جنگ آينه ها The Looking Glass war جان لوکاره، 1965
اولين کاری است که از اين نويسنده بزرگ رمان های جاسوسی می خوانم. و می فهمم چرا او را در رشته خاص خود که پر از خزعبلات "ادبيات آشغالی" trash literature يا کتاب های "سوپرمارکتی " است، استاد می شناسند.
در واقع، او با چنان نثر درست و محکمی می نويسد و دارای چنان ويژه گی هائيست که رمان او از مرز ژانر گذشته و واقعاً در حوزه ادبيات قابل قبول است. نويسندگان روشنفکر در پذيرش اين حکم من در باره او مشکل خواهند داشت. بخصوص بعد از موضع گيری های نه چندان دلچسب لوکاره در قضيه فتوای قتل سلمان رشدی.
احتمالاً آن دسته از روشنفکران، کارگزاران و متفکرين غربی که دهه ها در مقابل اشکال مختلف توسعه طلبی شوروی در کل و تهديد قدرتمند کمونيسم بطور اخص ايستادگی کردند، از داستان های لوکاره بهره اخلاقی و معنوی و حتی تکنيکی بسيار برده اند.
موضوع رمان ساده است: استقرار مخفيانه موشک های اتمی شوروی در آلمان شرقی که می تواند به بحرانی نظير بحران موشکی کوبا ختم شود. و البته، سرويس جاسوسی ملکه می کوشد از ماجرا سر در بياورد و مقابله کند.
مکالمات و روحيات قهرمان ها کاملاً بريتانيايی است و لوکاره بر اين امر تاکييد دارد؛ آن محيط معروف کلوب های خاص اين قوم موسوم به country club که ظاهراً مردان انگليسی فقط در آنجا احساس راحتی و امنيت کنار همگنان خود را می کنند، کاملاً زنده و حتی برای منِ خارجی ملموس است. از قرار، روابطی که بسيار در زندگی طبقه بالادست بريتانيا تعين کننده است، و بسياری طرح ها، در همين کلوب ها شکل می گيرد: male bonding
خواننده همچنين مقداری با زندگی خصوصی ماموران مخفی و مشکلات آنها آشنا می شود. کتاب برای شروع، با شوک به قتل رسيدن يک ما مور جزء در فنلاند فصل گشايی می کند.
در خلال اثر، خواننده متوجه تضاد های درونی سرويس های امنيتی و عدم همکاری آنها با هم می شود؛ همه جا، بوی رخنه عوامل جاسوسی دشمن حس می شود.
البته، کيست که واقعيت رخنه دامنه دار شوروی در دستگاه های امنيتی انگليس را نداند؟ چند سال پيش يک مامور عاليرتبه MI5 در کتاب جنجالی که پس از بازنشستگی نوشت، به نام Spycatcher مدعی شد که شوروی ها تا رده بالای سازمان جاسوسی بريتانيا و يحتمل در دولت نخست وزير وقت رخنه کرده اند.
جالب اينک بسياری از اين عوامل mole از طبقه اشراف کشور بودند. ظاهراً برخی ها از موقعيت اجتماعی که بدون استحقاق شخصی بدست آورده بودند وجدانشان در عذاب بود، برخی فقط در اسم "لُرد" بودند و ورشکسته و برخی ديگر، از مردان همجنس بازی بودند که شوروی ها به ايشان سرويس می دادند و آنها هم طبعاً جبران می کردند.
جزئيات فنی "جنگ آينه ها"، در مورد استفاده از کُد مورس و ديگر وسائل، دقيق و جذاب است. «رازی» که در سراسر کتاب، و اصولاً در داستان جاسوسی وجود دارد و خواننده برای فهميدن آن به مطالعه ادامه می دهد، با اين مفهوم در ادبيات اصلی فرق می کند.
کتاب جمله ای دارد درباره نحوه دادن اطلاعاتی که يک مامور يا مبارز مجبور است به هرحال از خودش به اطرافيانش و به کسانی که از او می پرسند بدهد:
"هرگز اطلاعات را از خود اختراع نکن؛ اطلاعات بايد بسط و توسعه حقيقت موجود باشد." (ص 188) جاسوس ها را نمی دانم، ولی شک ندارم مبارزين زيرک سياسی در همه جا، با بکار بستن اين راهنمايی لوکاره، جان خود و چه بسا جان های ديگری را از هلاکت نجات داده اند.