روح و جسم، زن و مرد، انسان و فرشته، خیر و شر، برهنه و پوشیده، ظاهر و باطن، مذکر و مونث، سیاه و سفید، فرهنگ و طبیعت، سنت و مدرنیته، شرق و غرب، کهنه و نو، عقل و جنون، رویا و واقعیت، خواب و بیداری، ... این ها همه ساختارهای دوتایی زبانی هستند، ساخته در ذهنیت بشر که جهان را دوقطبی می کنند و این مفاهیم دوگانه را به صورت دو ضد و دو مطلق در برابر یکدیگر و در تضاد و تناقض با هم قرار می دهند. این شیوه و ساختار اندیشه خود بستری می شود برای تضادهای درونی و ضدیت های بیرونی. پس از جنگ دوم جهانی، عده ای از متفکران، بروز پدیده هایی چون فاشیسم، میلیتاریزم، امپریالیزم، تضادها و تبعیض های نژادی، مذهبی، عقیدتی، طبقاتی، قومی، جنسیتی، افراط گرایی ها و نظام های سرکوبگر امروزی را همراه با نابسامانی هایی چون از خود بیگانگی، تنهایی، بی کسی، ناامنی، ترس از آینده، خودکشی، اعتیاد، خشونت های خانگی، حرص و آز ... را در دوران مدرن و بویژه از قرن بیستم به بعد، از عوارض این دو قطبی اندیشی و مطلق گرایی می دانند و برای برقراری صلح و آشتی انسان ها در درون خود و در جوامع انسانی، شکستن این ساختارهای دوگانه مفهومی در ذهنیت بشر را لازم می دانند. هنرمندان و متفکران پسامدرن معتقدند که میان دو قطب مفهومی، در هریک از این ساخت های دوتایی زبانی، جهانی از تفاوت ها و تنوع ها وجود دارد و با جست و جوی راه های متنوع و متفاوت هنری و فرهنگی می کوشند اندیشه و ذهن انسان ها را از اسارت در قالب این دوئیت ها آزاد کنند و شیوه های تازه «نوع دگراندیشیدن» را ابداع و معرفی و متجلی کنند. میشل فوکو ، متفکر فرانسوی یکی از مبدعان و پیش آهنگان این فلسفه و تفکر است.
این اندیشه در عین نو و امروزی بودن راه به سنت های عرفانی بودایی و ایرانی و مسیحی و اسلامی می برد که راه آزادی را در رهایی از هرآنچه رنگ تعلق دارد، از تن و پیرهن و پوست و جسم و قالب های فکری، می جوید.
حکایت تن و پیرهن
آکادمی سینمایی سزار فرانسه بتازگی فیلم – شعر بسیار کوتاهی بر اساس همین اندیشه تهیه کرده است با نام «جسم و روح؛ مکاشفات ۲۰۱۲». در این فیلم ۹۰ ثانیه ای، ۳۱ هنرپیشه جوان که نامزد های احتمالی جایزه سزارند، شرکت دارند. هریک از هنرپیشگان بیت یا بخشی از شعری سروده لوران دو باتی یا، شاعر سرشناس امروز فرانسوی را می خوانند و در همان حال با حرکتی نمادین پیرهن از تن به در میکنند. انگار می گویند: تن رها کن تا نخواهی پیرهن. اما تنها از تن و پیرهن نمی گذرند. پیرهن در حرکات و گفتار آنان نمادی می شود از پوست تن که با شکافتنش بیننده را به دیدن درون جسم و روح خود دعوت می کنند. اما اگر پوست قالب و پوشاننده تن است، تن هم قالب و قفس روح است. برای رسیدن به رهایی، به راه باز، باید از این قالب های ذهنی و زبانی گذشت. بازیگران با رها شدن از جسم و روح، بیننده را به نگریستن به خود دعوت می کنند. به خودی رها از وزن و فشار روح و جسم، رها از قالب و قفس، و در برابر راهی که باز است...
فیلم - شعر با این جملات آغاز می شود:
به من نگاه کنید، به من نگاه کنید
در این دم، برهنه، رها از جسم و روح
بی هیچ فشاری جز از وجود خودم، خود را از جسم و جانم رها می کنم....
و فیلم-شعر ادامه می یابد تا در پایان به راه رهایی می رسد و با این عبارت ها پایان می یابد:
در این دم، رها از جسم و روح، بی هیچ فشاری جز از خودم... خود را از جسم و روحم رها می کنم
به من نگاه کنید، به من نگاه کنید،
راه باز است...
یک سان شدن آغاز و پایان گفتار فیلم در عین حال نمادی است بر سیر حلقوی زمان که بر خلاف سیر خطی و پیشرفت- اندیش زمان در عصر مدرنیته است. هریک از این عبارت های کوتاه میان ویرگول ها را یک هنرپیشه در حالی که پیراهنش را از تن به در می کند یا حرکتی به قصد انجام آن می کند، می خواند. همه فیلم– شعر حکایت رهایی جان و تن از خود و از جسم و از روح است، از رسیدن به بودن محض و رهایی از ضدها و اندیشه های رسوب کرده و فشارهای بر جسم و ذهن حک شده است. فیلمی یک دقیقه و نیمی که با ۳۱ هنرپیشه، مفهومی ازلی- ابدی را به نحوی فشرده و با کمک شعر و تصویر بیان می کند.
آب در خوابگه مورچگان
انتشار این فیلم با این مفهوم عرفانی و عمیق به زبان فرانسه، که هدفش معرفی امیدهای جوان سینمای فرانسه است، و می توانست از چشم و آگاهی دست کم جامعه ایرانی پنهان بماند، بناگهان به انفجاری در دنیای مجازی و عمومی ایرانیان بدل شد. زیرا یازدهمین هنرپیشه این فیلم، گلشیفته فراهانی، بازیگر ایرانی است. بخشی از شعر که گلشیفته اجرایش را بر عهده دارد این عبارت است: «من تجسم رویاهای شما هستم». اما این هم مهم نیست. مهم آن است که در حین ادای این عبارت و در حرکتی که به قصد پیرهن به در کردن نشان می دهد، نیمی از سینه خود را نیز عریان می کند. مردان بازیگر البته پیرهن از سر بیرون می کشند و دیدن سینه و بالاتنه عریان آنان مشکلی در کار نمی آورد. زنان بازیگر که جز گلشیفته همه غربی اند، اما جز سر و گردن خود را نشان نمی دهند. و تنها گلشیفته ایرانی و خاورمیانه ای و مسلمان است که تا زیر سینه نیم برهنه می شود. عکس های فیلم، که جنبه ای هنری دارند و نمی توان آن ها را از مقوله پورنو دانست، در آغاز بر سایت مجله مادام لوفیگارو، و سپس بر شبکه های مجازی فیس بوک و یوتیوب نقش بست و علاوه بر نسخه به زبان اصلی، نسخه دیگری از فیلم با تیتراژ فارسی و ترجمه ای نادرست و نافهمیده وارد دنیای مجازی شد و سیل نظرهای ایرانیان به سوی آن سرازیر شد.
عده ای دربست و بی چون و چرا کار گلشیفته را تایید کردند. (که برخی در جواب پرسیدند اگر دختر یا خواهر خود آنان چنین می کرد آیا باز چنین موضعی می گرفتند؟) عده ای سیل کلمات رکیک و خشن را بر او باریدند. در میان این دو قطب، طیف های متنوعی از عقاید و نظرگاه ها نیز وجود داشت. عده ای این اقدام را بهانه ای کردند برای تاختن به سیاست های جمهوری اسلامی و فشارهایی که بر هنرمندان وارد می آورد، گروهی دیگر این حرکت را امری شخصی دانستند و نوشتند که منتقدان و معترضان بهتر است روی اعتراض شان را به جانب حاکمان ایران بگیرند. این گروه از موارد سنگسارها واعدام های گروهی پیدا و پنهان و شکنجه ها و تجاوزهای جنسی به زندانیان و ضرب و شتم معترضان و ناامنی های خیابانی برای دختران و حتی پسران چه از سوی نیروی انتظامی و چه از سوی اراذل و اوباش، و ایجاد عقده های سرکوفته جنسی و حقارت در نوجوانان و نبودن چشم اندازی برای جوانان در ایران و گسترش اعتیاد و خودکشی و فقر و اختلاس و خطر جنگ گفتند و به زشت گویی های سران حکومتی که از «آب سرد به اونجا ریختن» و از «آن ممه را لولو بردن» و مردم را به بزغاله و الاغ تشبیه کردن در عرصه های رسمی و عمومی نمونه آوردند و از عکس ها و ویدیوهایی گفتند که از سخنان آخوندها در تلویزیون های رسمی ایران ( مانند آن که می گوید یزید از مجامعت معاویه به هنگامی که آلت او را عقرب گزیده بود، بوجود آمد)، و از محافل خصوصی آنان مانند عملیات آخوند گلستانی و سردار زارعی بر یوتیوب نقش بسته ؛ و کار گلشیفته که آزار کسی را در پی ندارد، در قیاس با آنها معصومانه دانستند.
استدلال برخی از معترضان نه به این اقدام بلکه به ناموقع بودن آن بود. آنها می گفتند در حالی که حکومت فشارهایش را بر سینمای ایران سخت تر می کند، خانه سینما را می بندد، فرج الله سلحشور از زنان هنرمند سینما با الفاظ رکیک یاد می کند و سینمای ایران را رسما فاحشه خانه می خواند، کار گلشیفته بهانه بیشتر یا دیگری به دست حکومت داده. (که شاید همین نشان می دهد که به هرحال این گروه در کنه ضمیر خود این اقدام را ناپسند می دانند و برای رد کردنش به چنین توجیهاتی توسل می جویند).
جواب علی عبدی به این گروه قابل تامل و دقت بود. گروهی دیگر این اقدام را سوء استفاده از آزادی و افراط گرایانه دانستند که نه فایده ای برای آزادی دارد ونه فرهنگ ساز است. کاری لحظه ای و گذرا و جنجال آفرین، که سروصدای آن نیز مانند حرکت ماجده علیا، دختر جوان و وبلاگ نویس مصری، بزودی خاموش می شود. و می پرسیدند که اگر گلشیفته قصد جنجال آفرینی نداشت، چرا تنها او از میان همه آن زنان بازیگر سینه برهنه کرده است. در جواب اینان گروهی بر آزادی های شخصی و مالکیت انسان بر بدن خود گفتند و البته این استدلال با استدلالی دیگر رد می شد که پس بازیگران پورنو قهرمانان آزادی اند؟ هرچند که عکس های هنری با تصاویر پورنو بسیار فاصله دارد. به هرحال هرچه بود انگار گلشیفته با یک حرکت نرمِ دست و آستین، ضربه ای گیج کننده بر ذهنیت ایرانیان از زن و مرد وارد آورد و در قالب های سربی وسخت سنت ها و هنجارها زلزله ایجاد کرد. براندازی نرم با یک تصویر و یک جمله. در ارکان جامعه مردسالار (که گاه ریشه های آن در ذهن زنان و بویژه در زنان حکومتی عمیق تر و ضخیم تر از مردان است) ولوله و زلزله در گرفت و در هنجار ناموس پرستی های سنتی غلیظ شده با حمایت های اسلامی و قانونی توفان و تندباد در گرفت و رگ های تعصب ملی و غیرت «مردانه» بیرون زد و ناموس مذهب به باد رفت. اما از مردان و زنان مردسالار و ناموس پرستان خشن و خشک اندیش و متصلب چون امثال فرج الله سلحشور و کیهان و فارس و رجا و تابناک نویسان و داریوش سجادی چه عجب وقتی حتی مادر و پدر گلشیفته، که هردو هنرمندند و آگاه از عوالم آزادی و آزادگی در هنر، ازکار دخترشان غافلگیر و حتی شرمنده شدند و در مقام تکذیب برآمدند. (و این امر به کالبد شکافی دیگری نیاز دارد که جایش در این مقوله نیست).
سایت اوج نیوز از قول مادر گلشیفته، فهیمیه رحیمیان، نوشت: «بنده که مادر او هستم به شما می گویم یقین بدانید دختر من اهل برهنگی و این مسائل نیست. وی ادامه داد: در دنیای امروز که دنیای تکنولوژی است همه چیز امکان پذیر است و مطمئن باشید این عکس فتوشاپ بوده وبه هیچ عنوان نمی تواند عکس واقعی او باشد. رحیمیان افزود: اگر من گلشیفته را بزرگ کرده ام بهتر از هرکس به این امر واقف هستم که دخترم اهل این چنین خودنمایی ها و خودفروختگی ها نیست وبه شما با قاطعیت می گویم این عکس واقعی و متعلق به دختر من نیست.»
به نوشته همین سایت، بهزاد فراهانی، پدر گلشیفته و بازیگر تئاتر وسینما و سریال های تلویزیونی بشدت کار دخترش را انکار کرد وگفت: «نمی دانم کسانی که مدتی است در پی دامن زدن به این موضوع هستند اصلا از خود سوال کرده اند که چرا دختر من باید دست به چنین کاری بزند؟ یک آدم مریض عکسی را در داخل اینترنت قرار داده است وجملاتی را در زیر آن نوشته وفکر کرده است مردم هم به راحتی آن را پذیرفته اند. حقیقت این است که گلشیفته در هیچ شبکه اجتماعی عضویت ندارد، پس نمی تواند چنین حرفهایی را زده باشد. وی افزود: من پدر گلشیفته فراهانی اعلام می کنم این عکس هرگز متعلق به دختر من نیست و این عمل زشت یک فتوشاپ است. دخترم اهل این مسائل وبازی ها نیست.» البته این سایت ننوشته است که فهیمه و بهزاد فراهانی این حرف ها را به کدام خبرنگار یا آژانس خبری گفته اند.
قضاوت تهمینه میلانی، کارگردانی که به مسائل زنان توجه دارد بر اساس بی قضاوتی بود. او گفت: «بنده با شناختی که از او دارم، گلشیفته را دختری پخته وعاقل می دانم و به عقیده من هر انسانی مسئول سرنوشت وکار خودش است . گلشیفته هم انسان است و مسئول وظیفه وآینده خودش است ولی ای کاش جامعه رفتار مهربانتری با گلشیفته داشت. وی ادامه داد: من قاضی نیستم که درباره کارهای انجام گرفته درباره دیگران قضاوت و یا حکم دهم ، من درباره حال وآینده هیچ کس نظر نمی دهم چون بر این باورم که هر کس مسئول کار خودش است.»
عده ای هم با دلایلی مبتنی بر حدس و گمان ثابت می کنند که کار، کارِ فتوشاپ بوده نه گلشیفته و می کوشند با این استدلال ها خاطر بهزاد فراهانی را تسلی دهند.
و چنین شد که سرنوشت یک فیلم کوتاه هنرمندانه با شعری عمیق، وقتی به جامعه ایرانی و خاورمیانه ای راه یافت به بحث برهنه یا پوشیده، و نجیب یا فاحشه، یعنی درست به ضد پیام فیلم، که رهایی از دو اندیشی و دوبینی و قالب های ذهنیتی است تبدیل شد و مشت اعماق ذهن و وجدان جامعه ایرانی را باز کرد و آن را آیینه وار در برابرشان نهاد. شاید هم فیلم که نامش امیدهای ۲۰۱۲ یا مکاشفات ۲۰۱۲ است*( نگاه کنید به پانویس) - نامی که از آخرین کتاب عهد جدید کتاب مقدس برگرفته- در رسالت خود موفق بوده. زیرا از قالب های رسوب کرده و پنهان روح جامعه امروز ایران کشف حجاب و کشف محجوب می کند.
تولدی دیگر یا عصیانی علیه اسارت
آیا این اقدام گلشیفته در جسارت و پرده دری با شعرهای فروغ فرخزاد در زمان خودش قابل قیاس است؟ و آیا می تواند نظیر آن تاثیر را بر جامعه ایران و بر فرهنگ جنسیتی مردم ایران بگذارد؟ فراموش نکنیم که فروغ تا پیش از تولدی دیگر و به خاطر برخی از شعرهایش درکتاب های اسیر و دیوار و عصیان نه فقط از روشنفکران جامعه که از پدر و شوهرش نیز بی مهری ها و آزارها و تهمت و دشنام بسیار دید و شنید، اما به حرکت خود جسورانه ادامه داد تا به راه های تازه تر و به تولدی دیگر دست یافت. چرا که راه باز است. آیا این حرکت گلشیفته از مقوله همان جسارت است برای شکستن تصویر و بت خویشتن تا به تولدی دیگر برسد؟
احتمالا گلشیفته پس از این اقدام دیگر آن گلشیفته پیشین ، با آن تصویری که ایرانیان از این دختر «خوب و نجیب» در چشم و ذهن خود قالب گرفته بودند، نخواهد بود. تصویر دختری معصوم و عزیز پدر و مادر و قربانی زور و ظلم حکومت جمهوری اسلامی ، حکومتی که فرزندی دلبند و «طفلی معصوم» را از آغوش گرم خانواده و مردمش دور کرده و به زمهریر بی رحم غربت پرتاب کرده است. شاید خواست و انتخاب گلشیفته هم همین بوده است. خواست رهایی از نقش ها و تصویرهایی که جامعه و خانواده بر او قالب گرفته و از او انتظار دارد. شاید گلشیفته دیگر نمی خواهد دختر خوب و نجیب محدود و محصور در قالب خانواده و کشور و مذهب و سنت باشد. می خواهد خودش باشد و اهل جهان باشد. می خواهد پیام فیلم را که می گوید: «راه باز است» بازی نه، که زندگی کند.
حرکتی خصوصی یا اقدامی عمومی
حرکت گلشیفته، چه خوب و چه بد، چه ساختارشکن و رادیکال، یا گذرا و جنجالی، در نفس خود زیانی برای کسی ندارد. در اساس از مقوله و مصداق بیت حافظ است که: به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست، زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس. اما آیا براستی چنین است؟ شک نیست که هرکس مالک تن و جان و روح خویش است و هرچه با آن کند، امری شخصی و خصوصی است و تا زمانی که مایه آزار کس نباشد، نباید به کشیدن زحمت و مزاحمت از مردم نادان بینجامد. اما حد عرصه خصوصی و عمومی کجاست؟ هنوز خودکشی نزد همه، از بی دین و دین دار، مذموم و ناپسند است. در آزادترین کشورهای غربی هنوز کسی نمی تواند برهنه به عرصه های عمومی برود و گرنه سروکارش یا با پلیس است یا با آسایشگاه روانی. برای کسانی که می خواهند عریان به عرصه عمومی بروند مکان های خاصی منظور شده که لخت ها نباید پا از مرز های آن فراتر بگذارند. در دنیای امروز، عرصه مجازی نیز به عرصه عمومی افزوده شده که سرعت و دامنه و وسعت انتشار خبر در آن از همه رسانه های سمعی و بصری پیشی گرفته است. در چنین جهانی اگرچه عکس گرفتن از بدن خویش امری خصوصی است، اما آیا بردن آن به قلمرو مجازی هم امری خصوصی شمرده می شود یا اقدامی عمومی است؟ و اگر عمومی است چه مسئولیت هایی درپی دارد؟
جنسیتی شدن آزادی
مهم ترین ویژگی مردسالاری و فرهنگ و تاریخ مذکر ، تملک مرد بر موجودیت زن است. در این ذهنیت و سنت ریشه دار فرهنگی، مرد، از رئیس قبیله و شیخ طائفه تا پدر و شوهر و حتی برادر و پسر، مالک تن و جان و هستی زن ( مادر و همسر و خواهر و دختر و حتی خاله و عمه و دختران آنها) شمرده می شود. همه این زنان، در زبان فارسی امروز، با یک کلمه کلی «ناموس» معرفی می شوند. ناموس که معمولا بر زنان اطلاق می شود، در برابر «غیرت» یا همان تملک مردانه است که معنی خود را به دست می آورد. و همین است که در فرهنگ های سنتی و سنت های دینی و قبیله ای، زنان به مثابه مایملک مردان باید از مردان غریبه و نامحرم رو بپوشند تا ناموس مردان خود را از دست درازی نامحرمان مصون بدارند. درست است که گلشیفته جزو محارم و «ناموس» مردان و زنانی که بر او تاخته اند نیست، اما ایرانی که هست. مسلمان هم که هست. و همین یعنی معترضان هنوز فرهنگ قبیله ای و حرمسرایی را در وجدان خود حمل می کنند. و همین است که از نظر آنان این همه زنان غربی و غیرمسلمان که برهنه در رسانه های مجازی و واقعی ظاهر می شوند، هیچ مشکلی پیش نمی آورند، اما وای به وقتی که دختری مسلمان یا ایرانی چنین کند. جالب آن که همین امر ریشه سوالی است که عده زیادی از منتقدان گلشیفته در دنیای مجازی طرح کرده اند: چرا تمامی زنان بازیگر فیلم، که غربی و غیرمسلمان اند، نه، و فقط گلشیفته ایرانی و مسلمان؟
شاید از همین روست که زنان انقلابی در تاریخ ما وقتی خواسته اند با این وضعیت شیء و مملوک وار مبارزه کنند و از جامعه بخواهند به شخصیت و خصایل انسانی آنان «نگاه کنند» نه به جنسیت شان ، از راهِ شکستن قیدهای پوششی و تکان دادن ساختارهای غیرتی و جنسیتی وارد شده اند. از طاهره قره العین تا قمر و فروغ، که اکنون گلشیفته نیز شاید در کنار آنان قرار گیرد. اگرچه «راه» برای این زنان سنت و ساختار شکن یکی ست اما «رفتار» های آنان به اقتضای زمان ومکان و شخصیت شان متفاوت و متنوع است. و با این حال در یک نکته اصلی مشترک اند. همه این زنان به رغم فشار و سرکوب جامعه مذکر توانسته اند خود را در کار و هنرشان به بالاترین حد و سطح ممکن برسانند و سرآمد مردان شوند. قره العین، بانویی ست که درفضل و علم و ادب و سخنوری و خطابه سرآمد رجال دوران خود است. قمر در آواز و موسیقی ایرانی بی همتاست. فروغ همچنان خورشید شعر امروز ایران است. و گلشیفته در عالم بازیگری چهره ای ست بین المللی و شناخته و برنده جوایز جهانی سینمایی و ایستاده بر پله ای بسی بالاتر از مردان بازیگرسینمای ایران. قره العین در جمع مردان با سربرهنه ظاهر می شود، قمر در کنسرت گراندهتل برای اولین بار با مو و رو و لباس باز و آرایش فرنگی در میان مردان و زنان تماشاگر بر صحنه می رود، فروغ در عالم مطبوعات و کتاب درشعرهایش از تجربه های تنش می گوید و رگ غیرت جامعه مردسالار روشنفکری ایران را، به رغم همه ادعاهایش، می جنباند، و گلشیفته ی بازیگر، با برهنه کردن گوشه ای از بالاتنه اش در خوابگه مورچگان آب می ریزد و عالمی را به هم می انگیزد. مصداق شعری می شود که بیتی از آن را بازی کرده است:
نگاهم کنید، نگاهم کنید
در این دم، برهنه، رها از جسم و روح
بی هیچ فشاری جز وزن وجود خودم، خود را از جسم و جانم رها می کنم
هنوز باکره ام، و خود را تسلیم می کنم.
به ورطه پریشانی درمی آیم، در برابر همه دیوانگان، متعهد می شوم
هنرم بازیگری خواهد بود
غافل از خویشتن....دی ان اِ ام را برای همیشه منتشر می کنم
به رقص پا می گذارم
چشمانتان را به سوی من بگردانید
پوستم را به شما می دهم
تجسم رویاهایتان می شوم
پابرهنه بر آتش، راه های ناشناس را می پیمایم
با حنجره بریده، واژه های لطیف را ...چون میوه بر زبانم ....به رعشه می آورم
خون آلود، ستوده، معشوق ، اوج گرفته، سرشار، نواخته،
با اشک ها و خنده هایم نفستان را بند می آورم.
به اشراق و نور می رسم...پرده نمایشتان را می درم
می خواهم مست کنم... با فریاد، با نور، با جمعیت
ناپذیرفتنی هایتان، ناممکن هایتان، سراسر سیمایم را می پوشاند
بگذار سرما، ترس، تردید، ساعات تزلزل سربرسد
بر فریاد «تهی» فروشان کر خواهم شد
ایمان می آورم.
برهنه تا استخوان،
غوطه ور می شوم
در این دم، رها از جسم و روح، بی هیچ فشاری جز وزن خودم... خود را از جسم و روحم رها می کنم
نگاهم کنید، نگاهم کنید...
راه باز است...
هرکسی از ظن خود ...
در این میان باید نظر گلشیفته را هم دانست. این که چرا تنها او برهنگی را در فیلم، برخلاف دیگر بازیگران زن، از حد سر و گردن گذرانده، و این که آیا این عکس ها فتوشاپ است یا واقعی، و اگر واقعی است آیا انتظار چنان واکنشی از پدر و مادر خود داشته و آیا در این اقدام به افکار عمومی مردم هم وطنش وبه موقعیت سینما در ایران هم می اندیشیده یا نه؟ این ها همه پرسش هایی هستند در جست و جوی پاسخ. پاسخگوی آن ها نیز کسی جز خود گلشیفته نیست. تا اینجا تنها این را می دانیم که گلشیفته در مصاحبه با روزنامه دیلی تلگراف از فتو شاپ بودن عکس ها چیزی نگفته. برعکس گفته است که پس از انتشار عکس ها در فیس بوک و سایت مادام لو فیگارو، یک مقام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با او تماس گرفته و به او گفته که دیگر جایش در ایران نیست. گلشیفته همچنین می گوید این مقام گفته است ایران به هنرمند و بازیگر نیاز ندارد. و گلشیفته خدمات هنری خود را به جاهای دیگر عرضه کند.
تصاویر گلشیفته اندکی بعد از انتشار از صفحه ای که به نام او در فیسبوک موجود است و از سایت مادام لو فیگارو حذف شد. علت این حذف را هم باید از خود او پرسید.
_____________________________________________________________
*مکاشفات ۲۰۱۲ طرحی ست که می خواهد نسل جدید بازیگران زن و مرد و استعدادهای جوان را که شاید برندگان آینده جوایز سزار بهترین امیدهای بازیگری فرانسه باشند، معرفی کند.
در این طرح ۳۱ بازیگر زن و مرد جوان زیر نظر هنرمندی مشهور و خلاق هنر خود را عرضه می کنند
ژان- باتیست موندینو، عکاس و کارگردان وهنرمند چند وجهی فرانسوی سبک ویژه و بدیع خود را در اختیار این پروژه گذاشته و آن را در کلیپ ویدیویی ۹۰ ثانیه ای بر اساس شعری از لوران لو باتی یا، شاعر فرانسوی، کارگردانی کرده است. این ویدیو در ۴۰۰ سالن سینما به نمایش در می آید. علاوه بر آن مجموعه عکسهایی نیز از این بازیگران در ۴۰۰ نسخه تهیه شده است. در بزرگداشت امیدهای ۲۰۱۲ ، ضیافت شامی به افتخار این هنرمندان با حضور بازیگران برجسته نسل های پیش تر در هتل لو موریس برگزار خواهد شد.