پیدایش ادبیات داستانی در تبعید و ادبیات مهاجرت در خارج از ایران ناشی از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بوده است. زمانی که تعداد کثیری از ایرانیان خواسته و یا ناخواسته دست به مهاجرت زدند و زندگی تازه ای را در خارج از کشور آغاز کردند.
امروز که بیش از ۳۰ سال از شروع این مهاجرت گسترده می گذرد، تنها عاملی که توانسته است همبستگی و پیوستگی در میان ایرانیان در گوشه و کنار جهان، در اروپا و آمریکا به وجود آورد همان زبان فارسی است. رسانه ها، نوشته ها و ادبیاتی که هنوز به این زبان وجود دارد و نیز هم بخشی های روزافزون ادبی که تحت عنوان «ادبیات مهاجرت» توسط نویسندگان خارج از کشور به آن می شود همواره توانسته است نقش مهمی در این رابطه داشته باشد.
یکی از کتاب هایی که به عنوان نمونه ای از این هم بخشی ها در ادبیات مهاجرت درخشیده است، داستان Angel ladies «انجل لیدیز» به قلم خسرو دوامی نویسنده ساکن کالیفرنیای جنوبی است که در بهار ۱۳۸۵ برای نخستین بار توسط نشر نارنجستان در لس آنجلس به چاپ رسید و هم اکنون نیز در حال تجدید چاپ می باشد.
این کتاب شرح سفر دو زوج ایرانی ساکن آمریکاست که درتعطیلات کریسمس به مناطق کویری آمریکا می روند و از شهرهای نیمه متروک و گورستان های متروک بازدید می کنند و در مراسم مخصوص «شمن» های سرخ پوست شرکت می کنند و سرانجام در نیمه راه لاس وگاس به یک روسپی خانه قدیمی می رسند و شبی را در آن جا سر می کنند. در طول این سفر دو اتفاق می افتد، یکی در لایه بیرونی داستان اتفاق می افتد و آن نقطه پایانی است که بر زندگی مشترک یکی از دو زوج مسافر گذاشته می شود و اتفاق دیگر در لایه درونی داستان به وقوع می پیوندد: تجلی حضور قوی سنت در ناخودآگاه هم سفران.
چهار هم سفر در طی گشت و گذارشان به شمن های سرخ پوست می پیوندند تا طی آیین و مناسکی خاص به سیر و سلوکی درونی بپردازند. در طی این مراسم است که ناخودآگاه آنان به زبان درمی آید و سنت ها فوران می زند و از زبانشان جاری می شود. این سنت ها که در تار و پود جان مسافران حضوری روشن دارد به شکل قرائت آیات قرآنی یا دعای ماه رمضان و خواندن ترانه های قدیمی جلوه گر می شود. گویی با دیدن مکان های ویران و از بین رفته، گذشته راوی داستان در او جان می گیرد تا با تعریف کردن آن و شنیدن خاطرات هم سفران دیگر به مرور گذشته خود بپردازد.
داستان که به شیوه «سفرنامه» نوشته شده، از فرم ایرانی سفرنامه نویسی منصوب به «ناصرخسرو» الهام گرفته است و به همان صورت، با یک وصف تجریدی از مکان آغاز می شود: «دره مرگ در ایالت کالیفرنیا، در شمال شرقی شهر «بارستو» واقع شده، در امتداد جاده یی که شهر «لون پاین» را به نوار مرزی ایالت «نوادا» وصل می کند. بنا بر تحقیقات باستان شناسان، دره مرگ سی میلیون سال پیش، بر اثر زمین لرزه ای بزرگ شکل گرفته است. در سفرنامه های پیشتازان غرب، این گسل عمیق و این برهوت بزرگ را «سرزمین افراط بی نهایت طبیعت» نامیده اند. دره مرگ، لقب گرم ترین، خشک ترین و پست ترین نقطه ی نیم کره غربی را با خود یدک می کشد...»
درادامه این توصیف آمده است: «در این جغرافیای خاص، گیاهانی می رویند که نظیر آن ها در هیچ جای دیگر نیم کره غربی یافت نمی شود. جانوران دره مرگ طی قرن ها، طوری خود را با آب و هوای طاقت فرسای این منطقه تطبیق داده اند که دیگر هیچ شباهتی به پیشینیان خود ندارند. سرخپوست های منطقه به دست پیشتازان اولین غرب تار و مار شده اند و بازماندگان اندک آن ها هم توسط دولت مرکزی در مناطقی خاص اسکان یافته اند. آب دره مرگ از طریق رودخانه تاریخی آمارگوس تامین می شود که بستر بیرونی آن خشک و رگه رگه است و آب، با فاصله ای دور، در زیر زمین جریان دارد. جالب اینجاست که فاصله این برهوت بزرگ با کوه های پر برف مانت ویتنی، بلندترین قله ی آمریکا و نیز با شهر زیبا و سرسبز لوپاین فقط سی مایل است.»
خسرو دوامی داستان نویسی که با سه مجموعه داستان کوتاه «هتل مارکوپولو»، «پرسه» و «پنجره» برای خوانندگان ادبیات مهاجرت نامی آشناست به جنبه های نمادین دره مرگ در داستان «انجل لیدیز» چنین اشاره می کند: «اگر سعی کنم خودم را به عنوان نویسندهداستان کنار بکشم، و به قول معروف، از بیرون، و با فاصله به داستان نگاه کنم، به نظرم دره مرگ، سوای مصداق عینیاش که محلی تاریخی است با طبیعتی عجیب و غریب و متفاوت، جنبهای نمادین هم دارد.
شخصیتهای ایرانی قصه مثل مهاجرت ماجراجویان اولیهغرب، با گذار از دره و رویارویی با مرگ، وارد دنیایی جدید میشوند. درهی مرگ هم نقطهپایان است بر یک سفر و گذار از یک مرحله، هم سکویی است برای پرتاب شدن به دنیایی ناشناخته. در عین حال، این سفر حکم سلوکی معنوی هم برای رهروانش دارد. جستجویی و کنکاشی در خود، برای پیدا کردن این که، هر کدام در کجای این جهان ایستادهاند. بعد، حالات روحی – روانی راوی را داریم، مکان، هویتی تاریخی پیدا می کند. شخصیت ها جان می گیرند و سلوک معنوی راوی – نویسنده ادامه پیدا می کند و به قول ناصر خسرو ما سفر برگذشتنی گذرانیم، تا سفر ناگذشتنی به در آید.»
کتاب، خواننده را با کنجکاوی به دنبال وقایع سفربیرونی چهارشخصیت اصلی داستان می کشاند که در عین حال به سیر و سیاحتی درونی مشغول اند و روایت سفرآن ها خود استعاره ای است از مهاجرت. خسرو دوامی در این مورد می گوید: «آدمهای این قصه، آن سالهای پرشور و پر سوز و گداز اولیه را پشت سر گذاشتهاند و تقریباً هیچکدامشان دیگر، غم غربت، به مفهوم رایج کلمه را با خود حمل نمیکنند. اگر هم غربتی در کار است نوعی غربت درونی شده، و نوعی نوستالژی پنهان است که از ورای رفتار و گفتار آنها بیرون میزند. راویـگزارشگر داستان نمیخواهد از طریق نوعی روایتگریِ کلان به مفاهیمی ازلیـابدی دست پیدا کند. از همان سطر اول روایت هم شرط خودش را با خواننده میگذارد. او هم با مخاطره در زبان و روایت، میخواهد تعریفی و تبیینی تازه از موقعیت خود ارائه کند.»
عبارت طعنه آلود عنوان کتاب «انجل لیدیز» که نام خود را از روسپی خانه ای دورافتاده در حاشیه بیابانی سخت و صعب العبور گرفته است در وحله اول می تواند اشاره ای باشد به برخی از جنبه های زندگی و شرایط بشری: آن جایی که قدیسین به خودفروشان مبدل می شوند و همان طور که ما در طول تاریخ دیده ایم ای بسا انقلابیون و آزادیخواهانی که تبدیل به دیکتاتورها و جنایتکاران می شوند اما خسرو دوامی این رابطه را بیش از هرچیز زاییده ناخودآگاه قصه می داند: «انجل لیدیز یک مکان واقعی، حقوقی و قانونی است و من آن را از خودم نساخته ام. در خود نام و مصداق بیرونی اش تضاد طنزآمیزی وجود دارد. قصد من هم از آوردن این نام، کنایه و طعنه نبوده است. زبان کنایی، در خود، بار قضاوتی را به دوش می کشد و من سعی کرده ام خود را در چنین دامی نیندازم. من وقتی می نویسم برایم این گونه «پیام آوری» های داستان اهمیت چندانی ندارد. برای برخی از کسانی که با کارهای قبلی من هم آشنایی داشته اند، این که من فضای یک فاحشه خانه سوت و کور در نوادا را مکان اصلی داستانم قرار داده ام خودم را از قضاوت های مالوف کنار کشیده ام و از منزه طلبی های زبانی هم پرهیز کرده ام خوشایند نبوده است. در مورد پیرنگ داستان، واقعیت این است که از منظر یک داستان نویس، قصه حضور دو زوج ایرانی در مهمانی کریسمس فاحشه خانه ای رو به زوال در مکانی دور که تاریخی را هم با خود حمل می کند سوژه ای نبوده که به راحتی بتوانم از کنار آن بگذرم.»
خسرو دوامی در مورد بهره گیری از تجربهی مهاجرت در قصه نویسی می گوید: «نویسندههای داخل همواره این کشش را داشتهاند که دربارهی مهاجرت و مهاجرین بنویسند. نمونههای زیادی هم هست، به خصوص کارهائی که در این ٢٠ سال شده و اکثرشان هم به نظر من، ناموفق. اغلب نویسندههایی که خود تجربهمهاجرت را نداشتهاند سعی میکنند با آوردن مکانهای اگزوتیک، با وارد کردن شخصیتهایی کلیشهای، مردهای پاکباخته و پرگو، و زنهایی که اغلب دچار غم غربت هستند، و احیاناً دخالتی سطحی و توریستی در گویش شخصیتها، داستان مهاجرت و مهاجرین را بنویسند. اما باید بگویم که اگر من تجربهمشخص مهاجرت را نداشتم هیچوقت نمیتوانستم آن گونه که باید به سفر درونی شخصیت های داستانم در انجل لیدیز بپردازم.»