این گونه سخن گفتن به صداقت تعبیر می شد ولی از دیدگاه ذهنی توده ایرانی به ضعف تعبیر شد. در مقابل، آیت الله خمینی نزد توده با الگوی مظلوم مطابقت داشت، به ویژه اینکه پسر بزرگ ایشان هم در همان اوان درگذشت و توده ها باور کردند که به قتل رسیده است. هرچند پس از به قدرت رسیدن در الگوی قاهر پدیدار شد که نزد توده بسیار پسندیده آمد.
اینک که توده به عنوان یار برگزیده شد، عملا بر تشویق و تعمیق راه و رسم ایشان، اقدامات عملی دیگری هم به اجرا در آمد. مثلا سرکوب جدی طبقه متوسط و تحصیل کرده شهری از طرق مختلف از جمله سلب تقریبا همه آزادی های اجتماعی، یا از آن مهمتر، تعطیل کامل سیستم های کنترل جمعیت و تنظیم نرخ رشد آن به منظور گشودن راه برای «تولید انبوه» توده. جمعیت کشور در طول زندگی یک نسل دو برابر شد!
با همه این احوال باید دید که آیا این بنا پایدار خواهد ماند؟ یا شمعی است نهاده بر دریچه باد؟ آنتی تزها کجاست؟