لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ایران ۲۳:۰۴

به یک دوست سبز دیگر


سلام دوستان

امروز جمعه ساعت نه و نیم صبح راه افتادیم که بریم به سمت نماز جمعه.به امامت آیت الله هاشمی.
از آزادی تا انقلاب پر بود از پلیس راهنمایی رانندگی.
رسیدیم به انقلاب بقیشو باید پیاده میرفتیم.

رو بروی دانشگاه پر بود از لباس شخصی و گارد ویژه و ...
فکر کنم در کل جلوی در انقلاب دانشگاه همون ساعت ده اینا حدود ۵۰۰تا نیرو بود.
من و دوستام که خوف کرده بودیم.

بعدش رفتیم داخل دانشگاه.
دم درش تفتیشمون کردن.همه جامونو گشتن.به من حتی گفتن کفشمو در بیارم.
رفتیم داخل صحن.

شلوغ بود اصلا جای نشستن نبود.همه جا بسیجی ها بودن.فکر کنم ۶۰تا ٧۰درصد کسایی که تو صحن بودن احمدی نژادی بودن.
مشخص بود که خیلی زود اومده بودن چون خیلی هاشون خواب بودن.

همین جور دنبال جا میگشتیم و یه فرصت خوب که دستبندهای سبز رو از جورابم بیارم بیرون که دیدم دارن تو صحن کسایی که سبزن رو میگیرن.
البته فکر نکنم بازداشتشون میکردن فقط از صحن می فرستادنشون بیرون.

آقای تقوی اومد صحبت کرد راجع به سالگرد نماز جمعه و از این جور حرفا.
از ساعت ۱۱که ما تو صحن بودیم صدای شعارهای مردم از در انقلاب و درهای دیگه ی دانشگاه میاومد
بعد یه دفعه متوجه شدیم مردم از در انقلاب دارن میان تو.۲۰۰۰تایی میشدن.اومدن وکنار صحن ، پشت ما ، کنار نرده ها ایستادن.چون تو پر شده بود نمیتونستن بیان.راشون نمیدادن.
ولی همون جا شروع کردن به شعار دادن
ما توی صحن تا جایی که میتونستیم بهشون کمک میکردیم.ولی چون بسیجی ها زیاد بودن واقعا نمیذاشتن ما شعار بدیم.

بعد از چند دقیقه دیدم مردم با یه شور خاصی دارن میگن "یا حسین ، میر حسین"
از یکی پرسیدم چه خبره گفت:میر حسین اومده.
البته توی صحن نیومد.خیلی از مردم داشتن میرفتن بیرون طرف میر.بعضی ها رو گذاشتن برن ولی وقتی دیدن صحن داره خالی میشه دیگه بقیه رو نذاشتن که برن.
ما علنا تو صحن زندانی بودیم!

بعد یه اشک اور انداختن وسط مردم.گاز توی صحن هم اومد.
مردمم یه دستشون مهر و یه دستشون جانماز دارن میدون!

خلاصه صحبت های اقای تقوی تموم شد و هاشمی اومد.البته آقای هاشمی.
مردمم ۵ دقیقه داشتن شعار میدادن.
ما میگفتیم "خمینی کجایی ، هاشمی تنها شده" یا "سلام بر موسوی ، درود بر هاشمی".
اولش که راجع به بعثت و پیامبر صحبت کرد.
ولی شروع خطبه دومش خیلی برادرانه به ما گفت"از شما خواهش میکنم که شعار ندین . چون خودتون هم از جو داخل صحن و دانشگاه و حتی خیابون های اطراف با خبرید"
اینجا بود که همه ی میر حسینی ها براش دست زدند.

وسطای صحبتشم هر جا حرفی به نفع جنبش میزد مردم ازش حمایت میکردن.
خصوصا جایی که با چشمایی پر از اشک میگفت " نیاز نیست ما این همه زندانی داشته باشیم"

خلاصه صحبتاش تموم شد و نمازو خوندیم و رفتیم بیرون.
از در دانشگاه که اومدیم بیرون کپ کردیم.
هر چی می دیدیم بسیجی و گاردی و لباس شخصی بودن.
چند تا کامیونم پر از گارد ویژه آورده بودن.
تا انقلاب خیلی ساکت رفتیم تو انقلابم مثل اینکه قبل از اینکه ما برسیم درگیری بوده و گاز زده بودن.
تو کارگر مردم آتیش روشن کرده بودن.
یه پیرزن رو دیدم که اشک آور خوده بود و ملت با سیگار دورش بودن.
حتی یه از گاردی ها هم داشت دود سیگار میداد بهش که یکی گفت " ......... به جای اینکه واسش سیگار دود کنی اشک آور نزن"
جلو چشم ما هم یه پسر چهارشونه ای رو گرفتن و داشتن میبردن که به کمک مردم آزاد شد.

خلاصه انقلاب رو که رد کردیم دیدیم بسیجی ها کمن شروع کردیم شعار دادن.
الله و اکبر و یا حسین میر حسین.
جمعت خیلی زیاد بودن. یکم ایسادیم تا یه سری دیگه هم به ما برسن که دیگه یه چیزی حدود ۵۰۰۰۰شدیم که داشتیم به سمت آزادی میرفتیم و شعار میدادیم.
بعد از ده دقیقه که شعار دادیم از پشت به ما حمله کردن و حدود ۲۰تا گاز اشک آور ریختن رو سرمون و شروع کردن با باتون زدن.
جمعت کاملا پراکنده شد.
من تا نزدیکای آزادی اومدم ولی هیج جای دیگه همچین جمعیتی رو ندیدم.
مردم خیلی ساکت تو پیاده روها میرفتن.ولی یه هو میرختن با موتور رو سرمون و ما رو میزدن.

خیلی ها رو دیدم که اشک آور خورده بودن و کنار خیابون ولو بودن.
از زن و مرد بگیر تا پیر و جوون.
چند نفرم دیدم که گرفته بودنشونو پشت موتور داشتن میبردنشون.

XS
SM
MD
LG