یادداشتی در روزنامه ایندپندنت از رویا حکاکیان، شاعر و نویسنده ایرانی آمریکایی
عباس امیرانتظام با وجود تحمل شکنجه و سلول انفرادی در زندان های جمهوری اسلامی طی بیش از ۲۷ سال، پیشنهاد آزادی بدون برخورداری از فرصت اعاده حیثیت از خود را نپذیرفت.
عباس امیرانتظام تجسم توامان تراژدی هایی است که کشورش متحمل شده و مقاومتی که در برابر آن ها نشان داده است. او را ماندلای ایران توصیف می کنند؛ زیرا ۲۷ سال زندان را تحمل کرد ولی آزادی مشروط را نپذیرفت.
او از جوان ترین چهره های «جبهه ملی» در دوره محمد مصدق بود. امیرانتظام در دهه شصت میلادی در دوره تحصیل مهندسی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به مخالفان حکومت محمدرضا شاه پهلوی پیوست.
در دهه هفتاد به دعوت مهدی بازرگان، اولین نخست وزیر پس از انقلاب ۵۷، به ایران بازگشت. آن دو با هم به کسب و کار و همزمان فعالیت سیاسی می پرداختند.
بازرگان مسولیت سخنگویی دولت موقت اش را برعهده امیرانتظام گذاشت. اما ائتلاف میهن پرستان تحصیلکرده خارج که در رویای یک ایران دموکراتیک بودند با شیعیان افراطی که آرزوی یک حکومت مذهبی را داشتند، زیاد دوامی پیدا نکرد.
اولین برخورد امیرانتظام با روحانیون در مخالفت اش با ایده «ولی فقیه» در قانون اساسی جدید ایران بود.
در ژوییه ۱۹۷۹، مناقشات سیاسی چنان بالا گرفت که بازرگان طی تصمیمی امیرانتظام را از سخنگوی کنار گذاشت و به عنوان سفیر ایران در سوئد به استکهلم اعزام کرد.
امیرانتظام در ماه دسامبر طی نامه ای رسمی برای یک موضوع محرمانه دولتی به ایران فراخوانده شد. عده ای او را از بازگشت برحذر داشتند. اما او که به دموکراسی باور داشت، گوش نکرد و برگشت.
به محض ورود به تهران او را دستگیر و به جاسوسی برای ایالات متحده متهم کردند. این نخستین باری نبود که یک انقلاب فرزندان اش را می خورد. تفاوت در این بود که این انقلاب پس از بیش از دو دهه زندان و بعد حصر خانگی نتوانست او را در هم بشکند.
تصویر معروفی از او در دست است که در آن پایش به تخت بیمارستان زنجیر شده است.
تردیدی نیست که ایران، مهد یکی از بزرگترین تمدن های جهان، روزی خود را از یوغ حکومت مذهبی رها کرده و امیدهای جوانانش برای آینده ای بهتر را تحقق خواهد بخشید. در آن ایران، داستان عباس امیرانتظام، میهن پرستی، شهامت، خدمت و تسلیم نشدن اش در برابر ظلم در مدارس به کودکان به عنوان الگوی شهروندی و فداکاری درس داده خواهد شد.