لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ ایران ۰۶:۵۶

بارنز، فلوبر بخش سوم - 2003-10-05


بارنز، لغت نامه ای به سبک فلوبر برای کتابش ترتيب می دهد. ميلان کوندرا، يکی ديگر از شيفتگان نامدار فلوبر نيز جايی چنين کرده است و کلاً تنظيم لغت نامه ای خاص برای نويسنده، اعم از اينکه آن لغات را در يک نوشته خود به کار ببرد يا نه، کار جالب و مفيدی است.

تعاريف و نامنامه های بارنز:

فلوبر، گوستاو: تارک دنيا در کرواسه. نخستين رمان نويس مدرن. پدر رئاليسم، قصاب رمانتيسم. پل متصل کننده بالزاک به جويس، منادی پروست. خرسی در غار. بورژوای بورژواگريز... کسی که علاقه ای به القاب نداشت و بيشترين عناوين را کسب کرد. کسی که گفت "افتخار، انسان را بی افتخار می کند؛ عناوين تنزل می دهند و به استخدام ديگری درآمدن، آدمی را احمق می سازد." (ص 154-155)

ژان پل سارتر: ده سال وقت صرف نوشتن «ابله خانواده" L’idiot de la famille کرد، در حالی که می توانست تراکت های مائوئيستی بنويسد. نوعی لوئيس کولت، در سطح بالا تر که دائماً مزاحم گوستاوی می شد که تنها می خواست به حال خود گذارده شود. نتيجه اخلاقی: بهتر است انسان دوران پيری خود را تلف کند تا اينکه هيچ کار نکند. (همانجا)

نامه ها: از آندره ژيد تبعيت کنيد و مجموعه نامه های فلوبر را شاهکار او بخوانيد. از سارتر تبعيت کنيد و آنها را نمونه کامل تداعی آزاد بر صندلی روانشناسی ماقبل فرويد بخوانيد. سپس، از مسير دماغ خود تبعيت کنيد. (ص 156)

رئاليسم: آيا گوستاو، نورئاليست بود؟ او هميشه علناً اينرا تکذيب می کرد:"چون از واقعگرايی نفرت داشتم، مادام بوآوری را نوشتم." گاليله هم علناً چرخش زمين به دور خورشيد را انکار کرد.

فاحشه ها: الزامی برای گرفتن سفليس در قرن نوزدهم، که بدون آن هيچکس نمی توانست ادعای نبوغ کند. از دارندگان اين نشان سرخ دليری: فلوبر، دوده، موپاسان، ژول کنکور، بودلر و بسياری ديگر. (ص158)

"غمگين بودن، عيب است." فلوبر 1878 ص 161

"بدتر از زندگی نکردن با کسانی که انسان دوستشان دارد، و شکنجه ای بدتر، زندگی با کسانی است که انسان دوست ندارد."

"شادی، در تخيل است، نه در عملِ شادی آور... حقيقت درباره نوشتن يک اثر را، می توان حتی قبل از گذاشتن يک کلمه روی کاغذ دانست. حقيقت زندگی را تنها وقتی می توان فهميد که ديگر تفاوتی در مسئله نمی کند." ص 169

نمی دانم چقدر از نامه های فلوبر به فارسی ترجمه شده است، ولی مجموعه ايست برای بسياری از آدم ها و هنرمندان بس باارزش و خواندنی.

"شعر موضوعی است به دقت هندسه... هرچيز که خلق می کنيد يا از خود می سازيد، حقيقت دارد. اين را مطمئن باشيد. بدون شک اينک بوآری بيچاره من در بيست دهکده در فرانسه رنج می برد و اشک می ريزد." (نامه به کولت 14اوت 1853)

"(بر بستر مرگ خواهرش) چشمانم مثل يک تکه مرمر خشک است. عجيب است که چطور اندوه در داستان وجود مرا باز و آکنده از احساس می کند، در حالی که اندوه واقعی در قلبم سخت و تلخ می ماند و به محض پيدايی، تبديل به تکه ای بلور می شود." از نامه به ماکسيم دوکامپ، 15مارس 1846

"می گويند که آن زن (مادام شلزينگر) را جداً دوست داشتم. نخير، صحت ندارد، دوست نداشتم. تنها وقتی برايش نامه می نوشتم، با آن ظرفيتی که برای ايجاد احساس در خودم توسط قلم دارم، تنها آن وقت بود که موضوع را جدی می گرفتم، تنها وقتی که می نوشتم."

XS
SM
MD
LG