نام «حامد اسماعیلیون»، نویسنده و دندانپزشک مقیم کانادا که همسرش «پریسا اقبالیان» و دختر ۹ سالهاش «ریرا» را در فاجعه سرنگون کردن پرواز ۷۵۲ هواپیمایی اوکراین با شلیک دو موشک از پدافند هوایی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی از دست داد، بیش از دیگر بازماندگان برجسته شده است.
او این روزها با شلیک واژهها، بی عدالتیها را یادآوری می کند.
حامد اسماعیلیون در یکی از پستهای ماه دسامبر (پیش از سرنگونی هواپیما) به اعتراضات سال هشتاد و هشت اشاره می کند و می گوید: «فیسبوک را که باز میکنم به سردخانهی مهیب و بزرگی وارد میشوم و درِ هر کشویی را که میگشایم چشمانِ درخشانِ یک مرد یا زن جوان با زخم گلولهای از برابرم میگذرد، سردخانهای تاریک، سرد با سقفی بلند و کشوهایی بیانتها که از جوانمرگی سخن میگویند. "چه کسی قصهی این آدمها را خواهد گفت؟»
حالا، خودش راوی قصه پرواز ۷۵۲ شده است.
نوشتههای حامد اسماعیلیون در فیس بوک و اینستاگرام، هر کدام زاویه ای متفاوت از این فاجعه را در ذهن مخاطب پررنگ می کند.
فراموش نمی کنیم
«لاکربی ایران؟ آشویتس ایران؟ یا چرنوبیل ایران؟ این پرونده را هر چه نام بگذارید PS752 نام دارد و قرار نیست به فراموشی برود.»
حامد اسماعیلیون پس از بازگشت از ایران و بازگرداندن بقایای پیکر همسر و دخترش به کانادا با لحنی صریحتر نوشت.
در یکی از پستهایش برای همسرش پریسا نوشت: «نگذاشتم عمامه به سرهای فرصتطلب و ژنرالهای جانی با دک و پزِ قرون وسطاییشان بر پیکرت نماز بخوانند. نگذاشتم آن پرچم را بر تابوت شما دراز کنند نگذاشتم پلاکاردی بزنند نگذاشتم به حریم شما وارد شوند نگذاشتم در آن گورهای بینام و نشان که برایت در نظر گرفتهاند در قطعهی شهدا تو را و ریرا را دفن کنند سنگ قبر شهید بر مزارت بنشانند و روزی هم در آینده آن سنگ قبر را بشکنند.»
او در یکی از پستهای اخیرش، خطاب به شهاب حسینی، بازیگری که با تحریم جشنواره فیلم فجر مخالف کرده و از لس آنجلس برای شرکت در جشنواره به تهران رفته بود، نوشت: «شهاب حسینی! لازم است تذکر بدهم که بهتر است بعد از راه رفتن بر فرش قرمز و لذت بردن از اکران فیلمت در جشنواره اسمی از آن ۱۷۶ بیپناهِ بیگناه نبری. من نمایندهی همه نیستم ولی دستکم دوست ندارم اسم دو عزیز من در میان آدمهایی باشد که تو غصهشان را میخوری. نانَت را در خونِ ما نزن رفیق! ما خودمان راه سوگواری را بلدیم.»
این واکنش او، بازتاب گسترده ای در فضای مجازی و رسانهها داشت.
انفجار واژهها در سوگ و خشم پرواز ۷۵۲
حامد اسماعیلیون، نوشتن را با وبلاگی به نام «گمشده در بزرگراه» آغاز کرد. نخستین کتابش در سال ۱۳۸۵ به دست ناشر سپرده شد. سرنوشت کتاب، شبیه سرنوشت بسیاری دیگر از آثاری بود که به مذاق وزارت ارشاد خوش نمی آید. دو سال پس از آن، پس از اصلاحیههای فراوان زیر چاپ رفت.
کتاب دوم آقای اسماعیلیون هم طعم توقیف را چشید و کتاب سوم او نیز با حذف یک سوم داستانها منتشر شد؛ داستانهایی که از دید نویسنده بهترین قصههای کتاب بودند.
حامد اسماعیلیون به قول خودش «بی آنکه دادگاهی در میان باشد و بی آنکه بداند جرم چیست» رفته رفته «ممنوع القلم» شد.
آقای اسماعیلیون سرانجام کتاب «توکای آبی» خود را پس از سالها بلاتکلیفی در ایران با همکاری نشر مهری لندن منتشر کرد؛ قصه یک روزنامه نگار ایرانی که ناگریز تن به پناهندگی می دهد.
او در یکی از پستهای قدیمی اش در فیسبوک نوشته هیچ یک از اینها نتوانسته مانع نوشتن او شود. اومی نویسد: «همچنان کتاب سفارش میدهم، همچنان میخوانم با شاهدان حرف میزنم همچنان با ماژیکی نارنجی که از ریرا قرض گرفتهام بر کتابها حاشیه مینویسم و ادامه میدهم. ضمن اینکه پشت دستم را داغ کردهام دوباره کتابی به ارشاد بسپرم. دیگر نمیخواهم تحقیر شوم.»
حامد اسماعیلیون امروز هم به نوشتن ادامه میدهد تا آن چه برای از دسترفتگان پرواز ۷۵۲ اتفاق افتاد از خاطر نرود.
او حالا می گوید: «من به طور واضح و روشنی "نویسندهی نانجیبی" هستم و در اینجا "جان شیرینِ" زن و فرزندم از دست رفته است و با بلایی که بر سر همسر و فرزندم آوردهاند فرصت را مغتنم میشمرم و در همین صفحه پیشاپیش از خیلی از کلمات تر و تمیز، از نجابت، از خوشرویی، از ادب، از نزاکت و از لطافت اعلام برائت میکنم.»
حامد اسماعیلیون می گوید واژههای معمولی که یادآور روزمرگیهای از دسترفته در کنار همسر و فرزندش است، روحش را «آرام می خراشند» ولی او خیلی پیشتر از این فاجعه گفته بود «درباره حق نمی شود مذاکره کرد وقتی گوش شنوایی نیست.»
و حالا عزمش را جزم کرده تا حقش را با استفاده از همین واژههای معمولی بگیرد.
دادخواهی؛ رسیدگی قضایی به جنایت، دروغ، و لاپوشانی
حامد اسماعیلیون این روزها با صراحت اعتراض، و گوشهای از آن چه بر او گذشته را مستند می کند. او از پاییز سال ۱۳۹۳، زمانی که هنگام سفر به ایران توسط فردی به نام سعیدی بازجویی شد، تا زمانی که با مشاهده ناآرامی ها تصمیم گرفت دیگر به آنجا سفر نکند، مطلب نوشته است.
او در یکی از پستهای فیس بوکی خود به تاریخ پنجم فوریه می نویسد: «از دو سال پیش و تماشای آنهمه نابهسامانی در ایران نتوانستم ساکت بنشینم. اعتصاب معلمان، مصیبت کارگران، دستگیری اسماعیل بخشی آن مرد بزرگ و چیزهای دیگر مرا به واکنش وامیداشت. زیر قولم به خانواده زدم و دربارهاش در این صفحه نوشتم. بارها و بارها. با خوانندگانی اندک اما دل خوش به اینکه ساکت نیستم. تا ماه اکتبر امسال که قرار شد پریسا و ریرا بلیت بخرند و بعد از دو سال برای شرکت در مراسم نامزدی به ایران سفر کنند. من نمیآیم. شما اما باید بروید.»
آقای اسماعیلیون در واکنش به طرح شکایت تیمی از وکلای کانادایی به نیابت از خانواده قربانیان که خواستار پرداخت یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون دلار غرامت شده اند گفت پول دردی از او دوا نمی کند و نوشت: «آنچه من از "دادخواهی" میگویم رسیدگیِ قضایی با دلایل مستدل به جرایم بزرگ و کوچکِ این جنایت فراموشنشدنی است. جنایت، دروغ و لاپوشانی.»