برای بعضی از میهمانان، دیدار از نیویورک به خصوص در فصل بهار و تابستان، بدون سر زدن به بام موزه متروپالیتن تکمیل نمیشود. به آنها می گویند توریستهای هنری، که نیویورک با موزههای عظیماش، به خاطر اپرا و بالههای متعددی که دارد، با ۱۵۰ نمایش تئاتری که هر روز در آن بروی صحنه میرود و با بیش از ۵۰۰ گالری نقاشی بزرگ و کوچک، متمرکز در سه محله خاص، یکی از جذابترین مقصدها برای توریستهای هنری است.
اما آدم اگر توریست هنری هم نباشد، رفتن به بام موزه متروپولیتن، که در گوشه پارک عظیم مرکزی نیویورک قرار گرفته، به خاطر منظرههای یگانه ای که از پاک و ردیف آسمانخراشها دارد، یکی از جذابترین برنامه هاست.
هر تابستان، تمام فضای بام را که Roof Garden خوانده میشود، در اختیار یک هنرمند قرار میدهند که چیدمان جدیدی مخصوص آن، بنا کند. کاری که هنرمند نیویورکی دن گراهام (۷۲ ساله، زاده ایلینوی و مقیم نیویورک)، همراه با گونتر وویت Günther Vogt معمار برجسته منظره (۵۷ ساله، زاده لیختنستاین، مقیم بلژیک) امسال با هم عرضه کردهاند، از این نظر در تاریخ کوتاه چیدمانهای بام موزه یگانه است که، به قول آقای تامس کمبل Thomas Campbell مدیر موزه، انگار پارک شهر و چشمانداز آسمان خراشهای اطراف و بام موزه را به هم وصل می کند، چیدمانی است به نام پرچین آئینه دورو پرسه ( Hedge Two-Way Mirror Walkabout ).
دن گراهام، به چیدمانهای خود غرفه میگوید، هر چند که معمولا سقف ندارند. شیشه و حصاری از پوشیده از پیچک، بخشی از فضای اطراف را جدا میکند، بدون اینکه در آن تغییری بدهد.
بازتاب تصویر درون و بیرون در شیشه آینه، دینامیسم گردش و تماشای مجسمه و منظره را برای تماشاگر عوض میکند. از یک سو، جهان بیرون را با جهان خودمانی و محصور درون، ترکیب میکند و از سوی دیگر، با قرار دادن بیننده در داخل اثر، تجربه تماشا کردن را با تجربه تماشا شدن، به صورتی که انسان را از جائی که در آن قرار گرفته آگاه میکند، در میآمیزد.
آقای دن گراهام میگوید در گالریای که داشت، هنر مینیمال زیاد نشان میداد ولی به جای هنر مینیمال، که شیء است، کار خود او در باره خود مردم بود، که همدیگر را در حال تماشا نظاره میکردند.
یک جاذبه این چیدمان، جنبه پوشاننده چشمفریب آن است که وقتی از دور به آن نگاه میکنیم، دیوار سبز پوشیده از پیچک آن، با پرچینهای سبز دورادور بام موزه در میآمیزد، و سطوح شیشه و فولادی آن، در سطحهای شیشهای و فولادی آسمانخراشها نیویورک، در دوردست، گم میشود.
گراهام میگوید بیشتر هنر مینمال در باره داخل گالری است، در حالیکه کار او در باره خود شهر است. او میگوید این کار را با پروژه خانههای در آمریکا Homes In America شروع کرد و همچنین چیدماناش در «بنیاد دیا» Dia Foundation. او تاکید دارد که کارش به همه شهر نگاه میکند.
هر چند گراهام ساکن نیویورک است، ولی سالهاست که کارش در نیویورک دیده نشده بود. گراهام میگوید از چیدماناش در نمایشگاه بنیاد «دیا» سالها میگذرد و احساس میکند که نیویورکیها او را فراموش کردهاند. او میگوید تماشاگران کارش، بیشتر اروپائیها هستند و پیشبینی میکند که بسياری از آلمان ها به بام موزه سربزنند، چون به خصوص مایل هستند بالای درختان پارک مرکزی نیویورک را تماشا کنند.
دستمایههای او ساده و حتی پیش پا افتادهاند. شیشه آینهدار و چارچوبهای فولادی، چمن و پرچین، در میلیونها ساختمان امروزی، کاربرد دارند، ایستگاههای اتوبوس و باجههای تلفن را از آنها میسازند، اما در کار دن گراهام، که در مرز میان هنر مینمالیستی و هنر مفهومی Conceptual قرار دارد، تماشاگر وادار میشود به این دستمایههای روزمره و ظاهرا پیشپا افتاده، نگاهی متفاوت، نگاهی کنجکاو و بازیگوش، بیاندازد.
گونتر وویت، معمار منظره و رئیس دپارتمان معماری دانشگاه زوریخ، میگوید کار دن گراهام همیشه دمکراتیک است، به روی همگان گشاده است به خصوص برای بچهها، که بلافاصله تصویر خود را در آن میبینند وکار را تبدیل به اتاق بازی میکنند. او میگوید کاری است بهغایت نرم و آدم را به بازی و گردش دعوت میکند.
تامس کمپل، رئیس موزه متروپالیتن، در سخنانش برای رسانهها، اشاره کرد که در سالهای گذشته، چیدمانهای بسياری از هنرمندان روی باغ بام موزه، عرضه شدهاند، اما کمتر توانستهاند چنین بیدرز و مو، باغ بام موزه و پارک شهر نیویورک را به هم پیوند دهند. او میگوید این جدیدترین مجسمه در پارک، همزمان با پایان تعمیر قدیمیترین مجسمه آن، Obelisk ستون ۳ هزار و پانصدساله از مصر باستان شده است.
کل اثر طی چند هفته کار مهندسان فنی و آهنگر و شیشهبر، روی بام موزه ساخته شد، به خصوص که بالا آوردن قطعات بزرگ از پیش ساخته از طریق آسانسورهای موزه امکانپذیر نبود.
نزدیک ربع قرن است که در ساختن چیدمانهایش در باغچهها در سراسر دنیا، دن گراهام با گونتر وویت همکار است. گراهام ۲۵ سال پیش با کار «وویت» که در اروپا، به خصوص در محافل معماری شهرت یافته بود، آشنا شد. آنها با هم ازجمله در صحن دفتر مرکزی شرکت داروسازی معظم «نوارتیس» Novartis در بازل سوئیس چیدمان ساختهاند.
چمنی که با آن کف بام را پوشاندهاند، از یکسو، محوطه اثر را از بقیه بام جدا میکند و از سوی دیگر، فضائی شبیه به باغچههای حومه شهرها یا به اصطلاح suburb ها را به وسط شهر میآورد. نکتهای که در کار دن گراهام اهمیت دارد. منتقدها، کار او را در مرز میان شهر و حومه، تعریف میکنند.
آقای گراهام میگوید مشکل فنی هم وجود داشت، چون پرچینها باید از همان آَغاز، سرسبز و بالغ میبودند. گونتر وویت پیچک را پیشنهاد کرد. خود غرفه قرار بود مربع باشد، اما گونتر وویت مستطیل را پیشنهاد کرد که مهم بود، چون پرچینهائی که دور بام را گرفتهاند را هم عملا داخل اثر کرد.
گراهام میگوید مشکلاتی هم ناشی از اشتباههای همکاران پیش آمد. استفاده از چمن حاضری، یا استروترف AstroTurf ایده خود دن گراهام بود، اما میگوید گونتر بهترین شرکت استروترف را انتخاب کرد.
در گزارش صدای آمریکا، فیلمی با تکنیک time-lapse پخش میشود که مراحل ساخته شدن چیدمان را در چند دقیقه خلاصه کرده است.
به قول کارن روزنبرگ، نویسنده نیویورک تایمز، این چیدمان در موقع مناسبی روی بام موزه قرار میگیرد، چون به تازگی چندین ساختمان بلند در ضلع جنوبی پارک مرکزی شهر، سر برآوردهاند که چشمانداز جنوب پارک را دگرگون میکنند و سایههای دراز آنها در بعضی ساعات روز، بخشی از پارک را میپوشاند. چیدمان دن گراهام، هم این تحولات را بازمیتابد، هم تماشاگر را تحریک میکند که علیه آنها مقاومت کند.
اما انعکاس آسمانخراشها و ارتباط اثر با چشمانداز شهر، تنها یک روی کار است. آینههای مقعر که تصاویر را دگرگون میکنند، ضمنا یادآور تصاویر روانپریش دهه ۱۹۶۰ هم هستند.
دن گراهام میگوید اعتراف میکند که در دهه ۶۰ ميلادی از ماری جوانا و حشیش استفاده می کرد و کارش یک جنبه سایکدالیک psychedelic یا «روانگشته» دارد. او میگوید البته هیچوقت داروی LSD امتحان نکرده است، ولی یک گوشه «روانپریش» هم درکارش هست. او میگوید انحناهای آینه مقعر در کار باعث میشود که زنهای چاق، خود را لاغر ببینند و بچهها خود را ابرمرد تصور کنند.
او میگوید چیدمان بام موزه برای بچهها خیلی خوب است، چون مثل اتاق بازی است، و ضمنا، به خاطر وجود آینه مقعر، و تصاویری که در آن میافتد، برای پدرومادرها، فرصتی برای عکاسی است. بنابراین، نتیجه میگیرد که این چیدمان، کاری است خانوادگی.
منتقدها در روزنامههای نیویورک هم ایده fun-house یا اتاق آینههای مقعر، که به طور سنتی بخشی از سیرکهای دورهگرد بود را در مقالههای خود در باره چیدمان دن گراهام بسط دادهاند. و نه تنها منتقدهای شهر، بررسی این اثر را در روزنامه های شهرهای دیگر آمریکا و جهان هم می خوانیم، در وبسایتهای هنری و پرتیراژ هم آنها را می بينيم.
مثلا «آری یلا بادیک» منتقد هنرتجسمی در روزنامه فایننشال تایمز اشاره کرده بود که این چیدمان، سرشار از استعاره و کنایه است.
از یک سو به ساختارهای تزئینی، مثل غرفههای تفننی تقلید یونان باستان یا تقلید ویرانههای گاتیک شبیه است که ساختن آنها برای تفنن در قرن هجدهم، در اوج رواج سبک نئوکلاسیک، در باغهای ثروتمندان اروپائی و به خصوص انگلیسی رواج داشت.
از سوی دیگر، دن گراهام گرفتار جادوی روایت امروزی نئوکلاسیسم است، یعنی معماری مدرن، که به خاطر خط های صاف و امساکاش در تزئین و تاکیدش بر کارآمدی یا فونکسیون، به سادگی و بیپیرایگی روی آورد.
چیدمان او برای بعضی منتقدها یادآور غرفه مشهور بارسلون اثر «لودویگ میز وان در رو» (Ludwig Mies van der Rohe) معمار آلمانیتبار آمریکائی است. مثل غرفه «میز» در بارسلون، چیدمان گراهام هم گیاه و چمن را با شیشه در میآمیزد.
«میز» همراه با لو کوربوزیه و فرنک للوید رایت، از پیشگامان معماری مدرن است و ساختمانهای جعبهمانند و فاخرش، در خیابانهای نیویورک، از جمله ساختمان مشهور «سیگروم» در خیابان «پارک» همچنان برافراشتهاند.
جاذبه این کار برای منتقد فایننشال تایمز ترکیب اثری خیالانگیز و فانتزی است با منظره ساختمانها در میانه نیویورک، به خصوص این حقله آسمانخراشها که دور پارک مرکزی شهر را گرفتهاند.
برای خانم روزنبرگ، منتقد نیویورک تایمز، پرهیزکاری این اثر جالب است، که از بازیگوشیهای هنرمندهای دیگری که در سالهای گذشته روی بام، چیدمان گذاشته بودند، دوری میگزیند.
او یادآور شد که طرح مینیمال، یا امساکگر و پرهیزکار اثر باعث گرديد که شگفتیهای آن، جنبه بازتاب تصاویر و ترکیب تصاویر درونی و بیرونی و بازی هایش با نور و منظره، در نگاه اول، عادی و روزمره جلوه کنند، نه شکوهمند و مجلل، به همین خاطر هم با ایستگاههای اتوبوس و باجههای تلفن مقایسه شده اند.
روزنبرگ می گويد گراهام همیشه در کارش به فضاهائی جلب شده در لبه شلوغ شهر و خلوت حومهها.
منتقدها این کار را به ویژه با گرایش خاص موزه متروپالیتن به هنر معاصر همداستان یافتهاند، به خصوص در آستانه گسترش موزه متروپالیتن به ساختمان موزه ویتنی، چند خیابان آن طرف تر.
توضیح اینکه موزه متروپالیتن، ساختمان بزرگ چهار طبقه موزه ویتنی در خیابان مدیسون را به زودی برای نمایش گنجینه بزرگی که از هنر معاصر گردآورده در اختیار خواهد گرفت، و موزه ویتنی، که به گردآوری و نمایش نمونههای برجسته هنر مدرن و معاصر آمریکا اختصاص دارد، به ساختمان جدید و بزرگترش در پائین شهر، خیابان ۱۴غربی، در ساحل رودخانه هادسن، نقل مکان خواهد کرد.
در هر حال، این چیدمان ابتکاری، اثری است که هم با تاریخ هنر و معماری سروکار دارد هم با لحظه معاصر، و همانطورکه رئیس موزه، آقای تامس کمبل، اشاره کرد، پیوندی به وجود آورده با پارک مرکزی و موزه، که آن را متفاوت می کند با کارهای دیگری که تابستانهای پیش، در باغ بام موزه دیده بودیم.
اما آدم اگر توریست هنری هم نباشد، رفتن به بام موزه متروپولیتن، که در گوشه پارک عظیم مرکزی نیویورک قرار گرفته، به خاطر منظرههای یگانه ای که از پاک و ردیف آسمانخراشها دارد، یکی از جذابترین برنامه هاست.
هر تابستان، تمام فضای بام را که Roof Garden خوانده میشود، در اختیار یک هنرمند قرار میدهند که چیدمان جدیدی مخصوص آن، بنا کند. کاری که هنرمند نیویورکی دن گراهام (۷۲ ساله، زاده ایلینوی و مقیم نیویورک)، همراه با گونتر وویت Günther Vogt معمار برجسته منظره (۵۷ ساله، زاده لیختنستاین، مقیم بلژیک) امسال با هم عرضه کردهاند، از این نظر در تاریخ کوتاه چیدمانهای بام موزه یگانه است که، به قول آقای تامس کمبل Thomas Campbell مدیر موزه، انگار پارک شهر و چشمانداز آسمان خراشهای اطراف و بام موزه را به هم وصل می کند، چیدمانی است به نام پرچین آئینه دورو پرسه ( Hedge Two-Way Mirror Walkabout ).
دن گراهام، به چیدمانهای خود غرفه میگوید، هر چند که معمولا سقف ندارند. شیشه و حصاری از پوشیده از پیچک، بخشی از فضای اطراف را جدا میکند، بدون اینکه در آن تغییری بدهد.
بازتاب تصویر درون و بیرون در شیشه آینه، دینامیسم گردش و تماشای مجسمه و منظره را برای تماشاگر عوض میکند. از یک سو، جهان بیرون را با جهان خودمانی و محصور درون، ترکیب میکند و از سوی دیگر، با قرار دادن بیننده در داخل اثر، تجربه تماشا کردن را با تجربه تماشا شدن، به صورتی که انسان را از جائی که در آن قرار گرفته آگاه میکند، در میآمیزد.
آقای دن گراهام میگوید در گالریای که داشت، هنر مینیمال زیاد نشان میداد ولی به جای هنر مینیمال، که شیء است، کار خود او در باره خود مردم بود، که همدیگر را در حال تماشا نظاره میکردند.
یک جاذبه این چیدمان، جنبه پوشاننده چشمفریب آن است که وقتی از دور به آن نگاه میکنیم، دیوار سبز پوشیده از پیچک آن، با پرچینهای سبز دورادور بام موزه در میآمیزد، و سطوح شیشه و فولادی آن، در سطحهای شیشهای و فولادی آسمانخراشها نیویورک، در دوردست، گم میشود.
گراهام میگوید بیشتر هنر مینمال در باره داخل گالری است، در حالیکه کار او در باره خود شهر است. او میگوید این کار را با پروژه خانههای در آمریکا Homes In America شروع کرد و همچنین چیدماناش در «بنیاد دیا» Dia Foundation. او تاکید دارد که کارش به همه شهر نگاه میکند.
هر چند گراهام ساکن نیویورک است، ولی سالهاست که کارش در نیویورک دیده نشده بود. گراهام میگوید از چیدماناش در نمایشگاه بنیاد «دیا» سالها میگذرد و احساس میکند که نیویورکیها او را فراموش کردهاند. او میگوید تماشاگران کارش، بیشتر اروپائیها هستند و پیشبینی میکند که بسياری از آلمان ها به بام موزه سربزنند، چون به خصوص مایل هستند بالای درختان پارک مرکزی نیویورک را تماشا کنند.
دستمایههای او ساده و حتی پیش پا افتادهاند. شیشه آینهدار و چارچوبهای فولادی، چمن و پرچین، در میلیونها ساختمان امروزی، کاربرد دارند، ایستگاههای اتوبوس و باجههای تلفن را از آنها میسازند، اما در کار دن گراهام، که در مرز میان هنر مینمالیستی و هنر مفهومی Conceptual قرار دارد، تماشاگر وادار میشود به این دستمایههای روزمره و ظاهرا پیشپا افتاده، نگاهی متفاوت، نگاهی کنجکاو و بازیگوش، بیاندازد.
گونتر وویت، معمار منظره و رئیس دپارتمان معماری دانشگاه زوریخ، میگوید کار دن گراهام همیشه دمکراتیک است، به روی همگان گشاده است به خصوص برای بچهها، که بلافاصله تصویر خود را در آن میبینند وکار را تبدیل به اتاق بازی میکنند. او میگوید کاری است بهغایت نرم و آدم را به بازی و گردش دعوت میکند.
تامس کمپل، رئیس موزه متروپالیتن، در سخنانش برای رسانهها، اشاره کرد که در سالهای گذشته، چیدمانهای بسياری از هنرمندان روی باغ بام موزه، عرضه شدهاند، اما کمتر توانستهاند چنین بیدرز و مو، باغ بام موزه و پارک شهر نیویورک را به هم پیوند دهند. او میگوید این جدیدترین مجسمه در پارک، همزمان با پایان تعمیر قدیمیترین مجسمه آن، Obelisk ستون ۳ هزار و پانصدساله از مصر باستان شده است.
کل اثر طی چند هفته کار مهندسان فنی و آهنگر و شیشهبر، روی بام موزه ساخته شد، به خصوص که بالا آوردن قطعات بزرگ از پیش ساخته از طریق آسانسورهای موزه امکانپذیر نبود.
نزدیک ربع قرن است که در ساختن چیدمانهایش در باغچهها در سراسر دنیا، دن گراهام با گونتر وویت همکار است. گراهام ۲۵ سال پیش با کار «وویت» که در اروپا، به خصوص در محافل معماری شهرت یافته بود، آشنا شد. آنها با هم ازجمله در صحن دفتر مرکزی شرکت داروسازی معظم «نوارتیس» Novartis در بازل سوئیس چیدمان ساختهاند.
چمنی که با آن کف بام را پوشاندهاند، از یکسو، محوطه اثر را از بقیه بام جدا میکند و از سوی دیگر، فضائی شبیه به باغچههای حومه شهرها یا به اصطلاح suburb ها را به وسط شهر میآورد. نکتهای که در کار دن گراهام اهمیت دارد. منتقدها، کار او را در مرز میان شهر و حومه، تعریف میکنند.
آقای گراهام میگوید مشکل فنی هم وجود داشت، چون پرچینها باید از همان آَغاز، سرسبز و بالغ میبودند. گونتر وویت پیچک را پیشنهاد کرد. خود غرفه قرار بود مربع باشد، اما گونتر وویت مستطیل را پیشنهاد کرد که مهم بود، چون پرچینهائی که دور بام را گرفتهاند را هم عملا داخل اثر کرد.
گراهام میگوید مشکلاتی هم ناشی از اشتباههای همکاران پیش آمد. استفاده از چمن حاضری، یا استروترف AstroTurf ایده خود دن گراهام بود، اما میگوید گونتر بهترین شرکت استروترف را انتخاب کرد.
در گزارش صدای آمریکا، فیلمی با تکنیک time-lapse پخش میشود که مراحل ساخته شدن چیدمان را در چند دقیقه خلاصه کرده است.
به قول کارن روزنبرگ، نویسنده نیویورک تایمز، این چیدمان در موقع مناسبی روی بام موزه قرار میگیرد، چون به تازگی چندین ساختمان بلند در ضلع جنوبی پارک مرکزی شهر، سر برآوردهاند که چشمانداز جنوب پارک را دگرگون میکنند و سایههای دراز آنها در بعضی ساعات روز، بخشی از پارک را میپوشاند. چیدمان دن گراهام، هم این تحولات را بازمیتابد، هم تماشاگر را تحریک میکند که علیه آنها مقاومت کند.
اما انعکاس آسمانخراشها و ارتباط اثر با چشمانداز شهر، تنها یک روی کار است. آینههای مقعر که تصاویر را دگرگون میکنند، ضمنا یادآور تصاویر روانپریش دهه ۱۹۶۰ هم هستند.
دن گراهام میگوید اعتراف میکند که در دهه ۶۰ ميلادی از ماری جوانا و حشیش استفاده می کرد و کارش یک جنبه سایکدالیک psychedelic یا «روانگشته» دارد. او میگوید البته هیچوقت داروی LSD امتحان نکرده است، ولی یک گوشه «روانپریش» هم درکارش هست. او میگوید انحناهای آینه مقعر در کار باعث میشود که زنهای چاق، خود را لاغر ببینند و بچهها خود را ابرمرد تصور کنند.
او میگوید چیدمان بام موزه برای بچهها خیلی خوب است، چون مثل اتاق بازی است، و ضمنا، به خاطر وجود آینه مقعر، و تصاویری که در آن میافتد، برای پدرومادرها، فرصتی برای عکاسی است. بنابراین، نتیجه میگیرد که این چیدمان، کاری است خانوادگی.
منتقدها در روزنامههای نیویورک هم ایده fun-house یا اتاق آینههای مقعر، که به طور سنتی بخشی از سیرکهای دورهگرد بود را در مقالههای خود در باره چیدمان دن گراهام بسط دادهاند. و نه تنها منتقدهای شهر، بررسی این اثر را در روزنامه های شهرهای دیگر آمریکا و جهان هم می خوانیم، در وبسایتهای هنری و پرتیراژ هم آنها را می بينيم.
مثلا «آری یلا بادیک» منتقد هنرتجسمی در روزنامه فایننشال تایمز اشاره کرده بود که این چیدمان، سرشار از استعاره و کنایه است.
از یک سو به ساختارهای تزئینی، مثل غرفههای تفننی تقلید یونان باستان یا تقلید ویرانههای گاتیک شبیه است که ساختن آنها برای تفنن در قرن هجدهم، در اوج رواج سبک نئوکلاسیک، در باغهای ثروتمندان اروپائی و به خصوص انگلیسی رواج داشت.
از سوی دیگر، دن گراهام گرفتار جادوی روایت امروزی نئوکلاسیسم است، یعنی معماری مدرن، که به خاطر خط های صاف و امساکاش در تزئین و تاکیدش بر کارآمدی یا فونکسیون، به سادگی و بیپیرایگی روی آورد.
چیدمان او برای بعضی منتقدها یادآور غرفه مشهور بارسلون اثر «لودویگ میز وان در رو» (Ludwig Mies van der Rohe) معمار آلمانیتبار آمریکائی است. مثل غرفه «میز» در بارسلون، چیدمان گراهام هم گیاه و چمن را با شیشه در میآمیزد.
«میز» همراه با لو کوربوزیه و فرنک للوید رایت، از پیشگامان معماری مدرن است و ساختمانهای جعبهمانند و فاخرش، در خیابانهای نیویورک، از جمله ساختمان مشهور «سیگروم» در خیابان «پارک» همچنان برافراشتهاند.
جاذبه این کار برای منتقد فایننشال تایمز ترکیب اثری خیالانگیز و فانتزی است با منظره ساختمانها در میانه نیویورک، به خصوص این حقله آسمانخراشها که دور پارک مرکزی شهر را گرفتهاند.
برای خانم روزنبرگ، منتقد نیویورک تایمز، پرهیزکاری این اثر جالب است، که از بازیگوشیهای هنرمندهای دیگری که در سالهای گذشته روی بام، چیدمان گذاشته بودند، دوری میگزیند.
او یادآور شد که طرح مینیمال، یا امساکگر و پرهیزکار اثر باعث گرديد که شگفتیهای آن، جنبه بازتاب تصاویر و ترکیب تصاویر درونی و بیرونی و بازی هایش با نور و منظره، در نگاه اول، عادی و روزمره جلوه کنند، نه شکوهمند و مجلل، به همین خاطر هم با ایستگاههای اتوبوس و باجههای تلفن مقایسه شده اند.
روزنبرگ می گويد گراهام همیشه در کارش به فضاهائی جلب شده در لبه شلوغ شهر و خلوت حومهها.
منتقدها این کار را به ویژه با گرایش خاص موزه متروپالیتن به هنر معاصر همداستان یافتهاند، به خصوص در آستانه گسترش موزه متروپالیتن به ساختمان موزه ویتنی، چند خیابان آن طرف تر.
توضیح اینکه موزه متروپالیتن، ساختمان بزرگ چهار طبقه موزه ویتنی در خیابان مدیسون را به زودی برای نمایش گنجینه بزرگی که از هنر معاصر گردآورده در اختیار خواهد گرفت، و موزه ویتنی، که به گردآوری و نمایش نمونههای برجسته هنر مدرن و معاصر آمریکا اختصاص دارد، به ساختمان جدید و بزرگترش در پائین شهر، خیابان ۱۴غربی، در ساحل رودخانه هادسن، نقل مکان خواهد کرد.
در هر حال، این چیدمان ابتکاری، اثری است که هم با تاریخ هنر و معماری سروکار دارد هم با لحظه معاصر، و همانطورکه رئیس موزه، آقای تامس کمبل، اشاره کرد، پیوندی به وجود آورده با پارک مرکزی و موزه، که آن را متفاوت می کند با کارهای دیگری که تابستانهای پیش، در باغ بام موزه دیده بودیم.