بر روی صحنه خالی و سیاه «تئاتر جدید لندن»، یک اسب چند متری بزرگ ناگهان چهارنعل به حرکت درمی آید. او به دور صحنه می چرخد و می چرخد ولی به ناگاه برای یک لحظه می ایستد. پهلویش را تکانی می دهد، شبح انسانی به او نزدیک می شود. اسب گوش هایش را تیز می کند و دمش را تکان می دهد و با سم خود بر روی زمین می کشد و انگار که می خواهد یک بار دیگر به سرعت آغاز به حرکت کند.
این اسب که نام آن «تاپهورن» است یک اسب واقعی نیست بلکه یک عروسک خیمه شب بازی بغرنج و پیچیده است و ستاره نمایش تازه ای به نام «اسب جنگی» به شمار می رود که در صحنه تئاتر«وست اند» لندن به شدت مورد توجه قرار گرفته است.
تاپهورن و شخصیت اصلی دیگر این نمایش، اسب دیگری به نام «جوئی» کاراکترهای اصلی آن به شمار می روند. این دو اسب خیمه شب بازی غول پیکر به همان اندازه از لحاظ احساسی آگاه و زنده اند که هر بازیگر برنده جایزه ای که امروز روی صحنه تئاتر به اجرای نقش مشغول است.
داستان این نمایش که از روی کتابی به قلم «مایکل مورپورگو» اقتباس شده است درباره پسربچه بریتانیایی فقیری است به نام آلبرت که در نهایت صاحب یکی از اسب ها به نام «جوئی» می شود. اما به زودی جوئی به یک افسر انگلیسی که راهی جنگ جهانی اول است فروخته می شود و این ضربه بزرگی است که آلبرت را وادار می کند که هرچند به سن قانونی نرسیده به ارتش بپیوندند و در جستجوی اسب مورد علاقه خود به اروپا و به میدان جنگ برود.
نمایش «اسب جنگی» که خالق اسب های عروسکی آن جایزه تئاتری معتبر اولیویه را از آن خود ساخته است به شدت مورد توجه منتقدین تئاترانگلستان قرار گرفته است.
بیشتر این توجه معطوف به اسب های عروسکی خیمه شب بازی است که هر یک توسط سه خیمه شب باز به حرکت درمی آیند. دو تن از این خیمه شب باز ها در داخل بدنه اسب قرار می گیرند و بقیه در خارج از بدن اسب به حرکت آن کمک می کنند.
تهیه کنندگان تئاتر آمریکا در نظر دارند تا نمایش «اسب جنگی» را در یکی از تئاترهای برادوی در نیویورک در سال ۲۰۱۱ به نمایش درآورند. آن ها هم اکنون به دنبال مکان مناسبی هستند که بتواند وسعت لازم برای حرکت دادن این دو اسب و خیمه شب بازها را داشته باشد. یکی از این اماکن قورخانه «پارک اونیو» است که بنا بر گفته باب بویت، تهیه کننده برادوی، مکان ایده آلی است با صحنه ای با دهانه ای مدور و وسیع.
باب بویت می گوید: «اجرای یک تئاتر خیمه شب بازی دراین سطح تا کنون در برادوی سابقه نداشته است. همین خود یکی از دلایل جذابیت بیش از حد این پروژه برای تماشاگران تئاتر در این شهر است.»
ایده نمایش «اسب جنگی» برای نخستین بار توسط تام موریس، یکی از کارگردان های تئاتر ملی در لندن وبه صورت تجربی آغاز شد: «این تجربه ای با یک کار تئاتری است که به صورت طبیعی انجام پذیر نیست یعنی ما نمی توانیم اسب های زنده و واقعی را با این صورت کنترل شده روی صحنه بیاوریم و آن ها را به بازی بگیریم.»
در سال ۲۰۰۵ موریس به دنبال قصه ها و ایده های تازه ای بود که آن ها را به صورت تئاتری درآورد. او به ویژه به دنبال منابعی بود که بتواند از طریق به روی صحنه آوردن آن ها از خدمات کمپانی خیمه شب بازی آفریقای جنوبی استفاده کند. این کمپانی در گذشته نمایش عروسکی به نام «فاوست در آفریقا» را روی صحنه خانه نمایشی «باترسی» در لندن آورده بود و از آن استقبال شده بود..
موریس می گوید: «اتفاقا یک روز با مادرم صحبت می کردم و او از من پرسید: آیا داستان اسبی که به جنگ اول جهانی می رود را خوانده ای؟ من بلافاصله لبخندی به لب آوردم و یاد گفته معروفی افتادم که می گوید مادرها همه چیز را می دانند.»
وقتی داستان نمایش به تئاتری برده شد که جونز و کوهلر آن را رهبری می کنند این دو بلافاصله تحت تاثیر جنبه های راماتیک و بسیار جذاب آن و به ویژه شخصیت دو اسب داستان قرار گرفتند.
جوئی یکی از دو اسب، راوی داستان نمایش است و ماموریت هنری دست اندرکاران نمایش از همان آغاز این بوده است که این دو اسب خیمه شب بازی را به صورتی واقعی به نمایش بگذارند که در ذهن تماشاگر کوچکترین شکی در مورد واقعی بودن آن ها بوجود نیاید.
جونز می گوید: «ما همیشه دنبال پروژه هایی هستیم که در آن عروسک های خیمه شب بازی حضور دست و پاگیری نداشته باشند بلکه جز جدانشدنی از داستان اصلی باشند که نمایش بدون حضور آن ها مفهوم خود را از دست بدهد. مسلما نمایش اسب جنگی بدون حضور عروسک های متقاعد کننده هرگز نمی توانست بر روی صحنه بیاید.»
در نخستین مراحل پروژه اسب های عروسکی، کارگردان موریس در نظر داشت تا به صورتی شاعرانه و دراماتیک، اسب ها را همانجا روی صحنه و در مقابل چشم تماشاگران و با استفاده از خرده ریزه هایی که در خانه های دهقانی و در میدان جنگ پیدا می شود بسازد اما بعدها متوجه شد که برای اجرایی بی عیب و نقص این اسب های عروسکی باید بتوانند از قبل ساخته شده و امکان حرکت و بازی با آن ها قابل اتکا باشد.
کوهلر، تهیه کننده نمایش اسب جنگی می گوید: «شیوه ای که عروسک سازان از آن استفاده کرده اند یک شیوه حرکات عروسکی کلاسیک است که از قرن ها پیش از این رواج داشته است. اما همان شیوه کسالت آور و خالی از لطف عروسک های پینوکیوئی باعث شد تا تهیه کنندگان نمایش به دنبال شکلی باشند که در آن جنبه های پیکرتراشی گنجانده شده باشد.»
موادی که برای ساختمان بدن اسب های عروسکی از آن استفاده شده چوب نیشکر است که کوهلر آن را در آب خیسانده است تا بتواند انعطاف بیشتری به آن ببخشد:«این نوع چوب هم سبک است و هم بسیار قابل انعطاف و هر چه چوب های بیشتری به کار گرفته شود، عروسک ها از اندام های قوی تری برخوردار خواهند شد. این چوب های نیشکر هم چنین در طبیعی جلوه دادن سم و گردن این اسب ها نقش اساسی ایفا می کنند.»
پوست تن اسب ها هم با استفاده از گاز پانسمان مخلوط با پارچه ابریشمی ساخته شده است که در حقیقت دو خیمه شب باز را که در داخل بدنه اسب ها قرار دارند از انظار پنهان نگاه می دارد.
یک اسب کوچک عروسکی دیگر، نقش دوران کره اسبی جوئی را بازی می کند. بیرون بدنه هر اسب، یک خیمه شب باز خود را با حرکات خیمه شب بازهای داخل اسب هماهنگ می کند و این عملیات به قدری با مهارت انجام می شود که پس از چند دقیقه اول حضور اسب ها روی صحنه، تماشاگرحضور خیمه شب باز بیرونی را هرچند هنوز چشم به آن ها دوخته است به کلی فراموش می کند.
در داخل شکم اسب های خیمه شب بازی وسائل و دنده های مخصوصی است که خیمه شب بازها با تکان دادن آن ها سرو گوش و دم اسب را هم تکان می دهند.
گوش اسب ها برای مثال با چرخی شبیه یک دوچرخه تکان داده می شود و گوش ها می توانند در یک مدار ۱۸۰ درجه ای بچرخند. اما چیزی که این اسب های دروغین را زنده نشان می دهد، نفس کشیدن آن هاست. عملی که کوهلر آن را یک نتیجه پیچیده بر اثر یک عمل ساده می خواند:« حرکت زانوهای دو خیمه شب باز داخل بدن اسب که خم و راست می شوند تا اسب را به حرکت درآورند به صورتی طبیعی موجب بالا و پائین رفتن بدنه این اسب ها می شود و حالت طبیعی نفس کشیدن را بوجود می آید.»
بزرگ ترین چالش سازندگان اسب های عروسکی ایجاد امکاناتی بود که بازیگران نمایش بتوانند از این اسب ها سواری بگیرند. اما بالاخره با نشستن بازیگران بر روی شانه های خیمه شب بازهای داخل بدن اسب این کار عملی شد.
تماشاگران تئاتر در لندن از سال ۲۰۰۷ تا کنون با تماشای نمایش اسب جنگی به قدری احساساتی شده اند که هربار با تماشای آن اشک به چشم می آورند. به ویژه در لحظات پایانی این نمایش و هنگامی که سرنوشت آلبرت، جوئی و تاپهورن معلوم می شود.
نمایش اسب جنگی نه تنها تماشاگران متعدد خود بلکه خیمه شب بازهای داخل اسب ها را هم در لحظات پایانی نمایش به گریه می اندازد.