کارگردان: روبرت برسون
بازيگران: آنتوان مونی ير، تينا ابريساری
محصول فرانسه، ۱۹۷۷ ، رنگی، ۹۵ دقيقه
برسون « شايد شيطان » را در سال ۱۹۷۷ ساخت ولی اين فيلم تا ۲۰ سال بعد يعنی ۱۹۹۷ پايش به آمريکا نرسيد. شايد شيطان آخرين فيلم برسون است و درباره اش گفته اند که فرياد پيامبر گونه ای است عليه جهانی که در بست و بسرعت بسمت شيطان ميرود.
فيلم با نشان دادن تيترهای درشت روزنامه ها که خبر از خودکشی جوانی را ميدهند آغاز ميشود، سپس به عقب برگشته و در واقع دربرگيرنده روزهای آخر زندگی جوانی ناراضی و عصيانگر است بنام چارلز. او صريحا اعلام ميکند که نميخواهد در جهانی پَست و عبث موجودی بدرد بخور و مسئول باشد. چارلز نگران آلودگی هوا، نابودی محيط زيست و خطر انفجار اتمی است و در جستجوی آرامش و تسکين در زندگيش در طول فيلم با يک گروه انقلابی زيرزمينی، با کليسا، با عشق و همچنين با روانشناسی پسيکوآناليز برخوردهايی پيدا ميکند.
اگرچه که فيلم بطرز فاتاليستيکی تاريک و تلخ است و اينجا و آنجا صحنه های مستند گونه ای از تل خاکروبه، کشتار حيوانات دريايی و انفجارات اتمی در سرتاسر فيلم ديده ميشود، با اينهمه شايد شيطان، که در پاريس هميشه بيدار فيلمبرداری شده، فيلمی است بی اندازه زيبا و پر از لحظه های اوجگيرنده و سياليت شعرگونه نظير صحنه يک قايق نورانی بر روی رود سن، و مونتاژ زيبايی از درختان درحال سقوط. اما به اعتقاد بسياری از منتقدين زيبا ترين صحنه فيلم آنجاست که چارلز مستاصل و درمانده در سر راهش بطرف مرگ از حرکت باز ميايستد و به موسيقی موزارت که از پنجره ای بيرون ميطراود گوش ميکند.
اين اثری است از يک استاد ماهر و چيره دست که در هفتادسالگی هنوز هم با عوالم جوانی پيوند داشت و بيم و اميدش را ميشناخت، و اين موضوع، يعنی پرداختن به مسايل و مشکلات جوانان هيچگاه کهنه نميشود زيرا در همين زمان خودمان هم کماکان مورد دارد. اصلا در جهانی که روزبروز با مخاطرات شيميايی و اتمی و تروريستی روبروست، امروز بنظر ميرسد که اين فيلم سالها از زمان خودش جلوتر بوده است.